tag:blogger.com,1999:blog-141793652024-03-23T18:58:08.861+01:00سيدعلی گداseyedaligedahttp://www.blogger.com/profile/14567539557568319021noreply@blogger.comBlogger170125tag:blogger.com,1999:blog-14179365.post-4304800713445041272018-01-04T17:13:00.000+01:002018-01-04T17:19:47.929+01:00<div dir="ltr" style="text-align: left;" trbidi="on">
<div style="text-align: center;">
<div style="text-align: right;">
<span style="font-size: large;"><span style="font-family: "times" , "times new roman" , serif;"><span class="fbPhotosPhotoCaption" data-ft="{"tn":"K"}" id="fbPhotoSnowliftCaption" tabindex="0"><span class="hasCaption"> توییت معنادار و هشداری مشفقانه به حاکمیت: <span style="color: white;"><span style="font-size: xx-small;">1</span></span></span></span></span></span></div>
<span style="font-size: large;"><span style="font-family: "times" , "times new roman" , serif;"><span class="fbPhotosPhotoCaption" data-ft="{"tn":"K"}" id="fbPhotoSnowliftCaption" tabindex="0"><span class="hasCaption"> ایرانیان دین ستیز فردا مثل ایرانیان دین گریز امروز، مهربان نخواهند بود. <span style="color: white;"><span style="background-color: white;"><span style="font-size: xx-small;">1</span></span></span></span></span></span></span><br /><span style="font-size: large;"><span style="font-family: "times" , "times new roman" , serif;"><span class="fbPhotosPhotoCaption" data-ft="{"tn":"K"}" id="fbPhotoSnowliftCaption" tabindex="0"><span class="hasCaption"> </span></span></span></span><br /><span style="font-size: large;"><span style="font-family: "times" , "times new roman" , serif;"><span class="fbPhotosPhotoCaption" data-ft="{"tn":"K"}" id="fbPhotoSnowliftCaption" tabindex="0"><span class="hasCaption"><span style="color: red;"><b> <span style="color: #660000;"> ما آنچه شرط بلاغ بود گفتیم</span></b></span></span></span></span></span></div>
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;">
<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiA2NGGSPveRM3J2lZbPdyKxcKRbQ7clcue9hA4_czQeyjnc9M5lozHPeu0Htsl7E-NG4upTEBZ_haKLpRIm3SmXxQFXoiCZMpBtCvZ-9nA5ka4jkzhqk73R_7TR6ETWGZm9Te5/s1600/1.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" data-original-height="1134" data-original-width="1242" height="292" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiA2NGGSPveRM3J2lZbPdyKxcKRbQ7clcue9hA4_czQeyjnc9M5lozHPeu0Htsl7E-NG4upTEBZ_haKLpRIm3SmXxQFXoiCZMpBtCvZ-9nA5ka4jkzhqk73R_7TR6ETWGZm9Te5/s320/1.jpg" width="320" /></a></div>
</div>
seyedaligedahttp://www.blogger.com/profile/14567539557568319021noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-14179365.post-72931261428875193212016-09-08T21:04:00.002+02:002016-09-08T21:08:21.596+02:00! عدم ارتباط مدارک دانشگاهی با مقوله روشنفکری <div dir="ltr" style="text-align: left;" trbidi="on">
<div class="_5wj-" dir="rtl">
<div style="text-align: right;">
<span style="font-size: large;">چندیست که شبه ملایان معروف به ملی- مذهبی، درگیر یک نزاع قلمی در میان خود گشته اند. محله مناقشه این قشر مضرتر از ملایان رسمی هم، نظریه پردازی های سید عبدالکریم سروش در پیوند با چگونگی وحی آوری پیامبر مسلمانان است.</span></div>
<div style="text-align: right;">
<span style="font-size: large;">آنچه در این معرکه از همه مضحک تر می نماید اما، لوندی ها و شهرآشوبی فردی به نام محمد سهیمی است که به همین تازه گی هم از گردراه رسید.</span></div>
<div style="text-align: right;">
<span style="font-size: large;">بدان سان که گویی این حضرت، دایهء جدید مهربان تر از مادر ملی مذهبیون یتیم و بی کس باشند، حال بگذریم از اینکه اصولآ آن کهنه ملامذهبی های بنام با چند دهه حضور خود در مثلآ میدان مبارزه، چه تاج های الماس نشانی بر سر ملت ایران نهاده و از چندین میلیون کشته و مرده در میان ایرانیان برخوردار هستند که حال این لعبت فتان به هزار ناز و کرشمه در پی آن برآمده که این مردم هستی از کف داده، بخشی از همان عشق و محبت را هم به زیر پاهای خوش تراش این نازنین ریزند.</span></div>
<div style="text-align: right;">
<span style="font-size: large;">باری، نوشتم تازه از ره رسیده، زیرا تا آنجا که من بیاد دارم که تقریبآ تمامی رخدادهای مربوط به ایران را هم با وسواس دنبال میکنم، تنها پیشینه مبارزاتی این جناب، همان شرکت در چند برنامه (افق) تلویزیون وی او ای و دفاع شان از رژیم روضه خوانان در معرکهء اتمی چندسال پیش بود، آنهم البته آنچنان دفاع متعصبانه ای که نامبرده یک - دو باری از انتقاد دگر شرکت کننده گان در بحث های آن برنامه از جمهوری اسلامی، آنچنان به خشم آمدند، که اصلآ با توهین به آن منتقدان و حتی خود مجری برنامه های آن زمان افق - سیامک دهقان پور - تماسشان را با برنامه قطع کردند.</span></div>
<div style="text-align: right;">
<span style="font-size: large;">و لابد با اعتبار همان مبارزات درخشان و کسب آبرو و حیثیت سیاسی و فرهنگی بالا از آن راه هم هست که وی بی پروا، مرتبآ برای خود دسته گل خریده و کوکاکولا باز کرده و در برابر، مخالفان راستین رژیم روضه خوانان را هم درست به سیاق و ادبیات سیاسی همان عوامل رسمی جمهوری اسلامی، عناصر اسراییل، طرفدار نئوكان ها، جنگ طلب... میخواند. وای که آدمی نمیداند در برابر اینهمه پرروگری پاره ای از ایرانیان دم بریده، اصلآ چه بگوید و بنویسد!</span></div>
<div style="text-align: right;">
<span style="font-size: large;">به هر روی این جناب بتازه گی متنی را با فرنام《اسطوره سازی از دکتر عبدالکریم سروش و پیامدهای آن》در سایت گویا انتشار دادند که من، در بخش کامنت های آن، پاسخکی بر آن نوشتم که خواندن آن، شاید برای بخشی از هم میهنان ما بی فایده مباشد، بویژه آن بخشی که در پیوند با تحصیلات کلاسیک که حضرت ایشان نیز چون بخش بزرگی از هم میهنان ما، باز به شکل سنتی، به نادرستی آنرا به (روشنفکر) بودن تفسیر کرده اند. در حالیکه از دید من، دارا بودن حتی پنج مدرک دانشگاهی از معتبر ترین دانشگاههای عالم هم، کوچکترین پیوندی با مقولهء (روشنفکری) نداشته و ندارد.</span></div>
<div style="text-align: right;">
<span style="font-size: large;">و حال اما آن کامنت سر و دم بریده نگارنده به این جناب که در آن نوشته خود، خیلی به مدرک پی.اچ.دی و کرسی تدریس دانشگاهی خود بالیده اند:</span></div>
<div style="text-align: right;">
<span style="font-size: large;">جناب سهیمی، با درود، نگارنده نه در مقام و موقعیتی هستم که بتوانم شما را از نوشتن بازدارم و نه حتی به فرض اگر هم چنین موقعیتی میداشتم - که خدای کند هیچگاه هم نداشته باشم! -، هرگز در پی بستن زبان و شکستن قلم شما و کس دگری میرفتم. چرا که در کنار باور راستینم به آزادی فطری انسان - و البته آنهم در عرصه عمل-، عمیقآ این باور را هم دارم که اصولآ ایجاد هر گونه سدی در راه انتشار حتی اهریمنی ترین اندیشه ها نیز، جدای از کمک به پراکنده گشتن بیشتر آن افکار ویرانگر، به مثابه بخشیدن اعتبار و حتی گونه ای حقانیت به صاحبان آن دیدگاههای پلید هم هست.</span></div>
<div style="text-align: right;">
<span style="font-size: large;">از اینروی، آنچه خواهم آورد، نه راه نشان دادن به شما که چه شاید و چه نشاید که نوشتن، نه از سر بدکنشتی و ستیز، و بویژه، نه با مراد کمترین اسائه ادبی، بلکه تنها و تنها طرح دیدگاههای خودم در پیوند با مطالب آمده در نوشتهء شما خواهد بود و چند توصیه، و البته آنهم صرفآ از روی صفا. حال این که برداشت شما از این نوشتهء سر و دم بریدهء من چگونه خواهد بود و آیا به توصیه های مشفقانه من وقعی خواهید نهاد یا نه، اینها دیگر با شماست و حق طبیعی جنابعالی.</span></div>
<div style="text-align: right;">
<span style="font-size: large;">و حال اما، آقای سهیمی محترم، از دید من، موسم آن مطالب و نظریه پردازی های مندرس و ملال انگیزی که حاج فرج دباغ - عبدالکریم سروش - به خیال خود از جایگاه یک (اندیشمند) و مثلآ در مقام (روشنگری) می فرماید و مینویسد، جز برای چند جوجه ملای طفیلی ساکن حوزه ها و آنهم صدالبته با یک قید قوی (شاید؟)، دیگر نزدیک به چهاردهه است که برای مردم ما کاملآ بسر آمده.</span></div>
<div style="text-align: right;">
<span style="font-size: large;">حال چه رسد به اینکه این مردم بریان گشته در منقل اسلام و فقه و شریعت و همه چیز از کف داده در بارگاه اسلام رحمانی!، شوق اینرا هم داشته باشند که مثلآ بدانند که به ادعای شما، کارمند پسر ارشد حاج دباغ در پاسخ به منتقدان پدر اربابش چه مهملاتی بهم بافته، همکلاسی پسر میانی او چه جفنگیاتی سرهم کرده، دیدگاه پسر عمه اش چه بوده، نظر داماد سوم خود سروش چه؟ پاسدار گنجی در باره آن خزعبلات چه افاضاتی داشته اند، آخوند کدیور (هم غزه، هم لبنان، جانم فدای فاط مه سلطان) چه احادیث گهرباری از حِلْیَة المُتَّقین در این باره نقل فرموده اند ... و سرانجام با پوزش فراوان، خود جنابعالی در مورد این افکار کپک زده و قرون وسطایی چه میفرمایید.</span></div>
<div style="text-align: right;">
<span style="font-size: large;">نشاندن هر دکتر و مهندس بی سر و پایی در جایگاه (روشنفکر)!</span></div>
<div style="text-align: right;">
<span style="font-size: large;">جدای از اینها، پیداست که شوربختانه جنابعالی همچنان همان باور ویرانگر سنتی پیش از فتنه پنجاه و هفت را هم دارید که گویا هر آن که دکتر یا مهندس بود، پس انسان روشن اندیش و یا به اصطلاح وطنی، (روشنفکر)ی هم هست.</span></div>
<div style="text-align: right;">
<span style="font-size: large;">با چنین باوری هم هست که برای اثبات خردمندی خویش و صاحب نظر بودنتان، ناخودآگاه، در جای جای نوشته تان، مرتبآ، هم (پی. اچ. دی) داشتن و تدریس دانشگاهی خود را بر رخ خوانندگان بیسوادی چون من کشیده اید و هم دکتر و استاد دانشگاه بودن چندتن از همگنانتان را.</span></div>
<div style="text-align: right;">
<span style="font-size: large;">جناب سهیمی، اگر از من نرنجید، سوای این (مسابقهء ملایی) با خود ملایان که شمایان ابدآ شانس بردی در آن ندارید، برادر، رها کنید این پندارها و انگارهای سنتی سست و بی پایه ای را هم که یک بار شرف و آبرو و هست و نیست ما ایرانیان را برباد داده.</span></div>
<div style="text-align: right;">
<span style="font-size: large;">آقای پرفسور، روشن اندیشی افراد، پیشرو یا پسمانده بودن دیدگاههای آنان و از همه مهم تر، اصولآ انسانیت و شرف و فرهنگ و فر و فراست آدمیان اساسآ پیوندی با پی اچ دی داشتن یا نداشتن آنها ندارد که شما محترم از آن میخی برای فرو کردن در چشم و چال ما شاگردان تنبل اکابر ساخته اید! چنانچه خود شما دکتر و پروفسور پوفیوز سراغ ندارید، بفرمایید که من مسکین دهها و حتی صدها دکتر و مهندس استاد دانشگاه وطنی را به شما نشان دهم که حتی به اندازهء استربانان اصطهبانات و چهارپاداران قائنات هم معرفت و فرهنگ و شرف و شخصیت ندارند.</span></div>
<div style="text-align: right;">
<span style="font-size: large;">مگر جز این است که رهبران هر سه گروه آدمخوار اسلام عزیز شما که امروزه جهان ما را به چنین دوزخ سوزانی مبدل ساخته اند، هر سه (پی. اچ. دی) دار بوده و دکتر هستند، یعنی رهبران القاعده و داعش و بوکوحرام. کما اینکه، اسامه بن لادن هم یک مهندس تحصیلکرده بود.</span></div>
<div style="text-align: right;">
<span style="font-size: large;">همچنان که در نزد خودمان، احمدی نژاد، حسین الله کرم، انبارلویی، کوچک زاده، مسعود ده نمکی، غلامعلی حداد عادل، علی و محمدجواد لاریجانی، اکبر ولایتی، خوش چهره، حسن روحانی، فاطمه عالیا، شمقدری، محمدرضا نقدی، محسن رضایی، عاطقه رجایی ... و همچنین بیشترین دریوزه گان تکیه زده بر هر دو مجلس رژیم روضه خوان ها و سرداران دزد و قاچاقچی و سربر و متجاوز سپاه و بسیج نیز، همگی هم دکتر هستند و از دولتی سر شما، هم استاد دانشگاه، و صدالبته بسان نود و نه درصد دیگر ایرانیان، حتمنی هم همگی شاعر!</span></div>
<div style="text-align: right;">
<span style="font-size: large;">آقای سهیمی خوب و محترم، نود درصد از موهبتی بنام روشن اندیشی یا به اصطلاح وطنی، (روشنفکری)، درست بسان یک (استعداد هنری) است و امری کاملآ گوهری، آنهم (ناب ترین استعداد)ی که یک انسان میتواند از بطن مادر با خود بیاورد.</span></div>
<div style="text-align: right;">
<span style="font-size: large;">آنچه که در این مقوله اکتسابیست، تنها همان ده درصد باقیمانده است که آدمی آنرا از راه تحصیل و مطالعه و پژوهش کسب میکند. </span></div>
<div style="text-align: right;">
<span style="font-size: large;">جوهر روشنفکری، نیروی تجزیه و تحلیل است و استعداد ذاتی (اندیشه سازی)، نه تحصیل و یا مطالعه (بودها) در متون و کتابها، سپردن آنها به حافظه و سپس هم نقل یا نوشتن آن بودها که کار منبریان پانزده قرانیست.</span></div>
<div style="text-align: right;">
<span style="font-size: large;">آقای پروفسور سهیمی، پی اچ دی گرفتن در زمینه ای، (فن آموزی) است و امری کاملآ بی ربط با مقولهء (روشنفکری). حتی آن کس که در فلسفه دکترا گرفته و اینک هم در دانشگاه آکسفورد یا کمبریج کرسی تدریس فلسفه دارد را هم اگر فاقد آن (استعداد فطری) که باشد، هرگز نمیتوان یک روشن اندیش و روشنفکر دانست.</span></div>
<div style="text-align: right;">
<span style="font-size: large;">نفس تحصیل فلسفه، فیزیک، شیمی، اقتصاد، پزشکی و هر رشتهء علمی دگری، درست بسان فراگیری مکانیکی و نجاری و آهنگری و نانوایی و آشپزی و دگر فنون است و نامربوط به مقولهء روشنفکری.</span></div>
<div style="text-align: right;">
<span style="font-size: large;">به هر روی، سخن در این زمینه برای نوشتن همچنان زیاد است و اما، مکان و مجال اندک. بدین سبب، به همین کوته بسنده کرده و امید دارم که از این نوشته، گرد تکدری بر خاطر مبارکتان ننشسته باشد که من بیسواد، این رنجاندن یک جناب پروفسور دکتر استاد دانشگاه صاحب صدها مقاله و رساله در مطبوعات انگلیسی زبان را هرگز بر خود نخواهم بخشید!</span></div>
<div style="text-align: right;">
<span style="font-size: large;"><br /></span></div>
<div style="text-align: right;">
<span style="font-size: large;">با سپاس از آقای دکتر<a href="https://www.facebook.com/#!/amir.sepehr.16?fref=ts" target="_blank"> امیر سپهر </a></span></div>
</div>
</div>
seyedaligedahttp://www.blogger.com/profile/14567539557568319021noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-14179365.post-46228519700243486612014-05-14T19:22:00.001+02:002014-05-14T19:35:31.180+02:00 روز پدر<div dir="ltr" style="text-align: left;" trbidi="on">
<div dir="ltr" style="text-align: left;" trbidi="on">
<div style="text-align: right;">
<span aria-live="polite" class="fbPhotosPhotoCaption" id="fbPhotoSnowliftCaption" style="background-color: white; display: inline; line-height: 18px; outline: none; text-align: left; width: auto;" tabindex="0"><span class="hasCaption"><span dir="rtl"><b><span style="font-family: Times, Times New Roman, serif; font-size: large;"><span style="color: #660000;">ایرانیان عزیز </span><br /><span style="color: #141823;">روز پدر گرامی باد !!!؟؟؟</span></span></b></span></span></span></div>
</div>
<div style="text-align: right;">
<span aria-live="polite" class="fbPhotosPhotoCaption" style="background-color: white; display: inline; line-height: 18px; outline: none; text-align: left; width: auto;" tabindex="0"><span class="hasCaption"><span dir="rtl"><b><span style="font-family: Times, Times New Roman, serif;"><span style="color: #141823; font-size: large;"></span></span></b></span></span></span></div>
<div class="pts fbPhotoLegacyTagList" id="fbPhotoSnowliftLegacyTagList" style="background-color: white; color: #141823; font-family: Helvetica, Arial, 'lucida grande', tahoma, verdana, arial, sans-serif; font-size: 12px; line-height: 15px; padding-top: 5px;">
<div>
</div>
</div>
<div class="fbPhotoPagesTagList" id="fbPhotoSnowliftPagesTagList" style="-webkit-text-stroke-width: 0px; background-color: white; color: #141823; font-family: Helvetica, Arial, 'lucida grande', tahoma, verdana, arial, sans-serif; font-size: 12px; font-style: normal; font-variant: normal; font-weight: normal; letter-spacing: normal; line-height: 15px; orphans: auto; text-align: left; text-indent: 0px; text-transform: none; white-space: normal; widows: auto; word-spacing: 0px;">
</div>
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;">
<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjJpa6j4xNE_k3fHBQ9a6C2LrCJvFOQnqbagGn1EBe74fijqTz3LdlOX_nVXiKg7pTy_Rh_ORekvWmhcbIqCnmC9dT1tMf-X8dGSSYzhaGgbt26xkplmjlDZkbSFsJ2wvea4bXA/s1600/iran.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjJpa6j4xNE_k3fHBQ9a6C2LrCJvFOQnqbagGn1EBe74fijqTz3LdlOX_nVXiKg7pTy_Rh_ORekvWmhcbIqCnmC9dT1tMf-X8dGSSYzhaGgbt26xkplmjlDZkbSFsJ2wvea4bXA/s1600/iran.jpg" height="320" width="229" /></a></div>
</div>
seyedaligedahttp://www.blogger.com/profile/14567539557568319021noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-14179365.post-70021785407469732662013-07-28T19:32:00.000+02:002013-07-28T19:32:01.603+02:00مستند رضا شاه بزرگ<object classid="d27cdb6e-ae6d-11cf-96b8-444553540000" codebase="http://download.macromedia.com/pub/shockwave/cabs/flash/swflash.cab#version=9,0,0,0" width="400" height="225" id="manoto1_player" align="middle"><param name="allowScriptAccess" value="always" /><param name="allowFullScreen" value="true" /><param name="movie" value="http://marjaaftp.http.internapcdn.net/MARJAAFTP/VideoPlayer/manoto1_player.swf" /><param name="quality" value="high" /><param name="bgcolor" value="#000000" /><param name="wmode" value="transparent" /><param name="FlashVars" value="domain_path=http://marjaaftp.http.internapcdn.net/MARJAAFTP&linked_text=&embed_status=true&link_status=true&quantity_related_videos=0&title1=رضا شاه&videoLQ1=&videoHQ1=/Images/SiteVideos/HQVideo/3758.mov&poster1=/Images/SiteVideos/Poster/3758.jpg"/><embed src="http://marjaaftp.http.internapcdn.net/MARJAAFTP/VideoPlayer/manoto1_player.swf" quality="high" bgcolor="#000000" width="400" height="225" name="manoto1_player" align="middle" allowScriptAccess="always" allowFullScreen="true" wmode="transparent" type="application/x-shockwave-flash" pluginspage="http://www.adobe.com/go/getflashplayer" FlashVars="domain_path=http://marjaaftp.http.internapcdn.net/MARJAAFTP&linked_text=&embed_status=true&link_status=true&quantity_related_videos=0&title1=رضا شاه&videoLQ1=&videoHQ1=/Images/SiteVideos/HQVideo/3758.mov&poster1=/Images/SiteVideos/Poster/3758.jpg"></embed></object>seyedaligedahttp://www.blogger.com/profile/14567539557568319021noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-14179365.post-56130149260708544742013-06-09T21:29:00.006+02:002013-06-09T21:39:18.504+02:00دشمني ۱۴۰۰ ساله با ايران<div style="clear:both;"></div><div align="center"><br /><br /><iframe width="325" height="244" src="http://www.youtube.com/embed/7BQjEzZzfrg?feature=player_detailpage" frameborder="0" allowfullscreen></iframe>seyedaligedahttp://www.blogger.com/profile/14567539557568319021noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-14179365.post-88409580918393674602012-06-15T19:08:00.002+02:002012-06-15T19:12:23.728+02:00آخوند، غرب و صهیونیسم: اتحادیه مثلث شیطانی برای تجزیه ایران<div dir="ltr" style="text-align: left;" trbidi="on">
<div dir="rtl" style="font: 13px 'Times New Roman'; margin: 13px 0px; text-align: center;">
<b><span style="font-size: 12pt;">پیکار با زبان فارسی و جایگزینی آن با عربی</span></b></div>
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;">
<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEh2L4zpWaiCh7em09D13vaclfVIhIJKC1TZ52_DEHRVnGNs1WhTAkwex2__70H2t3b7095BeAyANajQDm-mtyFD_Il6X6WaDE30OH1k14cmbPN55FI2kHCCWsm1VQewt8OQaUSX/s1600/AzMastKeMarbast.PNG" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="320" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEh2L4zpWaiCh7em09D13vaclfVIhIJKC1TZ52_DEHRVnGNs1WhTAkwex2__70H2t3b7095BeAyANajQDm-mtyFD_Il6X6WaDE30OH1k14cmbPN55FI2kHCCWsm1VQewt8OQaUSX/s320/AzMastKeMarbast.PNG" width="265" /></a></div>
<div dir="rtl" style="font: 13px 'Times New Roman'; margin: 13px 0px; text-align: justify;">
<b><span style="font-size: 12pt;"></span></b><span style="font-size: 12pt;">پیکار
برای نابودی زبان فارسی از همان روزهای نخست برسرکار آمدن نظام
دستاربندان آغاز گشت و سران حکومت اسلامی کماکان خواهان نابودی و جایگزینی
آن با زبان عربی شدند.</span></div>
<div dir="rtl" style="font: 13px 'Times New Roman'; margin: 13px 0px; text-align: justify;">
<span style="font-size: 12pt;">روح
الله خمینی: "نگویید که لغت عربی از ما نیست. لغت عربی از اسلام است و
اسلام از همه است. تا نویسندگان ما از این دام بیرون نروند، و کتابهای ما
[از واژگان فارسی] تصفیه نشود، و خیابانهای ما اسامی [فارسی] آنها تغیر
نکند، نمیتوانیم مستقل بشویم."[۴۴]</span></div>
<div dir="rtl" style="font: 13px 'Times New Roman'; margin: 13px 0px; text-align: justify;">
<span style="font-size: 12pt;">هاشمی
رفسنجانی: ". . . ما معتقدیم که [زبان] آینده عربیست، نه فارسی . . . و
روزی که دولت جهانی اسلامی بنیان گذاشته خواهد شد، جای هیچ زبانی بجز
عربی نخواهد بود" را اعلام کرده و سرنوشت زبان فارسی و ملیت ایرانی چنین
را پیشگویی میکند: "در آینده هر دو بایستی نابود شوند."[۴۵]</span></div>
<div dir="rtl" style="font: 13px 'Times New Roman'; margin: 13px 0px; text-align: justify;">
<span style="font-size: 12pt;">میرحسین
موسوی: " . . . برگزاری هزارهی فردوسی در سال ۱۳۱۳ و پیراستن زبان فارسی
از کلمات عربی که بر اساس ناسیونالیسم صورت میگرفت توطئهیی از سوی
غربیها برای نابودی اسلام بود."[۴۶]</span></div>
<div dir="rtl" style="font: 13px 'Times New Roman'; margin: 13px 0px; text-align: justify;">
<span style="font-size: 12pt;">جمهوری
اسلامی، برای این نابودی زبان فارسی، بنیادی بنام "فرهنگستان زبان و ادب
فارسی" را در سال ۱۳۶۹ بنیاد گذاشت[۴۷] این فرهنگستان جدید برای پالایش
زبان فارسی از واژه های ایرانی بنا گذاشته شد، که امروز 'غلامعلی حداد
عادل' رئیس آن میباشد و بجز تنی انگشت شمار بیشتر کسانی که این فرهنگستان
را اداره میکنند، حتا سواد یک دیپلمه فارسی را هم ندارند.[۴۸]، [۴۹] از
زمان پایه گذاری این فرهنگستان واژه های فارسی از ۸۵٪ به زیر ۴۰٪ کاهش پیدا
کرده است. حتا ساختمان فرهنگستان که آقای میر حسین موسوی معمار آن بودند،
الهام گرفته و براساس معماری اموی و اندلسی ساخته شده است.[۵۰]</span></div>
<div dir="rtl" style="font: 13px 'Times New Roman'; margin: 13px 0px; text-align: justify;">
<span style="font-size: 12pt;"> برگرفته از نوشته ای با نام : آخوند، غرب و صهیونیسم: اتحادیه مثلث شیطانی برای تجزیه ایران<br /><b>نگارنده : <a href="http://www.suren-pahlav.com/pe/index.php?option=com_content&view=article&id=23:akhund-ghar-va-sahyonism&catid=1" target="_blank">شاپور سورنپهلو</a></b> </span></div>
</div>seyedaligedahttp://www.blogger.com/profile/14567539557568319021noreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-14179365.post-53610598127361572432012-03-11T21:10:00.004+01:002012-03-11T21:27:34.655+01:00چهارشنبه سوری<div align="center"><br /><br /><object style="WIDTH: 325px; HEIGHT: 244px"><param name="movie" value="http://www.youtube.com/v/o4zIIYFE21U?version=3&feature=player_popout"><param name="allowFullScreen" value="true"><param name="allowScriptAccess" value="always"><br /><br /><br /><embed src="http://www.youtube.com/v/o4zIIYFE21U?version=3&feature=player_popout" type="application/x-shockwave-flash" allowfullscreen="true" allowscriptaccess="always" width="325" height="244"></embed></object></div><br /><br /><div align="center"><span style="font-size:130%;">پس از <strong>فتوای مکارم شیرازی</strong> مبنی بر <span style="color:#660000;">حذف چهارشنبه سوری،</span> <strong>صافی گلپایگانی</strong> هم گفته است که این رسم دیرینه ایرانیان، «احیای سنتهای باطل زمان جاهلیت است».<span style="font-size:78%;color:#ffffff;">1<br /></span>نماینده صافی گلپایگانی </span><a href="http://www.mehrnews.com/fa/NewsDetail.aspx?NewsID=1556298"><span style="font-size:130%;">در پاسخ به استفتائی</span></a><span style="font-size:130%;">، گفت: «این مرجع تقلید مراسم چهارشنبه سوری را جایز ندانسته و آن را احیای سنتهای باطل زمان جاهلیت میداند.»<span style="font-size:78%;color:#ffffff;">1<br /></span>بر این اساس، صافی گلپایگانی چهارشنبهسوری را «مستلزم اسراف فوق العاده» میداند و «این کار به نوعی احیای سنتهای باطل زمان جاهلیت است و منتسب به پیامبران الهی نیست و در شرایع الهی نبوده و اموری خرافی است.»<span style="font-size:78%;color:#ffffff;">1</span><br />قبل از این نیز، مکارم شیرازی </span><a href="http://www.khodnevis.org/%D8%B1%D8%B3%D8%A7%D9%86%D9%87%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AE%D9%88%D8%AF%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C/%D8%AC%D8%A7%D9%85%D8%B9%D9%87/17114-%D9%85%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D9%85-%D8%B4%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D8%B2%DB%8C-%C2%AB%D8%B1%D8%B3%D9%85-%D8%BA%D9%84%D8%B7-%DA%86%D9%87%D8%A7%D8%B1%D8%B4%D9%86%D8%A8%D9%87-%D8%B3%D9%88%D8%B1%DB%8C-%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%AF-%D8%AD%D8%B0%D9%81-%D8%B4%D9%88%D8%AF%C2%BB.html"><span style="font-size:130%;">خواستار حذف چهارشنبه سوری شده بود</span></a><span style="font-size:130%;">.</span><span style="font-size:78%;color:#ffffff;">1</span></div>seyedaligedahttp://www.blogger.com/profile/14567539557568319021noreply@blogger.com3tag:blogger.com,1999:blog-14179365.post-68142392306975834302011-09-30T21:13:00.006+02:002011-10-03T21:47:59.016+02:00صلح طلب<div align="center"><br /><span style="font-size:130%;"><br /><object style="WIDTH: 325px; HEIGHT: 244px"><param name="movie" value="http://www.youtube.com/v/fA2ST1dAP5w?version=3"><param name="allowFullScreen" value="true"><param name="allowScriptAccess" value="always"><embed src="http://www.youtube.com/v/fA2ST1dAP5w?version=3" type="application/x-shockwave-flash" allowfullscreen="true" allowscriptaccess="always" width="325" height="244"></embed></object><br />لاابالی ها، مزدوران و طفيلی هايی بنام «صلح طلبان» هر «رژيم فاسد و ضدبشری» و هر «باند ترويستی» در هر جای اين گيتی، هر بلايی که ميخواهد بر سر مردم بياورد، مردم را تکه تکه کند، خانه هايشان را بر سرشان ويران سازد، به زنان و کودکان و حتا به مردان تجاوز کند...، اما همين که ادعا داشته باشد که «دشمن آمريکا» است، هيچ صدای از اين گروهی که خود را «صلح طلب»!؟ ميخوانند، در نمی آيد। همچنان که صدام... حتا با بمب ها...ی شيميايی «نسل کشی» کرد و عمرالبشير همچنان، قذافی 41 سال تمام دار و ندار مردم ليبی را چاپيد و آنان را کشت، اسلاميون در الجزاير حتا شکم زنهای حامله را هم دريده و به جنين ها هم تجاوز کردند، القاعده با اينهمه سربريدن در برابر دوربين ها و بمب گذاری دنيا را به دوزخ تبديل کرد، طالبان افغان و طالبان ايران اينهمه جنايت ضدبشری کرده و می کنند و اکنون هم که بيش از شش ماه است که بشار اسد شب و روز آدم کشته و سرپناه مردم فقيررا برسرشان ويران ميسازد و،و،و اما می بينيد که هيچ خبری از اين صلح طلبان نيست। ليکن هم اينکه فردا يک بمب آمريکا يا ناتو در جلوی خانه خامنه ای يا بشار منفجر شود، آنگاه خواهيد ديد که اين کمونيست های رفيق ملاعمر و طالبان و بيکاره ها و طفيلی ها و انگلهای اجتماعات غربی، چند صد تظاهرات پرسروصدا در جهان براه خواهند انداخت که هزينه آن تظاهرات «صلح طلبانه!» را هم البته جمهوری اسلامی خواهد پرداخت !<span style="color:#ffffff;">1</span></span></div><br /><br /><br /><div align="right"><span style="font-size:130%;">با سپاس از<strong><a href="http://zadgah.com/"> آقای دکتر اميرسپهر</a></strong></span></div>seyedaligedahttp://www.blogger.com/profile/14567539557568319021noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-14179365.post-73128974773627599202011-07-20T18:34:00.005+02:002011-07-20T19:03:52.570+02:00بهار عرب، خزان عجم<div align="center">
<br /><object style="WIDTH: 325px; HEIGHT: 244px"><param name="movie" value="http://www.youtube.com/v/wvAtkDM5-7I?version=3"><param name="allowFullScreen" value="true"><param name="allowScriptAccess" value="always">
<br />
<br /><embed src="http://www.youtube.com/v/wvAtkDM5-7I?version=3" type="application/x-shockwave-flash" allowfullscreen="true" allowscriptaccess="always" width="325" height="244"></embed></object>
<br />
<br />
<br /><div align="center"><span style="font-size:130%;">به موازات گسترش خيزش های مردمی در کشور های عربی که تاکنون هم به سرنگونی دو نظام غيردموکراتيک انجاميده و همچنان هم با غيرت و پايمردی اعراب ادامه دارد، روز به روز هم اين پرسش در ذهن بخشی بزرگی از مردم ما پررنگ تر نقش می بندد که: (آيا براستی ما <strong>«ملت ايران»</strong>، دستکم در زمينه سياسی و در عرصه ی مبارزات مدنی، نابخرد تر و زبون تر و بی غيرت تر از <strong>«ملت های عرب»</strong> هستيم؟) يعنی بی عرضه تر و درمانده تر از ملت هايی که بيشترين ما ايرانيان هم ايشان را بی ريشه، بدون تاريخ، فاقد روح و وجدانی مدنی، بيگانه با فرهنگ و همچنان هم باديه نشين و وحشی و حتا قلابی و دست ساز انگليسی ها می خوانيم؟
<br />
<br />از آنجايی هم که دستکم من خود تاکنون در جايی نديده ام که کسی از ميان صاحبان انديشه و قلم در پی يافتن پاسخ درخوری هم برای اين پرسش اساسی بوده باشد، مراد اين نوشته، کوششی است برای يافتن همين پاسخ. باشد که همين اندک کوشش هم، آيينه ای در برابر ديدگان ما گشته و بويژه آن بخش از مردم «خودشيفته» ما را بخودی خود بازآرد که خويشتن را بر ترين مردم اين گيتی ميپندارند، ولو که اين آيينه، آنچنان هم بزرگ و شفاف مباشد که ميبايستی ميبود
<br />
<br />در پيامد مشاهده ی سيمای نه چندان زيبا و دلفريب خود در اين آيينه هم، آن هم ميهنان خودشيدای ما در پی زدودن اين زنگار های کهنه تاريخی از روان و انديشه خود باشند که ايرانی را از خود بيگانه و ما را خانه خراب و رسوای عالم کرده است. يعنی همان خودفريبی های شيرين تاريخی که گويا همين مردم اکثرآ هم ندانمکار و خودويرانگر ايران که اينک هم بيش از سه دهه است که در گرداب ننگ و رسوايی دست و پای زده و قادر به پيدا کردن هيچ راه نجاتی هم نگشته اند، از هُشيار ترين و بافرهنگ ترين و متمدن ترين انسان های اين کره خاکی باشند!<span style="color:#ffffff;">1</span>
<br />
<br />چرا که در جهان عينی و ملموس کنونی که ما در آن زندگی ميکنيم، نه ايرانی آنچنان با فراست و فرهنگ و بيداردل و دلير است که خود می پندارد، و نه اکثريت اعراب کنونی ديگر اندک شباهتی به آن اعراب باديه نشين و بی فرهنگ و وحشی روزگار محمد و عمر و علی دارند که حتا پس از چشيدن مزه شکر و نمک هم، قادر به درک تفاوت طعم اين دو ماده از هم نمی گشتند
<br />
<br />برای رسيدن به پاسخ درست آن پرسش مورد نظر هم از ديد من، هيچ راهی علمی تر از اين وجود ندارد که روشن گردد اصولآ مراد از <strong>«ملت»</strong> در اين پرسش تاريخی ـ جامعه شناختی، اصلآ چه کسانی هستند؟ تا آنگاه با بررسی کارنامه آن <strong>«ملت»</strong>، بتوان داوری کرده و گفت که آيا اعراب خردمند تر و دلير تر هستند يا آن ملت
<br />
<br />زيرا همانگونه که در ادبيات سياسی پيشامشروطه ما، مراد از <strong>«ملت</strong>»، تنها دکانداران دين و شريعت بودند و نه مردم عادی، در ادبيات سياسی امروزين ما نيز اين واژه <strong>«ملت»</strong>، تا اندازه زيادی مفهومی مجازی دارد تا حقيفی. بدين سان که مراد از <strong>«ملت»</strong> امروز، در درجه نخست، تنها گروه اندکی از ايرانيان هستند و نه همه. يعنی همان کسان که بخشی از ايشان صاحب نام و ادعا در «<strong>عرصه سياست ايران»</strong> هستند و بخش دگر هم که اصلآ از <strong>«سياست»</strong> برای خود <strong>«پيشه»</strong> ی نان و آب دار ساخته و يا دکانی برای شهرت طلبی ها و عقده گشايی های خويش گشوده اند، و خلاصه همان کسان که دستکم خود خويشتن را جزو انديشمندان و رهبران سياسی و راهبران فکری و در يک کلام، <strong>«روشنفکران»</strong> يا <strong>«نخبه گان»</strong> ايران بشمار مياورند
<br />
<br />اصولآ در عمل هم همين کسان سياست ايران را صحنه گردانی ميکنند نه مردم عادی. چرا که همين گروه بسيار کوچک است که تمامی تريبون ها و ميکروفون ها و دوربين ها و کرسی های سخنرانی را در اختيار داشته و همه ی سمينار ها را ترتيب داده و فراخوان و اعلاميه بيرون داده و آکسيون ها، سخنرانی ها و مراسم سياسی و فرهنگی را هم برگزار ميکنند. افراد همين گروه هستند که پاره ای شان نشريه دارند، مقالات سياسی می نويسند، کتاب چاپ می کنند، به مصاحبه دعوت می شوند، اوضاع را تحليل کرده و در برابر رخداد های سياسی هم موضع گيری می کنند
<br />
<br />و درست به سبب برخورداری از اينهمه امکانات فرهنگی ـ رسانه ای و تبليغی در عرصه ی عمومی هم هست که اينان بعنوان <strong>«پيش آهنگان ملت ايران»</strong> در جهان شناخته شده و مردم عادی ايران هم حال خواسته و ناخواسته و از سر آگاهی يا ناآگاهی، گوش هاشان به دهان اين <strong>«کاروان سالاران سياسی»</strong> و چشمانشان هم به کنش های ايشان دوخته شده و از ايشان هم پيروی ميکنند. به همين خاطر هم، بدون هيچ ترديدی، در درجه نخست و در برابر افکار عمومی جهانيان، هم <strong>«افتخار»</strong> سرفرازی اين ملت از آن آنان است و هم <strong>«ننگ»</strong> سيه روزی و بدنامی اين ملت
<br />
<br />با آنچه آوردم، پس ميبايستی نيک توجه داشت که اگر نابخردی و بی غيرتی هم اين ميان باشد، اين نادانی و بی غيرتی بيشتر به همين گروهی می چسبد که مدعی آگاهی و روشنفکری و رهبری و راهبری سياسی و فرهنگی و هنری و رسانه ای هستند، نه به فلان بزاز و قصاب و رفتگر و کارمند و نانوای فلکزده و گرفتاری که بار مشکلات اجتماعی و غم آب و نان، کمر وی را خُرد کرده و نه ادعايی دارد و نه اصلآ صدای فريادش بگوش کسی می رسد
<br />
<br />
<br />همچنان که آن مردم بينوا، اصلآ تمامی اين ننگ و نکبت کنونی خود را هم از همين به اصطلاح، نخبه گان خود دارند. از همين طايفه ی گنجشک مغزی که با سرنگون ساختن يک نظام عرفی و مدرن و مقتدر و ملی، آنهم با دست يازيدن به رذيلانه ترين شيوه های ضداخلاقی بسان دروغ و تهمت و سياه نمايی، حکومت جمهور روضه خوان ها و چاقوکشان و متجاوزان به عنف را بر سر کار آورده و ايران را به دوزخ مبدل ساخته و آبروی ايرانی را در جهان برباد داده و خودشان هم از آن دوزخ خودساخته بخارج گريختند
<br />
<br />از همين عناصر بی معنويت و وجدان و «خودبزرگ انگار»ی که هرگز حاضر نشدند و هنوز هم نيستند که حتا برای يک دوره بسيار کوتاه هم از شهوترانی های سياسی خود دست بردارند تا اين <strong>«ملت قربانی روشنفکر و ملا»</strong> از زندان اين اوباش دزد و چاقوکش و متجاوز حاکم بر ايران رهايی يابند. آری از همين طايفه ی بی عرضه ای که حتا پس از سی و دو سال هم هنوز نتوانسته که يک شبه اوپوزيسيون شکل دهند اما همچنان هم با بی شرمی تمام ادعای روشنفکری و فرزانه گی داشته و حتا دموکراسی هلند و سوئد و دانمارک را هم بسيار پسمانده می خوانند! همين
<br />
<br /></span></span><span style="font-size:100%;color:#000099;">بيست و نهمين روز خرداد ماه سال نود خورشيدی، برابر با نوزدهمين روز ژوئن دو هزار و يازده ترسايی</span></div>
<br /><div align="right">
<br /><span style="font-size:130%;"><strong>با سپاس از </strong><a href="http://zadgah.com/"><strong>آقای دکتر اميرسپهر</strong></a></span><a href="http://zadgah.com/"> </a></div></div>seyedaligedahttp://www.blogger.com/profile/14567539557568319021noreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-14179365.post-65680257554621346512011-06-11T20:35:00.004+02:002011-06-14T22:16:51.658+02:00سال خون<div style="text-align: RIAGHT; font-weight: bold; color: rgb(102, 0, 0);"><span style="font-size:130%;">منو هک میکنی<br /></span></div></P><br /><object style="height: 325px; width: 244px"><param name="movie" value="http://www.youtube.com/v/X3Loi-iX5Bc?version=3"><param name="allowFullScreen" value="true"><param name="allowScriptAccess" value="always"><embed src="http://www.youtube.com/v/X3Loi-iX5Bc?version=3" type="application/x-shockwave-flash" allowfullscreen="true" allowScriptAccess="always" width="325" height="244"></object>seyedaligedahttp://www.blogger.com/profile/14567539557568319021noreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-14179365.post-71019154358319206842011-05-19T18:50:00.004+02:002011-05-19T19:23:29.776+02:00دکتر مصطفی بادکوبه ای را آزاد کنید<div align="right"><strong><span style="font-size:130%;color:#660000;">چندی است دلم یک دله با فتنه گران است</span></strong></div><br /><object style="height: 325px; width: 244px"><param name="movie" value="http://www.youtube.com/v/-j5u98pmOmU?version=3"><param name="allowFullScreen" value="true"><param name="allowScriptAccess" value="always"><embed src="http://www.youtube.com/v/-j5u98pmOmU?version=3" type="application/x-shockwave-flash" allowfullscreen="true" allowScriptAccess="always" width="325" height="244"></object>seyedaligedahttp://www.blogger.com/profile/14567539557568319021noreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-14179365.post-32178519651073987512011-02-19T20:26:00.003+01:002011-02-19T20:43:03.168+01:00Shahin Najafi sings for Martyr Sane Jaleh<div align="right"><span style="font-family:times new roman;font-size:130%;color:#000000;"><strong>صانع ژاله</strong></span></div><div align="center"></div><div align="center"></div><br /><iframe title="YouTube video player" width="325" height="244" src="http://www.youtube.com/embed/Dl9kkzE2m5Q" frameborder="0" allowfullscreen></iframe>seyedaligedahttp://www.blogger.com/profile/14567539557568319021noreply@blogger.com5tag:blogger.com,1999:blog-14179365.post-63233239872142408342010-08-17T20:39:00.005+02:002010-08-17T20:54:57.372+02:00Another Brick in the Wall<div align="center"><span style="font-size:130%;"><strong>پشتیبانی راجر واترز از اجرای نمونه ایرانی آهنگ "آجر دیگری در دیوار"</strong> </span><span style="font-size:78%;color:#ffffff;">1</span><br /><strong><span style="font-size:130%;color:#660000;"><br /></span></strong></div><div align="right"><strong><span style="font-size:130%;color:#660000;">آهای آیت الله! دست از سر آن بچه ها بردار</span></strong> </div><br /><object width="325" height="244"><param name="movie" value="http://www.youtube.com/v/OIP38eq-ywc?fs=1&hl=de_DE"></param><param name="allowFullScreen" value="true"></param><param name="allowscriptaccess" value="always"></param><embed src="http://www.youtube.com/v/OIP38eq-ywc?fs=1&hl=de_DE" type="application/x-shockwave-flash" allowscriptaccess="always" allowfullscreen="true" width="325" height="244"></embed></object>seyedaligedahttp://www.blogger.com/profile/14567539557568319021noreply@blogger.com2tag:blogger.com,1999:blog-14179365.post-29753076459921543392010-05-05T22:27:00.004+02:002010-05-05T22:41:14.439+02:00احمدی نژاد<div align="center"><br /></div><div align="center"><span style="color:#660000;"><strong><span style="font-size:130%;">عکسي که پس از </span></strong></span><span style="color:#660000;"><strong><span style="font-size:130%;">چند ساعت از روي خبرگزاري ايسنا حذف شد<br /><br /><div align="center"><img style="TEXT-ALIGN: center; MARGIN: 0px auto 10px; WIDTH: 400px; DISPLAY: block; HEIGHT: 278px; CURSOR: hand" id="BLOGGER_PHOTO_ID_5467887993014468306" border="0" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjg-IrpxJBJBs4xSp0Zr9oXXDSOWhgnYZuNW2CIwybryOLVfzchO52V37NoBafYZu6lyv6bZ8xGmvKxrJmX46xj0AJ2xZnL6pBrlI-RKH51q_5n8gKnb4ehmvVAnzMyv9_jQIRV/s400/Mamoti.jpg" /></div></div></span></strong></span><img style="TEXT-ALIGN: center; MARGIN: 0px auto 10px; WIDTH: 400px; DISPLAY: block; HEIGHT: 267px; CURSOR: hand" id="BLOGGER_PHOTO_ID_5467886868372125266" border="0" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhy7H3nQaem7raGgg2zE95zNA836xlBv_TzH7XgIsUm7j2lx0CpSFkRP69UoVJlBfwyO0cr6uZ0ymEvQsi0vbHTtoxhimlHIHzNORGN1_4sqcmFVjXIDBCurEilybvfxHQrBGtH/s400/Mamoti.jpg" /> <p align="center"><span style="font-size:130%;">دليل حذف اين عکس مشخص نيست<br />جالبتر از اون مشخص نيست که اين خانم جوان چگونه به بالاي ماشين رفته واونجا نشسته<br /></span><br /></p>seyedaligedahttp://www.blogger.com/profile/14567539557568319021noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-14179365.post-65516925825039109982010-04-25T20:54:00.002+02:002010-05-05T22:59:06.523+02:00گلچین روزگار<div align="center"><span style="font-size:130%;"><strong>روحش شاد و یادش گرامی باد</strong><br /></span></div><div align="center"><span style="font-size:130%;"></span></div><div align="center"><span style="font-size:130%;"><a href="http://hamid-midaf.blogspot.com/"><strong>کشتی وبلاگستان</strong> </a>این بار لنگر انداخت ، اما در این نوبت ناخدای خود را از کشتی پیاده نمود تا به سفر ادامه دهد .... <span style="font-size:78%;color:#ffffff;">1</span><br />با سپاس از <a href="http://farhadheyrani.blogspot.com/"><strong>فرهاد عزیز</strong> </a>که در این مورد واقعا سنگ تمام گذاشت</span> </div><p align="center"><br /><object width="325" height="244"><param name="movie" value="http://www.youtube.com/v/WkGSWgYXlW4&hl=de_DE&fs=1&"><param name="allowFullScreen" value="true"><param name="allowscriptaccess" value="always"><embed src="http://www.youtube.com/v/WkGSWgYXlW4&hl=de_DE&fs=1&" type="application/x-shockwave-flash" allowscriptaccess="always" allowfullscreen="true" width="325" height="244"></embed></object><br /><br /><span style="font-size:130%;"><a href="http://darvishpour.blogspot.com/2010/04/blog-post_14.html">پيام همسر ناخدا حميد به وبلاگنويسان</a></span> </p>seyedaligedahttp://www.blogger.com/profile/14567539557568319021noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-14179365.post-35589581106441186452010-04-11T18:41:00.004+02:002010-04-11T19:03:08.576+02:00از تغذيه رايگان به تجاوز در زندان<div align="center"><span style="font-size:130%;"><strong><span style="color:#660000;">از تغذيه رايگان به تجاوز در زندان</span></strong><br /><span style="color:#000000;">«پايان بخش نوشته ی نوروز ايرانی»<br /></span><br /><span style="color:#000066;">وقتی حکومت ملتی از <strong>«وارد کننده راننده و کلفت و نوکر»</strong> برای ملت خود به فروشنده بکارت جگرگوشگان آن ملت به اجانب و <strong>«صادر کننده روسپی»</strong>، تبديل می شود، وقتی اوضاع ملتی از <strong>«تغذيه رايگان»</strong> در زمان تحصيل پدران و مادران به <strong>«تجاوز در زندان»</strong> در زمان فرزندان می کشد و وقتی کار مردمی مست از باده غرور و گشاده دستی و دها و دهش، به پوفيوزی و کاسه ليسی و<strong>«گدايی»</strong> می رسد ... آن ملت حق ندارد حتا يک دم هم از <strong>«نگاه به گذشته»</strong> خود غفلت کند... ظاهر و رفتار خانم <strong>زهرا رهنورد</strong> بسان باجی های صيغه ای و پاکرسی نشين دوران پيش از ظهور قمرالملوک وزيری گران ارج در يکصد سال پيش است نه رخت و ريخت يک بانوی بافرهنگ و مدرن و دموکرات امروزی ...</span> <span style="font-size:78%;color:#ffffff;">1</span><br />................................................<br /><br />بخش پايانی را ويژه ی پرداختن به چرايی نگارش متن خواهم ساخت. زيرا که از ديد من، ژرف انديشی در باره ی اين <strong>«انگيزه»</strong>، از توجه به خود متن بسيار مهم تر است. در اين راستا هم می خواهم اين نکته را روشن کرده باشم که مراد من از نوشتن متونی که با روزگار گذشته پيوند دارند و برخی از آنها هم مانند همين متن، گونه ای <strong>«خاطره نويسی»</strong> را تداعی می کنند، ابدآ خاطره نويسی و دلخوش کردن به خاطرات نيست. نگارنده اين دست از متون را اتفاقآ از اينروی می نويسم که در انديشه امروز و فردا هستم و بسيار هم نگران. از روی همان نگرانی هم هست که در نوشتن اوضاع فرهنگی ـ اجتماعی ـ اقتصادی روزگار گذشته، حتا به ريز ترين و بظاهر پيش پاافتاده ترين نکات زندگی ما در آن روزگار هم اشاره می کنم<br /><br />زيرا سوای اينکه چگونه بودن<strong> «زندگی امروز»</strong> هر ملت و يا حتا شخصی، ريشه در گذشته داشته و اصلآ <strong>«برايند»</strong> ـ نتيجه ـ کار های درست و نادرست او در <strong>«گذشته»</strong> است، اصولآ بزرگترين دليل «<strong>انحطاط فرهنگ</strong>» ها و «<strong>نابود شدن تمدن</strong>» های بزرگ و درخشان، همين عنصر <strong>«فراموشی»</strong> است. يعنی همين از ياد بردن فَر و فرهنگ که باعث می گردد فرزانگی ملت ها و انسانها رفته رفته کمرنگ تر گشته و بپوسد و از ميان برود و آنان دچار ويرانی فرهنگی و اجتماعی و شخصيتی شوند. يعنی همين بلايی که بدبختانه هم اکنون گريبانگير ما گشته و روشن ترين نشانه های آنهم پيش چشم ما است<br /><br />بسان همين تبديل گشتن حکومت کشورمان از <strong>«وام دهنده»</strong> به ابرقدرت ها و<strong>«وارد کننده راننده و کلفت و نوکر»</strong> از کره و فيليپين و هند و اندونزی و گاهی حتا از اروپا برای ما، به فروشنده بکارت جگرگوشگان مان به اجانب و <strong>«صادر کننده روسپی از ايران»</strong>، آنهم به ميکرو کشور های بی هويت و حتا نوانخانه ای چون پاکستان، رسيدن اوضاع از <strong>«تغذيه رايگان»</strong> در زمان تحصيل پدران و مادران به <strong>«تجاوز در زندان»</strong> در زمان فرزندان و کشيده شدن کار مردم ما از آن مستی غرور و گشاده دستی و دها و دهش، به پوفيوزی و کاسه ليسی و<strong>«گدايی»</strong>. <span style="font-size:78%;color:#ffffff;">1</span><br /><br />آنهم البته گدايی يک ميليونيم از ثروت ملی و حق طبيعی خود به شکل <strong>«سيب زمينی»</strong> از بی سر و پايان. يعنی گرفتن بخش ناچيزی از مال خود به شکل صدقه سری و توهين آميز از دست لمپن های بی فرهنگی که بی گزافه شخصيت حتا چهارپاداران و سورچی های شريف و زحمت کش عصر پهلوی اول هم به مراتب بالا تر از ايشان بود. همچنين رسيدن آمال بزرگ مردم ما به چنان سطح مبتذلی که اصلآ آرزو پنداشتن چنين حقوق نازلی حتا در يکصد و پنجاه سال پيش از اين هم برای ايرانيان بسيار سخيف شمرده می شد<br /><br />مانند آرزوی برخورداری از حق انتخاب پوشاک، آرزوی داشتن حق برگزار کردن آزادانه و شاد و همراه با موزيک مراسم عروسی خود، حق گوش دادن به موزيک دلخواه، حق رفتن بدون مزاحمت با همسر خود به کنار دريا و حتا آرزوی حق آزادانه در پارک قدم زدن و چکمه بر پای کردن و اهانت نشنيدن و حقوقی از اين دست که براستی چندش آور است<br /><br />نکته تآسفبار هم اين است که چون اين <strong>«سقوط»</strong> و <strong>«انحطاط»</strong> هميشه آهسته انجام می پذيرد، بدبختانه خود افراد و ملت ها آنگونه که بايد و شايد متوجه اين فنای خويش نمی گردند. يعنی آنان به درستی در نمی يابند که چگونه پله پله از جايگاه رفيع خود به زير آمده و حقير می گردند، چه سان رفته رفته به خواری هايی خوی می گيرند که در گذشته برای شان تهوع آور بود، به چه شکلی دنائت ها در وجودشان نهادينه می شود، چگونه منش و سليقه و حتا دلمشغولی های روزه مره شان تغيير می يابد و خلاصه چه بلايی دارد بر سرشان می آيد<br /><br />همه ی اين مصيبت ها هم از طبيعی ترين پيامد های همان <strong>«فراموشکاری»</strong> اهريمنی است که بدان اشاره کردم. پيامد از ياد بردن کيستی، فرهنگ، تمدن، غرور انسانی، هدف های بزرگ، دلبستگی ها و نام و شأن ملی و خانوادگی. يعنی برايند يک روند <strong>«دگرديسی»</strong> که ملت يا فرد در آن، به تدريج از <strong>«فرزانگی»</strong> به <strong>«دريوزه گی»</strong> و نوکرصفتی رسيده و سرانجام هم به هر سفلگی و نکبت تن درداده و هر گونه توهين و تحقيری را هم پذيرای می گردد. آنهم حتا از سوی فرومايه ترين افراد يا اقوام<br /><br />روشن ترين نمونه های پيش چشم از اين <strong>«سقوط کرده گان»</strong> و <strong>«فنا شدگان»</strong> هم ای شگفتا کسانی هستند که خود ادعای روشنفکری و فرهنگمداری و راهبری فکری و سياسی مردم عادی ما را هم دارند که بخش بزرگی از آنها هم از انقلابيون ديروز هستند. همانانی که با موضع گيری های اين سی ساله و بويژه اين چند ماهه خود، بخوبی نشان دادند که براستی چه موجودات کوچک و بی مقداری بوده اند و هستند و چگونه تمامی ادعايی که در گذشته داشتند، دروغ و پوچ و فريبکارانه بوده است<br /><br />زيرا اينها که سی سال پيش حتا خردمند ترين رجال تاريخ سياسی ايران را هم نادان و بی فرهنگ و خائن و کودتاچی و نوکر آمريکا ... می خواندند، امروزه رهبريت کسانی را بر خود پذيرفته اند که تا پيش از انقلاب آنها را حتا برای دربانی محل کار و نظافت و رختشويی خانه خود هم به کار نمی گماردند. کسانی چون کروبی، خاتمی، ميرحسين، زهرا رهنورد، آخوند کديور و مهاجرانی، سحرخيز، حجاريان، ابطحی، عبادی، رفسنجانی و حتا فرزندان دزد او فائزه و محسن و ياسر را<br /><br />بنگريد که کار سقوط و فضاحت اينان به کجا رسيده که ديگر آقای نوری زاده دلش برای رخت و روسری رنگين خانم زهرا رهنورد هم غش می رود. يعنی برای اين پوشش اج وجق و چشم آزاری که براستی رخت های <strong>کلثوم ننه</strong> گرامی و زنده ياد، خدمتکار مادر من در پنجاه سال پيش به مراتب مدرن تر و قشنگ تر از اين بود. آقای نوری زاده اين پوشش مسخره را هم نشان روشنفکری و آزادمنشی و بزرگی و دموکراسی خواهی آن خانم می خواند! <span style="font-size:78%;color:#ffffff;">1</span><br /><br />پنداری که جامعه ی ما تا پيش از جمهوری اسلامی، آنچنان پسمانده و غيرمدنی بوده که حتا به زنگبار و يمن و سعودی و بيافرا و جيبوتی هم طعنه می زده. از اينروی هم ما در روزگار ظلمانی پهلوی ها هرگز خانمی را نديده باشيم که روسری رنگين و گل منگلی بر سر داشته باشد! چه رسد به آنهمه زنان آزاده و متخصص که دوشادوش مردان در همه ی عرصه های اجتماعی ما حضور داشتند. اعم از دبير و ناظم و آموزگار و مدير مدرسه و استاد دانشگاه و خلبان و ملوان و پزشک و وزير و وکيل و پرستار و افسر و درجه دارد... <span style="font-size:78%;color:#ffffff;">1</span><br /><br />همچنان که فرد بی پرنسيپی چون آقای شهريار آهی در تلويزيون صدای آمريکا خانم رهنورد را بزرگترين روشنفکر زن ايرانی می خواند و ديگر بانوان را هم به درس آموزی از ايشان دعوت می کند. يعنی همين آقای آهی که بخاطر خوش آمد ميرحسين که شايد روزی بجايی رسد، فراموش می کند که خود چند بار در همان رسانه گفته است که به سبب مأموريت پدرش در شهرستان ها، مادرش برای ديدار همسر، چهل ـ پنجاه سال پيش از اين، سالها در دل نيم شبان به تنهايی در جاده های دورافتاده ايران رانندگی می کرده و هرگز هم هيچ رخداد بدی برای آن بانو پيش نيامده. راز سرسپردگی و حتا جاسوسی ديگر مدعيان روشنفکری برای رژيم گدايان و چاقوکشان هم آن اندازه از پرده برون افتاده که ديگر اصلآ راز نيست. بويژه عناصر توده ـ اکثريت<br /><br />پس اينکه من پيوسته می نويسم که به اصطلاح روشنفکران ديروز و بويژه آن بخش که از دشمنان پادشاه فقيد بودند و هستند، همه ی آمال بزرگ و حتا شخصيت خود را اتفاقآ از خود همان پادشاه و نظام شاهنشاهی داشتند، ادعای بيجايی نيست. چرا که من اين ادعا را از مشاهدات خود داشته و ديده ام که به محض سقوط آيين پادشاهی در ايران، تمام آنان هم کاملآ سقوط کردند<br /><br />همچنان که در اين سه دهه ی تسلط دريوزه گان بر ايران هم آن اندازه با شتاب بسوی انحطاط رفته اند که حال ديگر اصلآ هيچ کدام شباهتی به آن دوران خود ندارند. ابدآ هم به روی خود نمی آورند که در آن روزگار چه جايگاه اجتماعی داشته و به چه امکانات و ارزشهای فرهنگی و اجتماعی آب دهان می انداختند و امروز به چه فلاکتی رسيده اند که البته فلاکت اينان نه از فراموشکاری، بلکه از حقارت و رذالت ذاتی و حسودی و دشمنی کور آنان با پادشاه فقيد است<br /><br />بهترين گواه اين ادعا هم ترجيح چند فرومايه از درون رژيم روضه خوان ها به فرزند آن مرد خردمند و بزرگ و ايران شيدا، يعنی به شخصيتی چون شاهزاده رضا پهلوی است. يعنی برتر شمردن چند ملا و بچه ملا و شبه ملای بی سر و پای همچنان مريد خمينی به کسی که جدای از منش نيک، متانت، خرد، آگاهی و شايسته گی های فردی که دارد، نوه رضا شاه و فرزند آريا مهر بزرگ است. از خاندانی شناخته شده در گيتی که آنهمه سازندگی و امنيت و آسايش و شکوه و شوکت و احترام جهانی را برای ما به ارمغان آورد<br /><br />و اين درست همان کار نابخردانه و در نزد پاره ای هم، همان رذالتی است که اينان در سال پنجاه و هفت هم بخرج دادند و ما را اينگونه خانه خراب کردند. چرا که اينها در آن مقطع هم اشخاص ميهن پرست و فرزانه ای چون شاهنشاه آريامهر و دکتر شاپور بختيار و آنهمه عناصر آگاه و دلسوز در درون هيئت حاکمه آنروز ايران را غيردموکرات و حتا دشمن خود و ايران انگاشته و به دنبال روح الله خمينی و خلخالی و رفسنجانی و جنتی و الله کرم... افتادند<br /><br />از اينروی هم روی سخن من نه با آن دونان، که با هم ميهنان شريف و پاکنهاد است که مبادا ديروز خود را از ياد برند. همه ی کوشش من هم از راه نوشته هايی در باره اوضاع سياسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی ما در روزگار پهلوی ها در واقع تنها برای پيش گيری از <strong>«نسيان»</strong> و فراموشی است. يعنی يادآوری کردن و تلنگر زدن به ذهن و غرور هم ميهنان خود<br /><br />با اين اميد که با خواندن اين متون، از ياد مبرند که تا همين سه دهه ی پيش، يکی از مقتدر ترين و باآبرو ترين حکومت های جهان را داشته و خود نيز يکی از بافرهنگ ترين و محترم ترين ملت های جهان بشمار می رفتند، نه مشتی وحشی بی تمدن و تروريست يا گدايان سيب زمينی و کليه فروش و صادر کننده ی پناهنده و عمله بنا های دکتر و مهندس و از همه هم ننگين تر و شرم آور تر، صادر کننده ی بکارت و فاحشه<br /><br />پس اين دسته از نوشته های من از ديد خودم، تلنگر زدن به ذهن بخواب رفتگان و مدهوشان و بی هوشان است. بويژه که به محض سخن گفتن و نوشتن از آنچه که ما در گذشته داشتيم، همان بی وجدان ها فوری آنرا به <strong>«در گذشته ها ماندن»</strong> تفسير می کنند. سبب آن هم اين است که چون خود لياقت داشتن رژيمی بهتر از جمهوری اسلامی و شخصيت هايی فرزانه تر از اين الوات بی فرهنگ را ندارند، در پی تثبيت اين اوضاع ننگين و جا انداختن اين انديشه ويرانگر در ذهن ايرانيان هستند که شخصيت های برجسته و ممتاز شما همين زباله ها هستند<br /><br />پاره ای از هم ميهنان ما هم البته نادانسته در دام آنها افتاده و به تأسی از ايشان، طوطی وار هر سخنی در مورد گذشته را با جمله ی <strong>«گذشته ها را بايد فراموش کرد»</strong>، رد می کنند که اين ديگر خيلی مايه ی تأسف است. البته اگر امروز ما هم مانند ديگر ملت ها بسی بهتر از ديروزمان بود، بايسته بود که ما هم گذشته ها را به طاق نسيان نهاده و هر دو چشم خود را به آينده می دوختيم. ليکن از آنجا که ما ايرانيان وارون ديگر مردمان، پيوسته يک گام به پيش و دوگام به عقب حرکت می کنيم، هميشه هم بايد يک چشم مان به گذشته ها باشد و چشم ديگر به آينده<br /><br />بويژه در اين مقطع تاريخی که ما بجای دوگام، بدبختانه يک باره هزار گام به عقب بازگشته ايم. بهمين خاطر هم اگر خواهان سرنگونی اين نظام شرف فروش و خواهان اعاده ی حيثيت از خود، ميهن، فرهنگ، غرور و تاريخ پرشکوه خويش هستيم، هرگز حتا يک دم هم نبايد از نگاه به گذشته های خود غفلت کنيم. چرا که اينک رمز رهايی و نيکبختی آينده ما اصلآ در گرو همين نگاه به گذشته درخشان و انگيزه گرفتن از آن ارزش ها و معنويت های گذشته است. همين. امير سپهر</span></div><div align="center"><span style="font-size:130%;"><br /></span></div><div align="center"><a href="http://zadgah.com/Norouz.htm"><span style="font-size:130%;">تمامی نوشته نوروز را اينجا بخوانيد</span></a></div><div align="center"><span style="font-size:130%;"><span style="font-size:100%;"><br /></span></span></div><div align="center"><br /></div><div align="right"><span style="font-size:130%;">با سپاس از<strong> </strong></span><a href="http://zadgah.com/"><strong><span style="font-size:130%;">آقای دکتر اميرسپهر</span></strong></a> <span style="font-size:130%;"></span></div>seyedaligedahttp://www.blogger.com/profile/14567539557568319021noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-14179365.post-38706651296183906642010-03-20T12:49:00.000+01:002010-03-21T07:51:08.042+01:00NOWRUZ<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgf_bw9dyAvK0_NWWEuuM_qXv8tpsD90zND3jdFENJ0XJujI4G-LRSvTwsJOAImhw98n1vCRecvevkjj4nksLHPk-2pHZf7e2B51yyLM_1VGDxy3WbyT1uRN5ECTnFH8-nX3gBP/s1600-h/haftsin.JPG"><img id="BLOGGER_PHOTO_ID_5450975888197798674" style="DISPLAY: block; MARGIN: 0px auto 10px; WIDTH: 320px; CURSOR: hand; HEIGHT: 304px; TEXT-ALIGN: center" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgf_bw9dyAvK0_NWWEuuM_qXv8tpsD90zND3jdFENJ0XJujI4G-LRSvTwsJOAImhw98n1vCRecvevkjj4nksLHPk-2pHZf7e2B51yyLM_1VGDxy3WbyT1uRN5ECTnFH8-nX3gBP/s320/haftsin.JPG" border="0" /></a>seyedaligedahttp://www.blogger.com/profile/14567539557568319021noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-14179365.post-74084241850579945092010-03-15T20:34:00.005+01:002010-03-15T20:46:45.855+01:00IRAN<div align="center"><span style="color: rgb(102, 0, 0);font-size:130%;" ><strong>به یزدان که گر ما خرد داشتیم </strong><span style="color: rgb(255, 255, 255);">--------- </span><strong>کجا این سرانجام بد داشتیم</strong></span> </div><br /><a onblur="try {parent.deselectBloggerImageGracefully();} catch(e) {}" href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiIQBDAaIhnHH6JgB1ulMrZ72RME6PmsjS0q4fYN5EqGyyh7XKUjRQh0xRVvsC4rx1G1e-pfZU3-n-Z-FtvPPXlixt-VnVOgM_ef2ArxgVPFS_GDgsZhZ5O1-ymZFdSukswqLgW/s1600-h/iran.jpg"><img style="margin: 0px auto 10px; display: block; text-align: center; cursor: pointer; width: 283px; height: 400px;" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiIQBDAaIhnHH6JgB1ulMrZ72RME6PmsjS0q4fYN5EqGyyh7XKUjRQh0xRVvsC4rx1G1e-pfZU3-n-Z-FtvPPXlixt-VnVOgM_ef2ArxgVPFS_GDgsZhZ5O1-ymZFdSukswqLgW/s400/iran.jpg" alt="" id="BLOGGER_PHOTO_ID_5448948205119477154" border="0" /></a><br /><br /><object width="325" height="244"><param name="movie" value="http://www.youtube.com/v/-0oXNVD_mIQ&hl=de_DE&fs=1&"></param><param name="allowFullScreen" value="true"></param><param name="allowscriptaccess" value="always"></param><embed src="http://www.youtube.com/v/-0oXNVD_mIQ&hl=de_DE&fs=1&" type="application/x-shockwave-flash" allowscriptaccess="always" allowfullscreen="true" width="325" height="244"></embed></object>seyedaligedahttp://www.blogger.com/profile/14567539557568319021noreply@blogger.com2tag:blogger.com,1999:blog-14179365.post-49517673872555421202010-01-30T12:42:00.011+01:002010-01-30T14:01:24.729+01:00سئوال ایرانیان از فرماندهان و پرسنل سپاه پاسداران و بسيج<span style="font-size:130%;"></span><div align="center"><br /><br /></div><div align="center"><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhVeLeV3pPuvkkGJQtHOzx16OE2T5PdF-P6RFloJCDREBUGM3pRmYCR2aUNF1nmWYl0_tVHmPm3ljn8Rheuq8iMMJQo_w719LeZOo3GHBfAtWq6GPaQwiB2YmwRqSBPytTm9i5v/s1600-h/basiji.jpg"><img style="TEXT-ALIGN: center; MARGIN: 0px auto 10px; WIDTH: 211px; DISPLAY: block; HEIGHT: 320px; CURSOR: hand" id="BLOGGER_PHOTO_ID_5432502097706068610" border="0" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhVeLeV3pPuvkkGJQtHOzx16OE2T5PdF-P6RFloJCDREBUGM3pRmYCR2aUNF1nmWYl0_tVHmPm3ljn8Rheuq8iMMJQo_w719LeZOo3GHBfAtWq6GPaQwiB2YmwRqSBPytTm9i5v/s400/basiji.jpg" /></a><br /><span style="font-size:130%;">روی سخن من با بسیجیها و پاسدارانی هست که مردم مارو شبانه روز در خیابانها و زندانها به خاک و خون میکشند البته نه اون جوجه بسیجیها که زمان جنگ یا بچه بودند یا هنوزبه دنیا نیامده بودند طرف صحبتم فرماندهان و مسئولینی که در دوران جنگ در جبهه های جنگ بودند و روزی از کشورو ناموس من دربرابردشمن دفاع میکردند که شاید گذشت روزگارو سیری شکم به آنها فراموشی داده</span></div><span style="font-size:130%;"><div align="center"><br /></span></div><br />I am talking to the Basij and the Guards, who are beating innocent people and spilling innocent blood. Not the young ones hired recently who were not around for Iran/Iraq war. I am talking to the commanders, and the leaders who were in the war field one day and protected our country and our people, but have forgotten either due to passage of time or else their full stomachs. <div align="center"><br /></div><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhpgVRPwX1oabXNXwyrEVdefuHCOLchyphenhyphenurmY6digEr1HpTjgM9DDXDaVicRJJMvYRZ9lcHRpGTIsOReIRBbJyiN7xSKEs1tCgCeuA-ye_JyVxWO3yppyud8QdqecQTAXKnZx_eI/s1600-h/2.jpg"><img style="TEXT-ALIGN: center; MARGIN: 0px auto 10px; WIDTH: 400px; DISPLAY: block; HEIGHT: 228px; CURSOR: hand" id="BLOGGER_PHOTO_ID_5432502094425218818" border="0" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhpgVRPwX1oabXNXwyrEVdefuHCOLchyphenhyphenurmY6digEr1HpTjgM9DDXDaVicRJJMvYRZ9lcHRpGTIsOReIRBbJyiN7xSKEs1tCgCeuA-ye_JyVxWO3yppyud8QdqecQTAXKnZx_eI/s400/2.jpg" /> <p align="center"></a></p><br /><span style="font-size:130%;">به یاد میاورید که چطور اسیرعراقی که همیشه تا آخرین گلوله خود را استفاده میکرد و بعد اسیر میشد آب میدادید؟ به یاد دارید خنده ها و نوازشهای برادرانه ای که به اسرا عراقی میدادید به کسانی که تا لحظه ای قبل درحال کشتار برادران و فرزندان ایرانی شما بودند!!</span> <span style="font-size:78%;color:#ffffff;">و</span> <p align="left">Do you remember that you would give water to the Iraqi Prisoners of War after having captured them? After they had used all their bullets on us you would show them care and love. Do you remember the flower in the gun, the humane and brotherly treatments of the POWs?<br /><br /></p><img style="TEXT-ALIGN: center; MARGIN: 0px auto 10px; WIDTH: 400px; DISPLAY: block; HEIGHT: 268px; CURSOR: hand" id="BLOGGER_PHOTO_ID_5432502092142363138" border="0" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhpgiPHtwmg5BCFoyjyWXoWap8qs1UVNDcmfYNxGstuL3gVe5_3eyEwK_YPQQqKrUonTy04w3iHXLbsi_BMUh2V9vGRauIYkTj4mt1VVQyfDfy16hsGetsPzO5G7gcxOkve7oCd/s400/3.jpg" /> <p align="center"><br /><span style="font-size:130%;">شاخه گل بروی اسلحه خود را به یاد دارید؟ برخورد انسان دوستانه و برادر وار خود را به یاد دارید؟</span> </p><p align="left">Do you remember the flower in the gun, the humane and brotherly treatments of the POWs?<br /><span style="font-size:130%;"><br /></p></span><p align="center"><span style="font-size:130%;">بگذارید بیشتر روشنتان کنم, هیچ میدانید این مجسمه در کجا و از چی ساخته شده؟</span><span style="font-size:130%;"> </span></p><p align="left"><span style="font-size:130%;"><br /></span><br />Let me shed more light on this. Have you seen this monument? Do you know how and from what it has been made?<br /><br /><br /></p><p align="center"><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEi9VZvR3GP8eRDnay5NTDUuE1yzylLBuLWABuBNXN_E4UbHKXirNqNyHy3SJBVWv76jWhcoo5f8SfNUlN8EVnH8CzjAHT4s08fXn5PMQzT1W20IYQTgmEq_l6ElGwTCt-a9CB9M/s1600-h/4.jpg"><img style="TEXT-ALIGN: center; MARGIN: 0px auto 10px; WIDTH: 400px; DISPLAY: block; HEIGHT: 206px; CURSOR: hand" id="BLOGGER_PHOTO_ID_5432501796851960514" border="0" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEi9VZvR3GP8eRDnay5NTDUuE1yzylLBuLWABuBNXN_E4UbHKXirNqNyHy3SJBVWv76jWhcoo5f8SfNUlN8EVnH8CzjAHT4s08fXn5PMQzT1W20IYQTgmEq_l6ElGwTCt-a9CB9M/s400/4.jpg" /></a><br /><br /><br /><span style="font-size:130%;">این عکس مجسمه ایست که صدام و همان برادران عراقی شما از کلاه خودهای اسرا ایرانی و شهدای در جبهه درست کردند یک نگاهی به کلاه خودهای پایین بنداز جای گلوله به روی آنها هنوز نمایان هست<br /><br /><br /></span></p><p align="left">This was made by Saddam and the Iraqi brothers from the melted helmets of Iranian soldiers. Look at the helmets closely and you will still recognize the bullet holes in many of them.<br /><br /><br /></p><p align="center"><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEijFwSvqWufOoGIGqGarPvH8KhnPRSDC7yXvPc04PmTPhHGt5Hypbo7g_SNvZocIYMlsDJfe0Yv5PPtUemn6KJGYDEQvJ-qSCbsiB0JKQx0XdzCg8ToT4mH4LDJQGch64NhqDwC/s1600-h/5.jpg"><img style="TEXT-ALIGN: center; MARGIN: 0px auto 10px; WIDTH: 266px; DISPLAY: block; HEIGHT: 400px; CURSOR: hand" id="BLOGGER_PHOTO_ID_5432504052670148450" border="0" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEijFwSvqWufOoGIGqGarPvH8KhnPRSDC7yXvPc04PmTPhHGt5Hypbo7g_SNvZocIYMlsDJfe0Yv5PPtUemn6KJGYDEQvJ-qSCbsiB0JKQx0XdzCg8ToT4mH4LDJQGch64NhqDwC/s400/5.jpg" /></a><br /><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgdurtJYlaWya4H8Z-i9TQ_8vDjUNjwu8NfvoX_K9kKcV6LhNqL1Wab29PzW_I5WefVegvIieiDLhPRaad7NhdyRtOAe8-04PFlz0VDu8AWhr5n02uiBHCa9pUWdlbJRy4yjc3u/s1600-h/6.jpg"><img style="TEXT-ALIGN: center; MARGIN: 0px auto 10px; WIDTH: 400px; DISPLAY: block; HEIGHT: 240px; CURSOR: hand" id="BLOGGER_PHOTO_ID_5432501790004015426" border="0" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgdurtJYlaWya4H8Z-i9TQ_8vDjUNjwu8NfvoX_K9kKcV6LhNqL1Wab29PzW_I5WefVegvIieiDLhPRaad7NhdyRtOAe8-04PFlz0VDu8AWhr5n02uiBHCa9pUWdlbJRy4yjc3u/s400/6.jpg" /></a><br /><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiz21qiKgLXg_-1Kus_ig7qpoA1enl-HYnHNcrnuqFhiVo82NoZDc2-S2uM21TwlotIMWQVvMMGGjJMVPwuJlds1JHuc6s7QC-K3Bmjxx1APgZrCqvyxufB_q45oGO4bCYMD4-G/s1600-h/7.jpg"><img style="TEXT-ALIGN: center; MARGIN: 0px auto 10px; WIDTH: 400px; DISPLAY: block; HEIGHT: 259px; CURSOR: hand" id="BLOGGER_PHOTO_ID_5432501791807834850" border="0" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiz21qiKgLXg_-1Kus_ig7qpoA1enl-HYnHNcrnuqFhiVo82NoZDc2-S2uM21TwlotIMWQVvMMGGjJMVPwuJlds1JHuc6s7QC-K3Bmjxx1APgZrCqvyxufB_q45oGO4bCYMD4-G/s400/7.jpg" /></a><br /><br /><span style="font-size:130%;">شما حتی به روی سربازان ایرانی که به خاطراز دست دادن عزیزانشان و شهید شدن برادرانشان قصد حمله یا شکنجه اسرا عراقی را داشتن دست به اسلحه بردید و اسرای عراقی را برادران سنی خود خواندید و همچنان با ملایمت و رفتار انسانی با آنها برخورد کردید و در کنار آنها نماز خواندید<br /><br /></span></p><p align="left">You even protected the captured Iraqi’s against the angry Iranian soldiers who wanted to take justice in their own hands and beat or torture the POW's. You named them “our Sunni brothers” and you prayed with them side by side.<br /><br /></p><p><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhKJoUxq5U9gYqp6mBAnhKljlyyv2L1FqNAR8HpbZvKvryCIIwHd3VWv-M9pQmjlgUGQJdT5r1t7c7-2nqyk91QVLhQ-_ORIcavdY6KjN1oHz3z9SOygCbUYjDAFha4UTx5ANKs/s1600-h/8.jpg"><img style="TEXT-ALIGN: center; MARGIN: 0px auto 10px; WIDTH: 400px; DISPLAY: block; HEIGHT: 245px; CURSOR: hand" id="BLOGGER_PHOTO_ID_5432501787105224914" border="0" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhKJoUxq5U9gYqp6mBAnhKljlyyv2L1FqNAR8HpbZvKvryCIIwHd3VWv-M9pQmjlgUGQJdT5r1t7c7-2nqyk91QVLhQ-_ORIcavdY6KjN1oHz3z9SOygCbUYjDAFha4UTx5ANKs/s400/8.jpg" /></a><span style="font-size:130%;"><br /></span></p><p align="center"><span style="font-size:130%;">ب</span><span style="font-size:130%;">ه دشمن تشنه خود آب دادید و به مثال یک مهمان از آنها 8 سال پزیرایی کردید</span><br /><br /></p><p align="left">You gave the enemy water and treated them as guests for 8 years.<br /><br /></p><p align="center"><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEho6_18b2m_diEHPIMmS_wotsV48hFp1fl4q2KPs-GzKeJcY5WGzZtWjrQ1paagr_2q3gg-i4Z5DOawcE6sqeJ7VCOuwq1Oo_OzsoTgl2nXkCNOi1t0ieR98I8q6jfVRNu7TOev/s1600-h/9.jpg"><img style="TEXT-ALIGN: center; MARGIN: 0px auto 10px; WIDTH: 400px; DISPLAY: block; HEIGHT: 286px; CURSOR: hand" id="BLOGGER_PHOTO_ID_5432501424066704978" border="0" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEho6_18b2m_diEHPIMmS_wotsV48hFp1fl4q2KPs-GzKeJcY5WGzZtWjrQ1paagr_2q3gg-i4Z5DOawcE6sqeJ7VCOuwq1Oo_OzsoTgl2nXkCNOi1t0ieR98I8q6jfVRNu7TOev/s400/9.jpg" /></a><span style="font-size:130%;"> بر آنها جامعه سفید پوشاندید و مسابقه های فوتبال و شنا در اردوگاههای اسرا بر گذار کردید<br /><br /></span></p><p>You gave them white cloths and organized soccer and swimming tournaments for their entertainment.<br /><br /></p><div align="center"><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhGRq5hN_LFoiISsJyFSbgOpxY679ZfXpDSNao3M007Iu64dYSjIusesbulbPtOtR_voGy_VdVfTkFomeJup2KMu7-R33soN-txghLvdNJfmlbMXhhKYrr4K-fF4Px_hXnp1Cx3/s1600-h/10.jpg"><img style="TEXT-ALIGN: center; MARGIN: 0px auto 10px; WIDTH: 400px; DISPLAY: block; HEIGHT: 262px; CURSOR: hand" id="BLOGGER_PHOTO_ID_5432501418660917586" border="0" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhGRq5hN_LFoiISsJyFSbgOpxY679ZfXpDSNao3M007Iu64dYSjIusesbulbPtOtR_voGy_VdVfTkFomeJup2KMu7-R33soN-txghLvdNJfmlbMXhhKYrr4K-fF4Px_hXnp1Cx3/s400/10.jpg" /></a> <span style="font-size:130%;">به یاد دارم آن زمان ما برای شکم گرسنه خود از پادگان اسرای عراقی با بد بختی تفاله های غزای اسرا را با منت میگرفتیم به یاد دارم روزی که توپ فوتبال تیم اسرا به حیاط محوطه ما افتاد و فرمانده شما با لحنی که توپ فوتبال بچه ها در حیاط شما افتاده طلب توپ را میکرد در صورتی که همان لحضه اسیران ما را در عراق به ماشین میبستند و دو شقه میکردند</span><br /><br /></div>I do remember the time that we the Iranian soldiers were hungry and searched food from the dumpsters of the Iraqi POW camps. I remember the day that the soccer ball from the POW camp got thrown in to our yard and the camp commander game looking for the ball while in Iraq our real brothers were being killed and tortured.<br /><br /><br /><br /><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEi6fzq58-eQNzUePjx2jwLEt3xyn-mlUxCwg9Cb4d3mmHSqotNIzzMClaYUrRkgrqcam0roi9q6IxHo6A8rhsCS71xWFmlVAkxrm1ZlzErkFOUqfBQb7T8JtDVcMjW0KtCjOO0r/s1600-h/11.jpg"><img style="TEXT-ALIGN: center; MARGIN: 0px auto 10px; WIDTH: 400px; DISPLAY: block; HEIGHT: 266px; CURSOR: hand" id="BLOGGER_PHOTO_ID_5432501410444048802" border="0" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEi6fzq58-eQNzUePjx2jwLEt3xyn-mlUxCwg9Cb4d3mmHSqotNIzzMClaYUrRkgrqcam0roi9q6IxHo6A8rhsCS71xWFmlVAkxrm1ZlzErkFOUqfBQb7T8JtDVcMjW0KtCjOO0r/s400/11.jpg" /> </a><p align="center"><br /><a lang="'P" target="_blank" ir=""><span style="font-size:130%;color:#660000;">با دستگيري يك افسر بعثي مشخص شد:</span></a> <span style="font-size:78%;color:#ffffff;">و</span><br /><span style="font-size:130%;color:#660000;">شش هزار اسير ايراني به شكل فجيعي به شهادت رسيده اند </span><br /><span style="font-size:130%;color:#660000;">بعثيها با «اره» از اسراي ايراني بازجويي ميكردند</span> </p><p align="center"><br /><span style="color:#660000;">“With the arrest of an Iraqi officer, it was discovered that six thousand Iranian POWs were brutally murdered.”</span><br /><span style="color:#660000;">“Iraqi’s used saws in their interrogation of Iranian soldiers.”</span><br /><br /><br /><span style="font-size:130%;">ولی با همه جنایات و کشتار بعثیها شما آنهارا مثال برادر پزیرایی کردید و بعد جنگ همه آنهارا با سلام و صلوات به خانوادههایشان بازگرداندید</span></p><p align="left"><span style="font-size:130%;"><br /></span><br />Even with all the violence and brutalities reported, you still treated them fairly and humane and when the war was over, you send them back to their families with good wishes and farewells.<br /><br /><br /></p><p align="center"><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgSUoaet4VtWc2gwEzAxDdb8ZG43jzfoieZ_WB31qfPON8Uoqirdp4lAzieBp8HDTmIWntLf5LK_RxjzrogEdmU0TfcBeS8eCu9mUoJ7OJetcACLPsFJHHjEhhXhntPBLls38ly/s1600-h/12.jpg"><img style="TEXT-ALIGN: center; MARGIN: 0px auto 10px; WIDTH: 400px; DISPLAY: block; HEIGHT: 338px; CURSOR: hand" id="BLOGGER_PHOTO_ID_5432501408879486418" border="0" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgSUoaet4VtWc2gwEzAxDdb8ZG43jzfoieZ_WB31qfPON8Uoqirdp4lAzieBp8HDTmIWntLf5LK_RxjzrogEdmU0TfcBeS8eCu9mUoJ7OJetcACLPsFJHHjEhhXhntPBLls38ly/s400/12.jpg" /></a><br /><span style="font-size:130%;">در صورتی که همان موقع برادران و هم وطنهای من که به دست بعثی ها قتل عام شده بودند با تابوت به میهن برگشتند</span></p><p><br />And at the same time our Iranian brothers came home in thousands lying in their coffins having been murderd by the Iraqis.<br /><br /></p><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjBwkhe-_wPzG2NKVcFUbc7hrHkt_o5IQVx3MrP9_QiAT3y5HJfawZnnxhb6IZ-TgaV6sXMI-cI9kQFPk6uXQSwJlcIToL9ZiGYv-Sfzq0yL50lZg8ZLP5AImXcHSw2NTF4AeWe/s1600-h/13.jpg"><img style="TEXT-ALIGN: center; MARGIN: 0px auto 10px; WIDTH: 306px; DISPLAY: block; HEIGHT: 400px; CURSOR: hand" id="BLOGGER_PHOTO_ID_5432501405144577058" border="0" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjBwkhe-_wPzG2NKVcFUbc7hrHkt_o5IQVx3MrP9_QiAT3y5HJfawZnnxhb6IZ-TgaV6sXMI-cI9kQFPk6uXQSwJlcIToL9ZiGYv-Sfzq0yL50lZg8ZLP5AImXcHSw2NTF4AeWe/s400/13.jpg" /></a><br /><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEggjhlY9luGCNznUOaB-IhjnpxJzk-CA1MXJ4nUBfG5Xq7KtAHaEdTMsCyFl7HtfZwLkR-8tD7hYU9_eN_1zQjWq_4TZTKvoEaF50ZoEJaWukNzXaI4boGQGu3wwhGRdXGUnDVI/s1600-h/14.jpg"><img style="TEXT-ALIGN: center; MARGIN: 0px auto 10px; WIDTH: 400px; DISPLAY: block; HEIGHT: 259px; CURSOR: hand" id="BLOGGER_PHOTO_ID_5432500058295004658" border="0" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEggjhlY9luGCNznUOaB-IhjnpxJzk-CA1MXJ4nUBfG5Xq7KtAHaEdTMsCyFl7HtfZwLkR-8tD7hYU9_eN_1zQjWq_4TZTKvoEaF50ZoEJaWukNzXaI4boGQGu3wwhGRdXGUnDVI/s400/14.jpg" /> <p align="center"></a></p><span style="color:#003300;"><span style="font-size:130%;">حال سئوال من از شما برادران انسان دوست و مخلص این است کجا رفت آن رعفت اسلامی و حس برادری شما؟<br /></span><span style="font-size:130%;">یعنی مردم و برادران خونی و شیعه شما ارزششان ازعراقی ها کمتراست؟</span> </span><p align="left"><span style="color:#003300;"><br /></span><br /><span style="color:#003300;">Now here is my question from you human loving, devoted brothers: where did your Islamic forgiving, brotherly compassion go</span><br /></p><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhUZy1M-35s-nzu8N-ox5s43FmshivUCWGWr10Ltw4YkQhoj5uhlTMwbC9E2sEgr_aqRDSaNoWjOzab66ebgpBvADU12wdr09A5C-G0xyf6vK2a6VY2VfHCBED6xVmwdFoJrAxs/s1600-h/15.jpg"><img style="TEXT-ALIGN: center; MARGIN: 0px auto 10px; WIDTH: 400px; DISPLAY: block; HEIGHT: 284px; CURSOR: hand" id="BLOGGER_PHOTO_ID_5432500054160255858" border="0" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhUZy1M-35s-nzu8N-ox5s43FmshivUCWGWr10Ltw4YkQhoj5uhlTMwbC9E2sEgr_aqRDSaNoWjOzab66ebgpBvADU12wdr09A5C-G0xyf6vK2a6VY2VfHCBED6xVmwdFoJrAxs/s400/15.jpg" /></a><br /><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEifaDR3-Ukv1yGRsGaN9uu28YQkaiHmzQNtyOCVY312kp-AhpPrymIIoCYEcmmuF56tTL42v6o0kdWRhYW2Wu-35xWc79gugxlvzvo8TZWDnYhWdIcULw4IPZpcM_6V9ape1I1Z/s1600-h/16.jpg"><img style="TEXT-ALIGN: center; MARGIN: 0px auto 10px; WIDTH: 400px; DISPLAY: block; HEIGHT: 300px; CURSOR: hand" id="BLOGGER_PHOTO_ID_5432500051886018354" border="0" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEifaDR3-Ukv1yGRsGaN9uu28YQkaiHmzQNtyOCVY312kp-AhpPrymIIoCYEcmmuF56tTL42v6o0kdWRhYW2Wu-35xWc79gugxlvzvo8TZWDnYhWdIcULw4IPZpcM_6V9ape1I1Z/s400/16.jpg" /> <p align="center"></a></p><strong><span style="font-size:130%;">کجا رفت آن گل بروی سلاحت؟</span></strong><br />Where did the flower on your gun go?<br /><br /><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhpPMiGAtsK7mELfUU96XSMz68r_26BwYM1Nc31wa-jxWAwhklb5feEtbCxYfLRUR9AZK16VqCn57UouEzfSMW2t6PGdSFE5zxvoHNYw1C4p-xnOMSSjVJDE54kR3kqlkjN8JGS/s1600-h/17.jpg"><img style="TEXT-ALIGN: center; MARGIN: 0px auto 10px; WIDTH: 400px; DISPLAY: block; HEIGHT: 267px; CURSOR: hand" id="BLOGGER_PHOTO_ID_5432500040710115746" border="0" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhpPMiGAtsK7mELfUU96XSMz68r_26BwYM1Nc31wa-jxWAwhklb5feEtbCxYfLRUR9AZK16VqCn57UouEzfSMW2t6PGdSFE5zxvoHNYw1C4p-xnOMSSjVJDE54kR3kqlkjN8JGS/s400/17.jpg" /> <p align="center"></a></p><span style="font-size:130%;">یعنی ارزش یک اسیر عراقی از هموطن خودت بیشتر بود؟ این هست ارزش اسلامی و حس برادری؟</span> <p align="center"><span style="font-size:130%;"><br /></p></span><p align="left"><br />Does this mean that the value of an Iraqi soldier is more than your own countryman? Is this the Islamic values and brotherly love?<br /></p><p align="center"><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiway5eM5C-o9bUdg7b-mOZltqnCd_ewWdMY761CSLAMd7QLjo0nVJGniyvXHJdoAidFaOXiuc7tU6j1icNHK75ZY4ES-RDflRkv1LNe8ZXMDFySfGpxgIS1pEWueud8AU1rzwN/s1600-h/18.jpg"><img style="TEXT-ALIGN: center; MARGIN: 0px auto 10px; WIDTH: 400px; DISPLAY: block; HEIGHT: 273px; CURSOR: hand" id="BLOGGER_PHOTO_ID_5432500036656799666" border="0" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiway5eM5C-o9bUdg7b-mOZltqnCd_ewWdMY761CSLAMd7QLjo0nVJGniyvXHJdoAidFaOXiuc7tU6j1icNHK75ZY4ES-RDflRkv1LNe8ZXMDFySfGpxgIS1pEWueud8AU1rzwN/s400/18.jpg" /></a><br /><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEivWntKk5LovTz6dEYoIe2hIy0C7_M8I4VOJEsxu38gA6oQYV2N1e6Z_HlFXd_6BswnDoNEJltdWazIHS7Ihxv2YWpbec0vK17XSxwL7OKmYct6rQ2RNXrWoo9JLrT6NZp4RkWY/s1600-h/19.jpg"><img style="TEXT-ALIGN: center; MARGIN: 0px auto 10px; WIDTH: 400px; DISPLAY: block; HEIGHT: 307px; CURSOR: hand" id="BLOGGER_PHOTO_ID_5432499604120837074" border="0" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEivWntKk5LovTz6dEYoIe2hIy0C7_M8I4VOJEsxu38gA6oQYV2N1e6Z_HlFXd_6BswnDoNEJltdWazIHS7Ihxv2YWpbec0vK17XSxwL7OKmYct6rQ2RNXrWoo9JLrT6NZp4RkWY/s400/19.jpg" /></a><span style="font-size:130%;">آنها که تا آخرین فشنگشان به روی شما حمله کردند پناه دادید و با آنها همانند برادر برخورد کردید ولی با هم وطنهای خود که خواهران و برادران دینی میهنی و ملی شما هستند و چیزی جز آزادی طلب نمیکنند اسلحه گشودید و سینهایشان را دریدید به زنان و جوانهای بی سلاح رحم نکردید</span></p><p><span style="font-size:130%;"><br /><br /></span>You sheltered the ones that used all their bullets on you, and treated them like a brother, but with your countrymen, with your religious sisters and brothers, your own people, who asked for nothing but their freedom, you opened fire and showed no mercy towards the unprotected men and women.<br /><br /></p><p align="center"><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEi9CBpapCR6SOyUup7W-wclDMR_n_SO4bSkSU0p-zEk0OeTHdqI9Q4b_-HxbnLfuddrJvmTbw6iPCtjj_GjLqU980ZeY00nUFRfKXN-5dCXQ2RF_d3Dh94aYUcEr4xIiOB9Cr0n/s1600-h/20.jpg"><img style="TEXT-ALIGN: center; MARGIN: 0px auto 10px; WIDTH: 400px; DISPLAY: block; HEIGHT: 283px; CURSOR: hand" id="BLOGGER_PHOTO_ID_5432499597930728578" border="0" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEi9CBpapCR6SOyUup7W-wclDMR_n_SO4bSkSU0p-zEk0OeTHdqI9Q4b_-HxbnLfuddrJvmTbw6iPCtjj_GjLqU980ZeY00nUFRfKXN-5dCXQ2RF_d3Dh94aYUcEr4xIiOB9Cr0n/s400/20.jpg" /></a> <span style="font-size:130%;">از عراقیها مثل یک مهمان پزیرایی کردید و در عوض جنازه شکنجه شده جوانان مارا بروی هم در همان بازداشتگاها یا بهتر بگم هتل اسرای عراقیها بروی زمین انداختید</span></p><p><br />You took care of Iraqis like guests but lay the tortured bodies of our own people next to each other in the same camp ground or should I say Iraqi POW hotel.<br /><br /></p><div align="center"><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjl-hn7uDdnpT6fpHReEx2EEDMhcWR3mj-IaJiFsokO9EGtUIo9Bo2ZWqPV1_6TxFfC_KNcQ6Lfb8awYefhI22osYTr5waUJNLmRgBqffZ4GTDiBo1u3tbmWNej9YzJPZNdFsLy/s1600-h/21.jpg"><img style="TEXT-ALIGN: center; MARGIN: 0px auto 10px; WIDTH: 400px; DISPLAY: block; HEIGHT: 306px; CURSOR: hand" id="BLOGGER_PHOTO_ID_5432499595558894098" border="0" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjl-hn7uDdnpT6fpHReEx2EEDMhcWR3mj-IaJiFsokO9EGtUIo9Bo2ZWqPV1_6TxFfC_KNcQ6Lfb8awYefhI22osYTr5waUJNLmRgBqffZ4GTDiBo1u3tbmWNej9YzJPZNdFsLy/s400/21.jpg" /></a> <span style="font-size:130%;">مادران جوانان عراقی را با برگشتن فرزندانشان شاد کردید و در عوض مادران سربازان ایرانی و هم وطنان خود را داغدارکردید</span></div><span style="font-size:130%;"><br /></span><br /><br />You brought back smiles on the face of Iraqi mothers awaiting the return of their children, but put tears and sorrow in the hearts of our own mothers.<br /><br /><br /><img style="TEXT-ALIGN: center; MARGIN: 0px auto 10px; WIDTH: 400px; DISPLAY: block; HEIGHT: 279px; CURSOR: hand" id="BLOGGER_PHOTO_ID_5432499590356064290" border="0" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiBAUvqK2unawfjFNqnaDC2uXZyigLLHV-9aQve73EfbeQU7eip-LsRiEBtloHCrqnJFQunFKcLJMBZciukEqHUSCnEpR42Jb298HlKLNMoVZJVtQdmxLrQxly09jFSkbKhq16G/s400/22.jpg" /> <div align="center"><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgCc5sCPSs1U7KbUzkoAopSn__q11piNjAcb8rsbkYgrU8WJq0oKEeWBX4_dL_hTgYqYXee4bsW6gca_uisVCb3UAXGCTCryjmhzyY8MPea72vtYz1f9vXsJpYNlVjbnlrJteh5/s1600-h/23.jpg"><span style="color:#660000;"><img style="TEXT-ALIGN: center; MARGIN: 0px auto 10px; WIDTH: 400px; DISPLAY: block; HEIGHT: 300px; CURSOR: hand" id="BLOGGER_PHOTO_ID_5432499591323965986" border="0" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgCc5sCPSs1U7KbUzkoAopSn__q11piNjAcb8rsbkYgrU8WJq0oKEeWBX4_dL_hTgYqYXee4bsW6gca_uisVCb3UAXGCTCryjmhzyY8MPea72vtYz1f9vXsJpYNlVjbnlrJteh5/s400/23.jpg" /></span></a><span style="font-size:130%;"><span style="color:#660000;"><strong><span style="font-size:180%;"></span></strong></span></span></div><div align="center"><span style="font-size:130%;"><span style="color:#660000;"><strong><span style="font-size:180%;">آيا به راستی ارزش من از یک عراقی کمتر است؟</span><br /><br /></strong></span></span></div><div align="center"><span style="font-size:130%;"><span style="color:#660000;">Is it truly that my worth is less than an Iraqi for you?</span></span></div><div align="center"><span style="font-size:130%;color:#660000;"><br /></span></div><div align="center"><span style="font-size:130%;color:#660000;"><br /></span></div><div align="center"><span style="font-size:130%;color:#660000;"><br /></span></div><div align="right"><span style="font-size:130%;">با سپاس از <strong><a href="http://www.ba2kdesign.com/">بابک</a></strong></span></div>seyedaligedahttp://www.blogger.com/profile/14567539557568319021noreply@blogger.com2tag:blogger.com,1999:blog-14179365.post-33638470448054186022009-10-11T13:48:00.001+02:002009-10-11T13:50:30.944+02:00PERSIAN GULF or WHAT?<p align="center"><object width="325" height="244"><param name="movie" value="http://www.youtube.com/v/VyTnN95JeKE&hl=de&fs=1&"></param><param name="allowFullScreen" value="true"></param><param name="allowscriptaccess" value="always"></param><embed src="http://www.youtube.com/v/VyTnN95JeKE&hl=de&fs=1&" type="application/x-shockwave-flash" allowscriptaccess="always" allowfullscreen="true" width="325" height="244"></embed></object>seyedaligedahttp://www.blogger.com/profile/14567539557568319021noreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-14179365.post-33402370859274103962009-09-15T13:25:00.003+02:002009-09-15T13:45:00.358+02:00جمهوری اسلامی محصول ازدواج کمونيسم با اسلام<div align="center"><span style="font-size:130%;"><strong><span style="color:#000099;">چرا هيچ انقلاب ايدئولوژيکی نمی تواند رژيمی بهتر از جمهوری اسلامی و رژيمهای کوبا و کره شمالی را به ارمغان آورد؟</span></strong><br />بخش سوم و پايانی از متن: <a href="http://zadgah.com/Chaareh%20Enghelaab%20ast.htm"><strong>چاره ی کار ما انقلاب است</strong> </a><br /><br /><span style="color:#660000;"><strong>جمهوری اسلامی محصول ازدواج کمونيسم با اسلام است و بدين سبب هم، به تنهايی تمامی پلشتی های هر دوی اين ايدئولوژی های ماليخوليايی را در خود جمع دارد.... اين نظام تنها نظامی است که با در آميختن افکار کمونيستی با بربريسم اسلام ـ سنت های پيشاتمدنی هامورابی و آيين اوليه ی يهود ـ ملغمه ای ساخته که همه ی بشريت را گيج و مات کرده ...</strong> <span style="font-size:78%;color:#ffffff;">و</span><br /><br /><strong>نيرومند ترين بند اتصال کمونيسم و اسلام ايسم «ضديت با جهان آزاد» بويژه آمريکا است که سمبل تمامی آن ارزش هايی است که اين هر دو ايدئولوژی «مطلق باور»، دشمنی ريشه ای و آشتی ناپذيری با آن دارند. يعنی دموکراسی، انتخابات، رقابت، گردش آزاد سرمايه و اصالت فرد در جامعه ...</strong> <span style="font-size:78%;color:#ffffff;">و</span><br /><br /><strong>کمونيسم آنچنان باعث پسماندگی ملت ها گشت که حتا امروز هم در تمامی بازار های غربی يک بيل و کلنگ ساخت روسيه، يا يک بسته سنجاق قفلی ساخت بلغارستان و يا يک دست کارد و چنگال استيل ساخت اسلواکی نمی توان يافت...</strong></span> <span style="font-size:78%;color:#ffffff;">و</span><br /><br />دانستيم که پديده ای بنام انقلاب، بخودی خود، نه ويرانگر و نه سازنده، بلکه تنها يک وسيله است. يعنی گونه ای ابزار که چنانچه از آن درست و بجا استفاده شود، بسيار سود رسان خواهد بود و اگر هم از آن نابجا و بد استفاده شود، بدون شک بسيار ويرانگر و آسيب رسان. برای نشان دادن درستی اين ادعا هم يک نمونه از انقلاب های بسيار سازنده را آورديم و يک نمونه هم از ويرانگر ترين های آنرا که هر دو هم بومی و يا ايرانی بودند، يعنی انقلاب ملی مشروطه و انقلاب ضدملی و بدفرجام اسلامی را<br /><br />و حال اين بحث را با توضيح اين مسئله پی می گيريم که انقلاب يک فرايند بزرگ برای دگرگون ساختن نظم سياسی موجود است که هر ملتی در هر مقطعی از تاريخ خود، بسته به ميزان آگاهی و هُشياری خود آنرا آغاز کرده و به انجام می رساند، همچنين با هنجار های اجتماعی و شيوه های بومی که دارد. ولو که آن انقلاب، حتا يک انقلاب ايدئولوژيک هم که باشد. و ولو که ما حتا اين فرضيه ی شکست خورده ی کمونيست ها و اسلاميست ها را هم بپذيريم که مثلآ ايدئولوژی های ايشان، بدون مرز و برای نجات «پرولتار» يا «مستضعفان» جهان است<br /><br />چه که حتا در اين فرض محال هم، برخلاف تصور اين «بهشت باوران» که هر دو دسته هم از سر مطلق انديشی، بجای راندن ارابه های بهشت در واقع قطار سريع السير جهنم را رانندگی می کنند، اساسآ مشکلات و سطح فرهنگ و توانمندی و از همه ی اينها مهمتر، دولت همه ی ملت ها که کاملآ شبيه به هم نيستند که انقلاب های ايشان هم کاملآ شبيه به هم باشد<br /><br />نقش دولت را در اين ميان بدين خاطر برجسته کردم زيرا انقلاب نوعی نزاع است که بسان هر نزاع ديگری دو سوی دارد که تنها يک سوی آن ملت است. سوی ديگر اين نزاع، دولت است که ميزان قدرت سرکوب و چگونگی برخورد اش با انقلابيون هم در سرنوشت اين نزاع نقش تعيين کننده ای دارد. به همين علت هم دستکم در اجرايی کردن انقلاب، اصلآ اگر حتا چند ملت خود بخواهند که انقلاب هايی کاملآ شبيه به هم داشته باشند، باز هم اينکار ناشدنی است. زيرا هر ملتی دولتی دارد با نيرو و روشی ويژه ی همان دولت<br /><br />به ديگر سخن، درست است که اختيار زمان آغاز يک نزاع ـ انقلاب ـ در دست ما است، ليکن ديگر اختيار پايان آن نزاع هم در دست ما نيست. همچنانکه روند و ميزان تلفات آن منازعه هم خارج از کنترل ما است. چرا که طرف دعوای ما «حکومت» که بازيچه ی دست ما نيست که هر زمان که ما دلمان خواست، با ما بجنگد و هر زمان هم که ما نخواستيم، او هم آنرا تمام کند. اصولآ هم با فراچشم داشت همين تفاوت ها بود که نوشتم اين داوری بقول امروزی ها "فله ای" در مورد انقلاب ها، هيچ پايه و اساس درستی ندارد و بر هيچ منطقی هم استوار نيست<br /><br />پس، چگونگی«روند انقلاب» بنابر دلايلی که برشمردم در دست ما نيست. اما بايد اين نکته را دانست که اين امر چندان اهميتی در سرنوشت يک انقلاب ندارد. چرا که اين امر ـ پروسه ی ويران کردن نظم موجود ـ، نه هدف، بلکه تنها هموار ساختن گذرگاهی در مسير انقلاب است. يعنی يک تلاش جمعی برای از راه برداشتن يک مانع ـ رژيم حاکم ـ برای رسيدن به آن آرمان هايی که «هدف های انقلاب» محسوب می شوند<br /><br />اتفاقآ هم يکی از کج فهمی ها و انحراف های خانمانسوز در مسير پاره ای از انقلاب ها، در همينجا است. در اين که انقلابيون تنها به همين امر اهميت داده و برداشتن رژيم موجود را از ابتدا برتر از هدفهای انقلاب می نشانند. بدانسان که پنداری «ويران کردن نظم موجود»، درست به معنای همان «دستيابی به آزادی و نيکبختی» باشد<br /><br />روشن ترين و پيش چشم ترين نمونه ی اين کج فهمی و انحراف خانمان بربادده در انقلاب هم همين مورد انقلاب اسلامی است. فتنه ی شومی که اصلی ترين هدف آن،«رفتن شاه» بود. بی اينکه کسی اندک دغدغه ای هم برای فردای رفتن او به دل راه دهد. با اين پندار سفيهانه که مثلآ:«هرکس ديگری که بيايد، بهتر از او خواهد بود»! اصولآ هم همين «هدف قرار دادن تغيير يک شخص»، خود روشن ترين دليل نابخردانه بودن آن فتنه بود، در اينکه«شاه» برود و يک کس ديگر بيايد. چرا ؟ زيرا«هرکسی ديگری» که بجای او بيايد، بهتر از وی خواهد بود! <span style="font-size:78%;color:#ffffff;">و</span><br /><br />اين انقلاب را يک بار ديگر مثال زدم که نشان دهم، اصولآ هم سرنوشت و فرجام انقلاب را همين «کيفيت اهداف انقلاب» تعيين می کند. همچنين«ميزان پايبندی به آن اهداف» از سوی انقلابيون در طول انقلاب. به ديگر بيان، همين بقول فريدون آدميت "فکر انقلاب" و وفادار ماندن به آن «فکر» است که تعيين می کند چگونه رژيمی از انقلاب زاده شود<br /><br />يعنی اگر«فکر انقلاب» مثبت و انقلابيون هم وفادار بدان فکر بمانند، رژيم برآمده از انقلاب هم دموکراتيک خواهد بود، و چنانچه فکر انقلاب نادرست بوده و يا انقلابيون در طول انقلاب پای از چهارچوب آن فکر بيرون نهند، بی ترديد آن انقلاب هيولای ويرانگری به دنيا خواهد آورد که دير يا زود، خود انقلابيون ـ فرزندان انقلاب ـ را هم خواهد خورد<br /><br />درست از همينجا هم به بحث ديگر انقلاب های و يرانگر و فرزندخواره می توان پل زد که معمولآ هم همين دسته از «فتنه ها» مبنای داوری در مورد انقلاب ها قرار گرفته و منتج به اين نتيجه گيری غلط شده است که گويا همه ی انقلاب ها ويرانگر هستند. بی توجه به اين حقيقت که اصولآ آن انقلاب ها اصلآ از روز نخست انديشه هايی رئاليستيک يا <strong>«راستی گرايانه»</strong> و هدف هايی دموکراتيک نداشتند که به سازندگی و سعادت و نيکبختی هم بيانجامند<br /><br />من در اينجا بدين سبب وارد بحث رئاليسم<strong>«راستی گرايی»</strong> می شوم زيرا که از ديد من هر خيزش و جنبش و انقلابی که به بيراه رفته و به فقر و مسکنت و کشتار انجاميده، بزرگترين دليل آن همين فقدان<strong>«راستی گرايی»</strong> در نزد تئوری پردازان و راهبران آن حرکت ها و انقلاب ها بوده است. به ويژه در <strong>«مطلق نگری»</strong> آنها به مسئله ی <strong>«عدالت»</strong> که من اين عدالت را، هم دليل همه انقلاب ها آوردم و هم بعنوان هدف همه ی انقلاب ها<br /><br />بدين سان، هر حرکت و انقلاب ديگری هم که تئوريسين های آن از روز نخست ندانند و نپذيرند که عدالت هم بسان هر پديده ی ديگری در جهان، يک امر نسبی است نه مطلق، انقلاب آنان هم بسان ديگر انقلاب های خونبار، ويرانگر و خونريز و فرزندخواره خواهد شد. تمامی تجربيات پرهزينه ی تاريخی هم شواهد مستندی بر درستی اين ادعا هستند<br /><br />اوراق خونبار تاريخ به خوبی نشان می دهد که هر شخصيت و گروهی در هر مقطعی از تاريخ که وعده داده ملتی را با تکيه بر«اهرم سست عدالت مطلق»، به بهشت راهبر شود، آن ملت را بسوی جهنم سوزانی برده است که در آنجا فقط <strong>«عدالت در تقسيم بی عدالتی»</strong>، <strong>«عدالت در تقسيم فقر»</strong> و <strong>«عدالت در تقسيم ظلم و جنايت»</strong> وجود داشته<br /><br />روشن ترين نمونه های اين <strong>«مطلق انگاری عدالت»</strong> هم درونمايه ی اصلی ايدئولوژی های گوناگون و بويژه کمونيسم است. يعنی ماركسيسم و لنينيسم و استالينيسم و تروتسكيسم و مائوئيسم و توهمات ويرانگر ديگری از اين دست. مصاديق روشن آنها هم که رژيم های کمونيستی بودند و هستند که جز جنايت و نکبت و فقز، هيچ دستاورد ديگری به ارمغان نياوردند<br /><br />همان انديشه ها، و يا بهتر است که گفته شود توهمات خطرناکی که تاکنون هم بيش از يکصد و پنجاه ميليون قربانی از بشريت گرفته و چند صد ميليون انسان را هم دچار فقر و فحشا و عقبماندگی کرده اند. بگونه ای که تنها در کشوری کوچک هفت و نيم ميليونی چون کامبوج، بيش از دو ميليون انسان قربانی يکی از اين توهمات جهنمی، يعنی مائوئيسم شدند<br /><br />و اين رقم يعنی جمعيتی نزديک به سی در صد از کل جمعيت آن کشور. آنهم تنها در چهار سالی که پول پوت روانپريش و خمر های سرخ او بر اين کشور مسلط بودند. شمار قربانيان جنايت های سبعانه و هولناک خود مائو و استالين هم که از رقم چند ده ميليون فراتر می رود. جبران پسماندگی ها و زدودن نشانه های آن فقر و مسکنتی هم که آن ديوانگان از خود بيادگار نهادند، هنوز چند ده سال ديگر هم زمان می برد. آنهم آيا بشود يا نشود<br /><br />زيرا کشور های آزاد و غنی جهان که درجا نمی زنند تا کشور های عقبمانده به آنها برسند و با ايشان همگام شوند. اگر اين کشور های فقير تازه رها شد از زندان کمونيسم نيم گام بردارند، کشور های آزاد، در اين مدت دوگام برخواهند داشت. سبب سرعت پيشرفت آنان هم برخورداری آنها از دانشی برتر، صنعتی پيشرفته تر، زيرساخت هايی محکم تر و اقتصادی غنی تر و پويا تر است<br /><br />حکومت کمونيستی، روسيه و کشور های تحت سلطه ی آنرا آنچنان ذليل و عقبمانده ساخت که حتا دو دهه پس از سقوط رژيمهای کمونيستی در اين کشور ها هم، همچنان هيچکدامی از آنها توان رقابت با کشور های آزاد جهان را ندارند، در هيچ زمينه ای. از دانش فنی و صنعت و اقتصاد گرفته حتا تا فرهنگ، بويژه در بخش علوم انسانی. بسان خود روسيه، اوکراين، بلاروس، مولداوی، آلبانی، بلغارستان، رومانی، اسلواکی و حتا لهستان و بخش شرقی آلمان متحد شده ی کنونی<br /><br />برای مثال، حتا امروز هم در تمامی بازار های غربی يک بيل و کلنگ ساخت روسيه، يا يک بسته سنجاق قفلی ساخت بلغارستان و يا يک دست کارد و چنگال استيل ساخت اسلواکی نمی توان يافت. چه رسد به اتومبيل و يخچال و تلويزيون و ساعت و راديو که تازه اين قبيل کالا ها هم از ساده ترين و پيش پا افتاده ترين محصولات صنعتی در غرب بشمار می روند. اين در حالی است که بازار های غربی حتا از کالا های ساخت کشور هايی چون ترکيه و هند و مالزی و اندونزی و مينی کشور هايی چون سنگاپور و تايوان هم انباشته است<br /><br />چرا که کمونيسم اين کشور ها را آن آندازه نابود کرد که هنوز هم هيچکدامی از آنها توان رقابت حتا با کشور های در حال رشد جهان را هم ندارند. آنچه هم که به بخش فرهنگ و تحقيقات و فناوری مربوط می شود، اوضاع آن کشور ها همين گونه است. يعنی هنوز هم در مراکز مهم علمی و فرهنگی جهان، کمتر دانشمند و متخصصانی را می توان يافت که اهل کشور های سابقآ کمونيستی باشند. اين در حالی است که در بخش خدمات، نود درصد از کارگرانی که پست ترين و ارزان ترين کار ها را در غرب انجام می دهند، اهالی کشور های بلوک شرق ـ کمونيستی ـ پيشين هستند<br /><br />به هر روی، با شکست کمونيسم در واپسين دهه از هزاره ی دوم، به نظر می رسيد که در هزاره سوم، بشريت ديگر از چنگال خونين چنين توهمات جنون آميز و ضدبشری برای هميشه رها شده باشد، ليکن هنوز ديوار برلين فرو نريخته، اتحاد شوروی از هم نپاشيده و دربهای آن زندان چند صد ميليونی گشوده نشده بود که يک توهم ضدبشری ديگر سر بر آورد<br /><br />توهمی بنام«ايدئولوژی اسلامی» که فصل خونبار ديگری از تاريخ جهان را گشود و اکنون هم که سه دهه است امنيت و آرامش و آسايش را از بشريت سلب کرده. شاخه های مختلف اين توهم اهريمنی هم همانگونه که خود می دانيد، خمينيسم و طالبانيسم و ملاعمريسم و حماس ايسم... است که همگی هم مورد حمايت آن بخش باقی مانده از آن توهم پيشين، يعنی کمونيسم جهانی هستند<br /><br />نيرومند ترين «<strong>بند اتصال کمونيسم و اسلام ايسم</strong>» هم «<strong>ضديت با جهان آزاد</strong>» بويژه آمريکا است که سمبل تمامی آن ارزش هايی است که اين هر دو ايدئولوژی «مطلق باور»، دشمنی ريشه ای و آشتی ناپذيری با آن دارند. يعنی دموکراسی، انتخابات، رقابت، گردش آزاد سرمايه و اصالت فرد در جامعه. بزرگترين قربانی اين توهم جديد هم که شوربختانه ما ملت نگونبخت ايران هستيم<br /><br />افزون بر ما البته مردمان کوبا و کره ی شمالی هم همچنان در اسارت کمونيسم باقی مانده اند که اوضاع آنان هم بيش و کم به ما شباهت دارد. بويژه مردم کره شمالی که جدای از محروم بودن از بديهی ترين حقوق انسانی خود، در زمينه ی اقتصادی هم کارشان بجايی کشيده که بيشترين ايشان از فرط گرسنگی، ديگر به خوردن علف روی آورده اند<br /><br />حکومت کمونيستی کوبا هم گر چه بسان جمهوری اسلامی پاسدار بربريت و ارزشهای دوران غارنشينی نيست، ليکن دشمنی اش با غرب، دموکراسی، اصالت فرد و حق انتخاب او، آن اندازه هست که اجازه ندهد که مردم آن کشور حتا بتوانند که از ساده ترين و پيش پا افتاده ترين وسيله ی ارتباطی هم استفاده کنند. با اينکه حکومت رائول کاسترو همين چهار ماه پيش به پاره ای از شهروندان آن کشور اجازه داده که تلفن موبايل داشته باشند، ليکن ارتباطات همين چند درصد از مردم با يکديگر هم شديدآ زير کنترل ماموران حکومتی است<br /><br />ناگفته روشن است که هر دوـ ی اين دولت های ضد آزادی هم از نزديک ترين و وفادارترين دوستان جمهوری اسلامی هستند که البته اين امر هم امری کاملآ طبيعی است. زيرا همانگونه که من بار ها نوشته ام، تمامی نظام های «<strong>مطلق باور</strong>» و «<strong>ايدئولوژيک</strong>»، علی رغم تفاوتهای ظاهری در «باور»، بلحاظ گوهری، همگی از يک ايل، يک تبار و از يک گروه خونی هستند<br /><br /><span style="color:#660000;"><strong>برايند بحث</strong></span><br /><br />حاصل اينکه از ديد من، انقلاب تنها گزينه ای است که ما برای خلاصی از چنگال خونين جمهوری اسلامی داريم. اما يک انقلاب آزاد از اين ايدئولوژی های مطلق گرا که اصلآ خود جمهوری اسلامی تبلور عينی يک حکومت ناب ايدئولوژيک است. چرا که اين رژيم، محصول ازدواج کمونيسم با اسلام است و نشان از دو کس دارد اين نيک پی. بدين سبب هم به تنهايی تمامی پلشتی های هر دوی اين ايدئولوژی های ماليخوليايی را در خود جمع دارد<br /><br />گزينه انقلاب «آزادی بخش» را هم خود اين رژيم پيش روی ما نهاده. چه که جمهوری اسلامی، خود به هزار زبان و اشارت گفته و می گويد که نه کوچکترين استعدادی برای اصلاح شدن دارد و نه از راه ديگری جز انجام يک انقلاب بنيان کن می توان آنرا از سر راه برداشت. اين امر هم هيچ تازگی ندارد. چه که رژيم روضه خوان ها اصلآ از جنس زمان و بشريت امروز نبود که بتواند در ميان دولتهای ديگر جايگاه خود را بيابد. حتا بعنوان يک نظام کلاسيک فاشيستی<br /><br />رژيم جمهوری اسلامی، تشکيل شده از عناصر عجيب و غريبی است که تاکنون که هيچ پژوهشگر و جامعه شناسی نتوانسته آنرا به درستی بشناسد. اين نظام تنها نظامی است که با در آميختن افکار کمونيستی با بربريسم اسلام ـ سنت های پيشاتمدنی هامورابی و آيين اوليه ی يهود ـ ملغمه ای ساخته که همه ی بشريت را گيج و مات کرده است. بدين سبب هم نه جهانيان زبان آنرا فهميده و راه کنار آمدن با آنرا می شناسند و نه حتا خود ما ملت ايران<br /><br />به همين خاطر يا ما و کل بشريت بايد تسليم اين هيولا گشته و نابود شويم يا بايد آنرا با قدرت يک انقلاب توفنده از ميان بريم. راه سومی هم وجود ندارد. آن دسته از دولتهای سودجو و يا خوشخيال هم که هنوز اين راستی را نشناخته و همچنان اميد دارند که سرانجام با اين رژيم بگونه ای به تفاهم رسند، بزودی درخواهند يافت که اميد بستن به اين نظم اهريمنی عبث و زندگی مسالمت آميز با اين جانوران درنده هفتاد و هفت سر، امری محال است<br /><br />نگارنده ترديد ندارم که اينک حتا بيشترين کم آگاه ترين و محافظه کار ترين مردم ما هم در درون و برون همينگونه می انديشند و به همين نتيجه رسيده اند. آنچه هم که اينک در حال انجام آن هستند، پيش بردن يک انقلاب تمام عيار است، ولو که بخشی از ايشان اصلآ خود اين حقيقت را ندانسته و يا از ترس آن فتنه ی اهريمنی«انقلاب اسلامی»، اين پروسه را انقلاب ننامند<br /><br />حتا تئوری و هدف اين انقلاب هم از ديد من برای بيشترين مردم ما کاملآ روشن است. آنانکه اين موضوع را هنوز درک نکرده اند به باور من اتفاقآ تئوری پردازان هستند. همان ها که چرايی انقلاب و لزوم آزادی، حقوق بشر و سکولاريسم در يک جامعه را فقط در کتابها خوانده و شناخته اند، نه مردمی که سه دهه است که در پروسه ی عمل، ظلم و بيداد و اختلاط دين و حکومت و ماهيت دستاربندان را با پوست و گوشت و استخوان خويش لمس کرده، به تبع آنهم ديگر خود بهتر و بيشتر از هر تئوريسينی می دانند که چه خوب است و چه بد، و چه بايد بشود و چه نشود<br /><br />بدين سبب هم هست که بخشی از اين "زياد کتاب خوان ها" هنوز هم اين حقيقت را درک نکرده اند که چرک و نجاست را نمی توان به سيم و زر تبديل نمود و همچنان از اصلاحات تدريجی سخن می گويند، بخش ديگر هم از ترس، اين انقلاب را به رسميت نمی شناسند. ترس از اينکه مبادا نتيجه ی اين انقلاب هم بسان آن فتنه ی کور بهمن پنجاه و هفت گردد. البته پاره ای هم که دانسته در صدد نگهداری از اين انقلاب ويرانگر هستند. چه که اين رژيم ناموس فروش و متجاوز، تنها دستاورد درخشان مبارزات بسيار روشنفکرانه ی ايشان است! <span style="font-size:78%;color:#ffffff;">و</span><br /><br />بنابر اين، قطار انقلاب ديرسالی است که براه افتاده و همانگونه هم که آوردم، سرنوشت و چگونه بودن نتيجه ی انقلاب را هم تنها انسانهايی رقم می زنند که انقلاب می کنند، نه اينکه خود انقلاب فی نفسه سازنده يا ويرانگر باشد. حال اين بر ما است که يا از اين انقلاب پدافند کرده و با قلم و زبان خويش با روشنگری در مورد پيچ های سختی که ممکن است باعث انحراف و يا واژگونی انقلاب گردند، در خدمت مردم خويش و انقلاب آنان باشيم، يا همچنان مشغول طرح اين مباحث پوچ و بی اساس<br /><br />بويژه طرح و تبليغ اين که «انقلاب ويرانگر است» يا «مردم ما ديگر انقلاب نمی خواهند»... يعنی پيش فرض ها و انگار هايی که نگارنده که در حد توان خود کوشش کردم که نشان هم مبتنی بر هيچ استدلال منطقی و جامعه شناختی نيستند. به تبع آنهم اين «يکسان انگاری» انقلاب ها و «داوری فله ای» در مورد اين پديده، کاملآ ناشی از کم آگاهی و يا فريبکاری کسانی است که چنين بحث های مبتذل و انحرافی را به ميان می اندازند<br /><br /><span style="color:#660000;">سخن پايانی</span><br /><br />در پايان اين نوشته می خواهم بار ديگر هم بر روی اين نکته ی اساسی تأکيد کنم که آن مردمی شاهد پيروزی را در آغوش کشيده و به سعادت و کامرانی خواهند رسيد که «راستی گرايی» پيشه کرده و «مطلق انديشی» را در جوی آب اندازند که اين مطلق انگاشتن پديده ها، تنها يک توهم و سراب و خودفريبی است، بويژه در مورد انقلاب. بدين سبب هم هر طرح و جنبش و قيام و انقلابی هم که هدف آن رسيدن به يک جامعه ی مطلقآ برابر و آزاد و آباد باشد، بدون هيچ ترديدی، از همان پيش از شروع محکوم به شکست و ناکامی است<br /><br />از اينروی نگارنده به سهم خود از هم اکنون فاش می نويسم که گر چه هميشه به يک انقلاب ـ ملی ميهنی ـ برای برکندن ريشه جمهوری اسلامی باور داشته و دارم، چون چاره ی ديگری نيست، ليکن هرگز به کسی نويد نداده و نمی دهم که ما با يک انقلاب يکباره به تمامی خواست های خود دست يابيم. هر کسی هم که ادعايی جز اين داشته باشد، شوربختانه يا نادان است و يا فريبکار<br /><br />پس تمامی اين شعار ها و وعده ها که اگر جمهوری اسلامی نباشد ما به برابری مطلق خواهيم رسيد، اگر اين رژيم سقوط کند، همه چيز ما هم فورآ بسامان خواهد شد، يا اگر ما يک انقلاب سوسياليستی داشته و سرمايه داران را از ايران بيرون کنيم، ايران بهشت عدالت و رفاه خواهد شد... همه و همه از جانب هر کس و گروهی که باشد، نسنجيده و بی اساس است. حتا اينهم که کسی ادعا کند که ما پس از سقوط رژيم اسلامی ديگر زندانی نخواهيم داشت هم، در زمره ی همان سخنان کاملآ ناآگاهانه و يا فريبکارانه است<br /><br />چرا که جدای از اينکه همانگونه که آوردم، نفس «مطلق انگاری» هميشه فاجعه ببار می آورد، جامعه ای که سی سال مشتی بی فرهنگ، باجخور، دزد و چاقوکش و متجاوز بر آن حکم رانده اند، کجا خواهد توانست حتا در پنج و دهسال هم کاملآ بسامان شود. اين اوباش مسلط بر ايران در اين سه دهه آن اندازه دروغ گفته، رشوه ستانده، نفرت پراکنده، کشتار مخالفان سياسی و پيروان دگر مذاهب را تبليغ و ترويج کرده اند که ديگر اين وحشی گری ها دستکم در نزد بخشی از مردم جامعه ی ما نهادينه شده است<br /><br />ايرانی که از دست اين جانيان متجاوز و بی فرهنگ آزاد شود، نيازمند سالها کار فرهنگی خواهد بود تا دوباره به جامعه ای انسانی و مداراگر و مدنی تبديل گردد. از اينروی هم حتا پس از وجود نحس اين رژيم هم، ما زمان درازی از پی آمد های ويرانگری های آن در امان نخواهيم ماند. معنای روشن اين سخن اين است که ما حتا پس از سقوط رژيم جمهوری اسلامی هم تا مدت ها شاهد نا امنی اجتماعی و نابسامانی اقتصادی و بزهکاری و جنايت خواهيم بود<br /><br />بدين خاطر هم بود که نوشتم حتا اين سخن هم که گويا ما ديگر زندان و زندانی نخواهيم داشت هم، حرف بسيار پوچی است، دستکم برای چند دهسال. چه که گذشته از قزبانيان بی فرهنگی اين رژيم، اصلآ با خود پايوران آن چه بايد کرد؟! مگر چاره ای جز اين وجود خواهد داشت که ما اين وحوش را در قفس انداخته و جامعه را از شر آنان مصون نگاه داريم! <span style="font-size:78%;color:#ffffff;">و</span><br /><br />و واپسين جملات اينکه، نگارنده اينهمه آوردم که در مورد انقلابی که اينک در جريان است، در اندازه بضاعت بسيار اندک خود از آگاهی ها و به سهم خويش، هشدار هايی داده باشم. با اين اميد که اين انقلاب ديگر از مسير درست خود منحرف نگردد و ما هم سرانجام بتوانيم يک جامعه ی انسانی داشته باشيم<br /><br />چرا که ما ملت ايران، براستی بيش از بسياری از ديگر ملتها که امروز از نعمت دموکراسی برخوردارند، استحقاق برخورداری از چنين جامعه ای را داراست. هم به دليل پشتوانه ی بی انتهای فرهنگی که داريم، هم به سبب اينهمه خونی که در پای درخت آزادی ريخته ايم و هم از اينروی که چو نيک بنگريم، انبان ذهن تاريخی ما پر است از تجربيات بسيار بسيار گرانبها. تجربياتی که بيشتر هم محصول کژروی های خودمان بوده و ما آنرا با خون شريف ترين و نازنين ترين فرزندان خود کسب کرده ايم. همين</span></div><div align="center"><span style="font-size:130%;"><br /></span></div><div align="center"><span style="font-size:130%;"><br /></span></div><div align="right"><span style="font-size:130%;">با سپاس از </span><a href="http://zadgah.com/"><span style="font-size:130%;"><strong>آقای دکتر اميرسپهر</strong></span></a></div><div align="right"><br /></div><div align="right"></div>seyedaligedahttp://www.blogger.com/profile/14567539557568319021noreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-14179365.post-16764135540561971162009-08-09T16:56:00.009+02:002009-08-10T19:00:18.887+02:00سوءاستفاده جنسى از كودكان<div align="center"><span style="font-size:130%;color:#660000;"><strong>پول مردم ما به جیب حماس ریخته می شود! بعدش حماسی ها گردن کلفت کرده<br />با دختر 9 ساله ازدواج می کنند</strong></span><br /><br /><object width="325" height="244"><param name="movie" value="http://www.liveleak.com/e/a4b_1249043706"><param name="wmode" value="transparent"><br /><embed src="http://www.liveleak.com/e/a4b_1249043706" type="application/x-shockwave-flash" wmode="transparent" width="325" height="244"></embed></object><br /><br /><span style="font-size:130%;color:#000066;">وقتی آن پیامبر بزرگوارشون بچه باز حرفه ای باشه از این حماسی های آش ولاش انتظار دیگری نباید داشت<br /><br /></div><img style="TEXT-ALIGN: center; MARGIN: 0px auto 10px; WIDTH: 400px; DISPLAY: block; HEIGHT: 300px; CURSOR: hand" id="BLOGGER_PHOTO_ID_5367986850655241522" border="0" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgEHstrOSmepbj9qtO8NcxR9QQ9pAmFOBSXKiUfghVgZVfrmnua4KN0Qilcn0q2h_NXu4-oCRGmVxvJ1wiJqOfhpilfk7Fe9Zb2mY-hcmijHqUEo4EJ06DP73SkrkNxgrmOs8B9/s400/KinderFicker.jpg" /> <p align="center"></span><br /><span style="font-size:130%;">بقیه عکسهای این انگلها را <strong><a href="http://almoltaqa.ps/english/showthread.php?p=50007">اینجا</a></strong> میتوانید ببینید</span> </p>seyedaligedahttp://www.blogger.com/profile/14567539557568319021noreply@blogger.com2tag:blogger.com,1999:blog-14179365.post-37369403210806818292009-07-03T17:36:00.001+02:002009-07-04T18:27:13.153+02:00( فلک را سقف بشکافیم ( 18 تیر<div align="center"><span style="color:#660000;"><strong><span style="font-size:130%;">شمشیر ما، بابک وار ، از رو بسته شده است تا خاکمان را پس بگیریم</span></strong></span></div><div align="center"><span style="color:#660000;"><strong><span style="font-size:130%;"><br /></span></strong></span></div><div align="center"></div><div align="center"><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjlPzEbSgFdRSxJt67o4ihoexaQdI-fhdkBRH3_zaHWIGYCqMQWdFqKpuEpidgmfbrlC36pNXFEYPKE_PUxHOLmCvLJ-P_a47ePr35TD4NfCgwFEFbtiQE_SjiJPfC4i7qM9BtC/s400/Vote.jpg"><img id="BLOGGER_PHOTO_ID_5354259850288485938" style="DISPLAY: block; MARGIN: 0px auto 10px; WIDTH: 400px; CURSOR: hand; HEIGHT: 382px; TEXT-ALIGN: center" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjlPzEbSgFdRSxJt67o4ihoexaQdI-fhdkBRH3_zaHWIGYCqMQWdFqKpuEpidgmfbrlC36pNXFEYPKE_PUxHOLmCvLJ-P_a47ePr35TD4NfCgwFEFbtiQE_SjiJPfC4i7qM9BtC/s400/Vote.jpg" border="0" /> </a><br /><span style="font-size:130%;"><strong><span style="color:#000066;">خمینی گفت آخوند یعنی اسلام و چند ده میلیون ایرانی، هم نوا، میگویند مرگ بر آخوند<br /></span></strong><br />اینکه قومی مفت خور و بیکاره بر آب و خاک نازنین ما ایران چیره گشته اند ، این را بر نمیتابد که ما فقط شاهدانی بی تفاوت باشیم و نسبت به تمام ظلم ها و بی کفایتهائی که در ایران عزیزمان، روا میگردد ، چشمان خود را ببندیم و بلیط های دوسره تعطیلات خود را به مقصد ایران، بر بدبختی نسل جوان فعلی و نسلهای آتی ترجیح بدهیم<br /><br />معضل نخست، حضور تفکر مذهبی در ایران است، بایستی چهره دین و اسلام و آخوند و همه دکانداران دین ، از خاخام و پاپ و موبد و آخوند برای همگان هویدا گردد<br /><br />آن پذیرش آخته به خونی که پسامد سلطه موبدان زرتشتی دوره ساسانیان ( با ردای سپیدشان )، تا حمله و تسلط عربهای موش خور ( با ردای سیاهشان )، همگی نتیجه حضور اقلیتی خود فروخته و اکثریتی نا آگاه هست<br /><br />هر چند ایران بنا به خاصیت غیر قابل وصفش ، همه چیز را عوض میکند!<span style="font-size:78%;color:#ffffff;">1</span><br /><br />وشکل شاهنشاهی پدر و پسر را به اسلام بخشید و سوشیانس خودش را تبدیل به مهدی کرد و با همه بی کفایتی اعراب ، حسین را ( که دعوایش با یزید بر سر یک زن بود! ) در میان آنان یافت تا جایگزین سیاوش سازد و بسیاری از آداب خود چون جشن نوروز را حفظ کرد ، مسلمان شد ولی عرب نشد<br /><br />ایرانی نتوانست با قدرت اندیشه، خود را از شر دکاندار مذهبی رها سازد و متاسفانه با تجربه و خطای روشنفکر مأبانه و برنامه ریزی شده سال پنجاه و هفت ، مذهب در کنار قدرت را به راس قدرت نشاند و شاهد بدبختی امروزه مان هستیم، بدبختی بزرگی که بیشتر دامان نسل جوانی را گرفته است که هیچ دخالتی در اشتباه پدر و مادرهاشان نداشتند<br /><br />در شهر لندن ، عده ای که هم از توبره میخورند و هم از آخور، با راه انداختن دکه های بی خردی و مذهبی سعی در تحمیق هر چه بیشتر مردم ساده و دل پاک ایرانی دارند<br /><br />شدیدا به این گروه که دکانهایی چون سفره های رقیه و عباس و زینب و دیگر بی خاصیتها را راه انداخته اند و دیگر مفت- خورانی که یک روز شاهنامه میخوانند و یک روز قرآن و نوحه خوانی بر سر قبر مردگان ، اخطار میکنیم که تفاله های مذهبیشان را در کوله بار حماقتشان بریزند و دکانشان را در این شهر تخته کنند وگرنه چهره کثیف و کردارهای متفاوتشان را به لنز دوربین میسپاریم و در دسترس خاص و عام قرار خواهیم داد<br /><br />دریوزگان مفت خور سفره های جمهوری اسلامی در مجمع های کثیف و تروریستی اسلامی هم بدانند که دوربینهای تیز بین ما ، رفت و آمد آنها را ضبط و در وقت لازم به حسابرسی و قضاوت آنها خواهد پرداخت<br /><br />جمله ناقص تفکر هر کس برای خودش محترم است را با این جمله تکمیل مینماییم که تفکر هر کس برای خودش محترم است، تا زمانی که فضولی در زندگی خصوصی کس دیگری نکند و احترام هم متقابل باشد<br /><br />زمانی که سر دختر هفت ساله در مدرسه به اجبار، روسری میپوشند، زمانی که دریا را چادر پوش کرده اند، زمانی که حق طبیعی زندگی را از انسان ها و خصوصا جوانان سلب کرده اند، زمانی که با وقاحت تمام و با این همه پیشرفتهای علمی ، هنوز خرافه های مذهبی را اصول جاری زندگی انسانها ساخته اند و عشق را شلاق میزنند، شادی را سر میبرند و ندا را در گلو خفه میکنند، ما را یارای نظاره گر بودن نیست<br /><br />نگوئید با نام اسلام این کارها را میکنند! ، بلکه این واقعا خود اسلام است، مگر نماینده ای بهتر از آخوندها برای اسلام سراغ دارید؟ دیگر شمشیر ما ، بابک وار ، از رو بسته شده است<br /><br />با کوله باری از تجربه وارد این گود شده ایم و هر چند، یک روز با ایده دین سپید، در مقابل دین سیاه، وارد شدیم تا آهن ، آهن را ببرد ، ولی خیلی زود تشخیص دادیم که در حال پرورش ماری در آستین خود بوده ایم<br /><br />تنها راه خرد ورزی، آموزش علمی و زدودن پیرایه های متعفن تفکر مذهبی از عادتها، نوشتار، گفتار و کردار و اندیشه هامان است که ایران مترقی و آزاد را در پس گذشت چند دهه برای ما به ارمغان خواهد داشت<br /><br />قرآن کتاب داستانی سرشار از اشتباهات فاحش، ونقض حقوق طبیعی انسانی است، همانگونه که انجیل و تورات و اوستا و اصول سرخ دیکتاتوری پرولتاریا ، راهگشای فردای ما نبوده اند و نخواهند بود<br /><br />هدف ما آزاد اندیشی و خرد ورزی انسان است و نه اینکه با هر گونه ایدئولوژی وحتی سرخ گونه اش ، راه تفکر و انتخاب ازانسان سلب شود. انسان زندگی میکند تا آزاد باشد نه بنده و گوسفند و تقلید کار<br /><br />قفل فردا با کلید دیروز هر گز باز نخواهد شد و دیگر آویزه های خرافی مذاهب ، داروی بیهوشی خرد انسان نخواهد بود. زمان پویش و پرسیدن چرا، از خود است. چرا ؟<br /><br />راه درازی در پیش است و مردانه راه در گام گذاشته ایم و دست یاری شما را صمیمانه میفشاریم تا در فردای روز بزرگ ، شاهد آزادی ایران عزیزمان باشیم<br /><br />زمانی که یک اصل بدیهی بخواهد پذیرفته شود سه مرحله را پشت سر میگذارد<br /><br />نخست با آن به شدت مخالفت میشود، سپس مورد تمسخر واقع میگردد و در مرحله آخر پذیرفته میشود<br /><br />به دولت نامردان و نامرادان جمهوری اسلامی، شدیدا اخطار میکنیم که خشم ما را بیش از این بر نیفروزید، تا شما را برای داوری و بخشش فردای روز بزرگ، نگاه داریم، وگرنه در روز بزرگ هر تیر چراغ برقی در ایران متحمل وزن و تاریکی وجود آخوندها و ایادی مفت خورشان به صورت حلق آویز خواهد شد و دیگر حمایت دولتهای اروپائی هم به کارتان نخواهد خورد<br /><br />تا روز بزرگ و دیدار رو در روی ما با دشمن خانگی و با تلاش برای آینده ای روشن و سربلندی ایران ویرانمان <strong><a href="http://arshid.com/">آرشید</a> و همرزمان</strong> مبارزه میکنند برای به زیر کشیدن غرور سرکش انسانها</span> </div>seyedaligedahttp://www.blogger.com/profile/14567539557568319021noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-14179365.post-18965116835593788372009-06-02T18:27:00.004+02:002009-06-04T13:59:11.902+02:00ثروتمندان فقیر<div align="center"><br /></div><div align="center"><span style="font-size:130%;color:#660000;"><strong>سنگ کوهت در و گوهر است <span style="color:#ffffff;">-----</span> خاک دشتت بهتر از زر است</strong><br /></span></div><div align="center"><strong><span style="font-size:130%;color:#660000;"><br /></span></strong></div><div align="center"><span style="font-size:130%;color:#660000;"><strong><img id="BLOGGER_PHOTO_ID_5342767944518784018" style="DISPLAY: block; MARGIN: 0px auto 10px; WIDTH: 400px; CURSOR: hand; HEIGHT: 264px; TEXT-ALIGN: center" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEh7BWB9HYStthwrmFshCA8-k4yZ2Rqrvv8CGlJ1dXpV2oTdpYCrblCKdaCj6UefyQa-m63-17868OBhyphenhyphen3c_vLiWjq4Ms7ankoqw79FVy8DdFStGmt0bHCaitcgxQw-VRsHReHfs/s400/mard.jpg" border="0" /></strong></span></div><p align="center"><br /></p><br /><object width="325" height="244"><param name="movie" value="http://www.youtube.com/v/m0hUREstSlw&hl=de&fs=1&"></param><param name="allowFullScreen" value="true"></param><param name="allowscriptaccess" value="always"></param><embed src="http://www.youtube.com/v/m0hUREstSlw&hl=de&fs=1&" type="application/x-shockwave-flash" allowscriptaccess="always" allowfullscreen="true" width="325" height="244"></embed></object>seyedaligedahttp://www.blogger.com/profile/14567539557568319021noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-14179365.post-36521940397514930982009-05-18T21:27:00.002+02:002009-05-18T21:37:44.162+02:00! با واژه و تغيير نام که نمی توان رها گشت و خانه بازپس گرفت<div align="center"><span style="color:#660000;"><strong><span style="font-size:130%;">مگر جز اين است که آنکس که سند کيستی ما را نوشت، ابوالقاسم فردوسی و آنکس که يک ايران فروش و تروريست درجه يک از کار در آمد، خسرو روزبه نام داشت. کما اينکه هم اينک هم، يک تريتا ی پارسی نسب زرتشتی است که پست ترين مهره ی اين نظام انيرانی اسلامی در خارج از کشور محسوب می شود<br /><br />حاصل اينکه رسم خردمندی اينک شناخت اولويت و مبارزه ی تمام عيار در راستای نجات کشورمان از چنگال خونين ملايان است نه خريد زر و زيور برای عروسی که وجود ندارد. يعنی بکار گرفتن همه توش و توان مادی ومعنوی خودمان در راه مبارزه با اين نمايندگان تاريخی تازيان و پاسداران دستاورد های تجاوزات آنان در ايران اشغالی. آنهم مبارزه ی سياسی راستين که جای آنهم در خيابان ها و برابر نهاد های بين المللی و ميادين و پارلمان ها است، نه بر روی برگهای کاغذين و سايت های اينترنتی و پشت کامپيوتر ها و ميکروفون ها و دوربين ها<br /><br />ورنه با اين مثلآ "مبارزات"؟! با نفوذ اعراب، آنهم تنها با تغيير نام و واژه پردازی ـ که براستی بسيار نازل و کودکانه است ـ، ديری نخواهد گذشت که ايران از هم پاشيده خواهد شد و آنگاه، ما خواهيم ماند و چند صد واژه ی هچل هفت و هزاران هزار پانته آ و آذرميدخت و پوراندخت و آپرانيک و آرتيمس فاحشه، آنهم اتفاقآ در سرزمين های همان اعرابی که ما داعيه ی مبارزه ی با نفوذ فرهنگی آنان را هم داريم، آنهم در ميکروشيخ نشين های آنان<br /><br />ما خواهيم ماند و چند ميليون رستم شيره ای و بابک ترياکی، ما و هزاران هزار آرش و کوروش و داريوش و کيکاووس کارگر ساختمانی و ماشين شوی، البته باز هم در خيابان های همان شيخ نشين های عربی که حتا هم اکنون هم پر از دکتر و مهندس های ايرانی است که در آنجا به نوکری اعراب و عملگی مشغول هستند و سرانجام ما خواهيم ماند و يک جلد شاهنامه ی پاره پوره در طاقچه ی اتاقی در غربت، همين</span><br /></strong></span><span style="font-size:130%;"><br /><span style="color:#000099;">همچنان پرداختن به اين مسائل سطحی، به فروپاشی ايران خواهد انجاميد و آنگاه، ما خواهيم ماند و هزاران هزار پانته آ و آذرميدخت و پوراندخت و آپرانيک و آرتيمس فاحشه در سرزمين های اعراب بی فرهنگ، ما خواهيم ماند و چند ميليون آرش و کوروش و داريوش و رستم و کيکاووس عمله بنا و ماشين شوی در خيابان های شيخ نشين های عربی ...</span> <span style="font-size:78%;color:#ffffff;">و</span></span></div><div align="right"><span style="font-size:130%;"><br />هم ميهن گران ارج و مهربانی برای من نامه ـ ايميل ـ ی فرستاده بودند با يک نثر کاملآ بديع و پر از واژگان نو. نگارنده در ايميلی که برای اين هم ميهن فرهيخته فرستادم، جدای از پاسخ نوشتن برای درونمايه ی آن ايميل، اين را نيز آوردم که من متنی هم در مورد خود شيوه ی نگارش و واژگانی که ايشان بکار برده اند خواهم نوشت. اين نيز افزودم از آنجا که مراد من از متنی که خواهم نوشت، تنها و به ويژه شخص ايشان نيست، اين متن را بر روی سايت خود منتشر خواهم ساخت<br /><br />زيرا که اين اپيدمی (بازی کردن با پارسی و واژه پردازی های خارج از قاعده) که در اين سالها به جان زبان ما افتاده، به باور من نه درست است و نه اصلآ ضروری. البته نانوشته نماند که برخی از اين واژگان نو، بسيار هم بر دل خوش می نشيند. آنچنانکه خود من نيز نه تنها در پاره ای از نوشته های خود از آنها سود می برم، بل که گاهی حتا پا را از اينهم فراتر نهاده و جسارت به خرج داده و واژه هم می سازم. همچنانکه بسياری از واژگانی که اين هم ميهن در نامه خود آورده اند، برای من اغواگر بود<br /><br />پس، رسم دادگری اين است که بنويسم گر چه خود من نيز بگونه ای جزو همين ناخوش های واژه پرداز هستم، ليکن تفاوت من با بسياری در اين است که من اين کپی برداری و واژه پردازی ها را، صرفآ از سر شوق انجام می دهم. از اينروی هم زياد در بند اين نيستم که واژگانی که بکار می برم، پارسی سره هستند يا خير. در برابر اما پاره ای خود را به آب و آتش می زنند که مثلآ از واژگان بيگانه در نوشته های خود استفاده کنند. نتيجه اين اصرار بيجا هم اين شده که حال هر کسی برای خود يک دکان واژه سازی باز کرده و با زبان پارسی هم هرچه که دل تنگش می خواهد انجام می دهد<br /><br />در حاليکه گذشته از اينکه اصلآ نود و نه درصد اين واژه پردازان صلاحيت اينکار را ندارند که خود من نيز يکی از همان بی صلاحيت ها هستم، چنانچه کسانی هم در اين زمينه دارای صلاحيت باشند، باز هم اين کار، کار سودمندی نيست. چرا که اين واژه هايی که ساخته می شوند، سليقه ای هستند نه توافقی. به تبع آنهم، نمی توانند کاربردی ملی داشته باشند<br /><br />به زبانی ساده تر، از آنجا که در زمان ساختن اين واژگان هيچ توافق و هماهنگی ميان فرهنگوران بعمل نمی آيد، تبعآ اين واژه ها حالت شخصی پيدا می کنند. يعنی هر کسی از واژه ای استفاده می کند که خود آنرا ساخته و خود کاربرد درست آنرا می شناسد نه همه ی مردم. به همين سبب هم در فقدان يک نهاد ويژه ملی برای اينکار، هر کسی که يک واژه ی نو می سازد، بجای خدمت به زبان پارسی، آنرا آلوده تر و درهم و برهم تر هم می سازد، ولو که آن واژه پرداز اصلآ يک انسان فرهنگور و دارای صلاحيت واژه پردازی هم که باشد<br /><br />به هر روی، همانگونه که آوردم، گر چه از ديد احساس، پاره ای از اين واژگان خيلی خوشايند به نظر می رسند، ليکن از پشت پنجره ی عقل، من که اينگونه واژه پردازی ها را در اوضاع کنونی، از سوی هر هم ميهن خردمند و با دانشی هم که باشد، فقط دردسری می بينم افزوده بر بيشمار دردسر های موجودی که ما حال داريم<br /><br />اشتباه نشود که نگارنده هيچ مخالفتی با اين هم ميهنان واژه پرداز ندارم، بلکه مراد من اين است که خيلی دوستانه و صميمانه بنويسم که صرف نظر از عدم صلاحيت ما در واژه پردازی، درد اصلی ما اينک اصلآ از چهار واژه ی عربی در پارسی نيست که ما سفت و سخت بدين کار های روبنايی چسبيده ايم. آنچه بايد اينک برای ما ارزش حياتی داشته باشد، نه نقش ايوان، بلکه خود خانه ای است که اصلآ از پای بست ويران است<br /><br />مادام هم که اين خانه استوار نگردد و چراغی سرای آنرا روشن نسازد و سماوری در ايوان آن در حال جوشيدن نباشد، اين اسباب آذين بندی و لامپ های رنگين و پرده های خوشرنگ، تنها به درد جمع کردن در يک کارتون دربسته و نهادن آن کارتن در يک انبار زيرزمينی خواهد خورد. انباری سرد و نمور و پر از جانور که تازه آنهم اصلآ در خاک خودمان نيست. پس از چندی هم که، نم و موش و موريانه، اين اسباب را کدر و بد رنگ ساخته و جويده و پوک و نابود خواهند ساخت<br /><br />گذشته از همه اينها، زبان وسيله ای برای انتقال انديشه ها و خواست های درونی انسانها به همديگر است. پس، چه زيبا و بجا است که ما برای ايجاد رابطه ای هر چه نزديک تر با همديگر که لازمه آن هم بيان هر چه روشن تر انديشه ها و انتقال هر چه ژرف تر خواست های درونی خودمان است، از ساده ترين و هم فهم ترين واژگان و جمله بندی ها و متن ها مدد گيريم<br /><br />درست است که پالايش زبان پارسی از زبان تازی و هر زبان ديگری و استفاده از واژگان بومی، کاری بسيار نکو و پسنديده است، ليکن همانگونه که نوشتم، اينکار، کار فرهنگستان در يک ايران آزاد است نه کار من بابا شمل بی خانمان و شما گراميان آواره از ميهن، آنهم به شکل برنامه ريزی شده و گام به گام<br /><br />يعنی ابتدا دگرگون ساختن نظام آموزشی کشور و بکارگيری واژگان نو در کتابهای درسی که اينکار منجر به راهيابی اين واژگان به نوشتار ها و گفتار های مراکز آموزشی و علمی و آکادميک بشود. هم زمان با آن، مکلف ساختن وزارت خانه ها و نهاد های دولتی به استفاده از اين واژگان در مکاتبات خود. همچنين خواستن از ارگان های غيردولتی به رعايت اين امر در تماس با نهاد های دولتی. برگرداندن تمامی تابلو ها و سرنامه ها و ميثاق نامه ها به پارسی در صورت وجود يک يا چند واژه ی غير پارسی هم معنا در آنها<br /><br />از پس اين گام، بی شک فرهنگوران و نويسندگان و روزنامه نگاران ما هم از اين واژگان در نوشته های خود استفاده خواهند کرد و پای اين واژگان حتا به فرهنگ لغات هم باز خواهد شد. برايند چنين فرايندی هم، رسميت يافتن اين واژگان، تکرار آن در ادبيات و مکاتبات و در نتيجه هم، همه فهم شدن اين واژگان در جامعه خواهد بود. وقتی هم که اين واژگان شکل ملی يافته و هم فهم شدند، بخودی خود وارد نوشته ها و سخن گفتن مردم نيز خواهند شد. حتا وارد نوشته های بسيار خصوصی (نامه نگاری های دوستانه) و خاطره نويسی ها و يادداشت های شخصی افراد<br /><br />يعنی درست همان کاری که در سده های هفده و هژده، بوسيله ی پروتستانتيست ها در اروپا در مورد زبان انجيلی کليسايی«لاتين يا رومی» انجام شد. در نزد خودمان هم، يعنی همان کاری که فرهنگستان ايران در روزگار پهلوی اول مبادرت بدان کرد که ثمره آن کار سترگ فرهنگی هم مثلآ همين واژگان دانش آموز و دانشجو و دبستان و دبيرستان و دانشگاه و باشگاه و زايشگاه و پيراستن و آراستن و دلبستگی و همبستگی و پيوند و شادکامی و بهروزی و نيک انجامی و کاميابی... است<br /><br />واژگانی پاکيزه، زيبا و سره که اينک، هم همه ی ما ايرانيان کاربرد درست آنها را می شناسيم، هم آنها را در ادبيات خودمان می خوانيم و هم اينکه ديگر همگی هم از روی شناخت و بگونه ای دلخواه آنها را در نوشته ها و گفتار های شخصی خود بکار می بريم<br /><br />نه اينکه هر کدامی از ما بويژه در اين غربت، از سرخود بنشينيم و واژه پردازی کنيم و متن هايی بنويسيم که درست به اندازه خود متن، نيازمند پرانتز باز کردن و توضيح و تفسير باشد که نتيجه آنهم همانطور که آوردم، جز الکن تر کردن همين زبان ابتر و درهم و برهم ما هم چيز ديگری نباشد<br /><br />اين بيزاری از بود واژگان تازی در زبان پارسی، البته در ميان ما چيز تازه ای نيست. اين دلزدگی ملی امری است که در ايران، ريشه ای دستکم يکصد و پنجاه ساله دارد. روشن ترين رگه های اين بيزاری را هم به خوبی در ادبيات روزگار مشروطه می توان مشاهده کرد. آنچه باعث شده که آن نفرت تاريخی حال به اوج خود رسد، برايند سه دهه ايران ستيزی و خيانت ها و جنايت های بی سابقه ی اسلام پناهان تازی خوی در ميهن ما است<br /><br />با نگرشی تاريخی و دادگرانه به اين مسئله، اين بيزاری هم البته کاملآ بجا و قابل درک بود و هست. زيرا که اين نفرت، ابتدايی ترين و اساسآ کمترين واکنش طبيعی يک ملت اسير و تن زخمی در زندانی چهارده سده ای و در برابر هزار و چهارصد سال تازيانه خوردن از تازی ها و آيين اهريمنی آنان است. در برابر اين سفلگان ضد ايرانی هم که گونه ای از ايستادگی فرهنگی که پروانه داده نشود که اينان بتوانند هم چيز ما را عربی و اسلامی و يا حتا معرب سازند<br /><br />مراد بيشترين ايرانيان هم از پالايش زبانی، در حقيقت تنها حذف همين واژگان عربی ملايی از زبان ما است نه ديگر واژگان بيگانه. زيرا ما خانه خراب اعراب و اسير دست نمايندگان فرهنگی آنان يعنی مشايخ دستاربند شديم و هستيم نه ملت و طايفه ای ديگر. چنانچه مثلآ اگر فرانسوی ها و ميسيونر های مذهبی آنان در حق ما اينهمه بيداد و ستم کرده بودند، بدون شک امروز واژگان فرانسوی و خود آن مردم و کاردينال ها و کشيش های فرانسوی آماج اين نفرت ما بودند نه تازيان و زبان عربی و ملايان<br /><br />فراچشم داشته باشيد که آنچه امروز ما بنام زبان ترکی استانبولی می شناسيم، دستکم پنج برابر زبان فارسی واژگان عربی در درون خود دارد. همچنان که صد ها واژه ی سره ی پارسی و يونانی و لاتين و حتا آلمانی و فرانسوی هم در آن زبان هفتِ بيجار وجود دارد. با اينهمه هيچ کس در آن ديار، هيچ حساسيتی به اين واژگان بيگانه در زبان ترکی امروزين نداشته و هيچ دلزدگی تاريخی هم از ملت و طايفه ی ويژه ای ندارد<br /><br />چرا که آنان نه تنها از اعراب و هيچ ملتی آسيب جدی نديده اند، بلکه تا جنگ عالمگير اول، اصلآ از يکهزار و دويست و نود نه تا يکهزار و نهصد و بيست و دو ميلادی، يعنی به مدت بيش از شش سده با امپراتوری عثمانی خود هم که تنها فراز تاريخی ايشان است، بر بخش بزرگی از مدیترانه، تمامی مناطق آسیای صغیر، بخش هايی از جنوب شرقی اروپا تا قفقاز و تمامی سرزمين های عربی و اسلامی در خاورمیانه و بين النهرين نيمه کردنشين و شمال افریقا هم حکومت کرده اند. يک تا يک و نيم ميليون ارامنه را هم که با بيرحمی تمام قتل عام کرده اند<br /><br />پس مشاهده می کنيد که اين بيزاری ما بيش از آنکه برخاسته از يک وجدان فرهنگی و نياز زبانی باشد، جوشيده از يک سينه ی مجروح و دلی سوزان و يک غرور لگدمال شده و روانی خسته و تنی سياه گشته از ضربات تازيانه های يک قوم بی فرهنگ و متجاوز و خونريز است. از اينروی هم اين پالايش، يک نياز بی چون و چرای ملی و تاريخی است که بايد هم روزی در ايران با نيرومندی پی گيری شده و به انجام رسد<br /><br />ليکن با تمامی اينها که آورم، دستکم خود من در چنين موقعيت بسيار سرنوشت ساز تاريخی، به اين گونه چيز ها هيچ بهايی نمی دهم. حتا با اينکه خود نيز يک نام عربی ـ حسين ـ را از مدارک شناسايی ـ پاسپورت و شناسنامه ی سوئدی ـ خود بگونه ی رسمی حذف کرده ام. زيرا با اين همه درد و مشکلی که ما اينک با آن دست بگريبان هستيم، اينگونه کار ها را، واکنش هايی احساسی و سطحی و زودگذر پنداشته و اصولآ هم از اولويت های کار مبارزاتی خود نمی انگارم<br /><br />از ديد من، درد جگرسوز ما اکنون بسی جانکاه تر و کشنده تر از آن است که بتوان آنرا با نوشتن «حليم» تازی با هه ی دو چشم و «مرتضی» را به شکل «مرتزا» نوشتن مداوا کرده و يا حتا با دگرگون ساختن نام خود از غلامعلی و ام البنين و اصغر به آرش و ماندانا و بابک بدان مرحمی نهاد. ما، چه در گذشته و چه حتا امروز هم بسياری اصغر و اکبر و رعنا و ثريا و رضا در ميان خود داشتيم و داريم که هزاران بار خردمند تر و ميهن دوست تر از کسانی بودند و هستند که نام هاشان گيو و گودرز و سودابه و تهمينه و ماندانا و سيروس و کامران بود و هست<br /><br />مگر جز اين است که آنکس که سند کيستی ما را نوشت، ابوالقاسم فردوسی و آنکس که يک ايران فروش و تروريست درجه يک از کار در آمد، خسرو روزبه نام داشت. کما اينکه هم اينک هم، يک تريتا ی پارسی نسب زرتشتی است که پست ترين مهره ی اين نظام انيرانی اسلامی در خارج از کشور محسوب می شود<br /><br />حاصل اينکه رسم خردمندی اينک شناخت اولويت و مبارزه ی تمام عيار در راستای نجات کشورمان از چنگال خونين ملايان است نه خريد زر و زيور برای عروسی که وجود ندارد. يعنی بکار گرفتن همه توش و توان مادی ومعنوی خودمان در راه مبارزه با اين نمايندگان تاريخی تازيان و پاسداران دستاورد های تجاوزات آنان در ايران اشغالی. آنهم مبارزه ی سياسی راستين که جای آنهم در خيابان ها و برابر نهاد های بين المللی و ميادين و پارلمان ها است، نه بر روی برگهای کاغذين و سايت های اينترنتی و پشت کامپيوتر ها و ميکروفون ها و دوربين ها<br /><br />ورنه با اين مثلآ "مبارزات"؟! با نفوذ اعراب، آنهم تنها با تغيير نام و واژه پردازی ـ که براستی بسيار نازل و کودکانه است ـ، ديری نخواهد گذشت که ايران از هم پاشيده خواهد شد و آنگاه، ما خواهيم ماند و چند صد واژه ی هچل هفت و هزاران هزار پانته آ و آذرميدخت و پوراندخت و آپرانيک و آرتيمس فاحشه، آنهم اتفاقآ در سرزمين های همان اعرابی که ما داعيه ی مبارزه ی با نفوذ فرهنگی آنان را هم داريم، آنهم در ميکروشيخ نشين های آنان<br /><br />ما خواهيم ماند و چند ميليون رستم شيره ای و بابک ترياکی، ما و هزاران هزار آرش و کوروش و داريوش و کيکاووس کارگر ساختمانی و ماشين شوی، البته باز هم در خيابان های همان شيخ نشين های عربی که حتا هم اکنون هم پر از دکتر و مهندس های ايرانی است که در آنجا به نوکری اعراب و عملگی مشغول هستند و سرانجام ما خواهيم ماند و يک جلد شاهنامه ی پاره پوره در طاقچه ی اتاقی در غربت، همين.امير سپهر</span></div><div align="right"><span style="font-size:130%;"><br /></span></div><div align="right"><span style="font-size:130%;"><br /></span></div><div align="right"><span style="font-size:130%;"><br /></span></div><div align="right"><span style="font-size:130%;">با سپاس از<strong> </strong></span><a href="http://zadgah.com/"><span style="font-size:130%;"><strong>آقای دکتر اميرسپهر</strong> </span></a></div>seyedaligedahttp://www.blogger.com/profile/14567539557568319021noreply@blogger.com2