28 Februar 2006

يک پُرسش از بسيجی ها ؟


اگر " آقـا " يک وقتی حُکم لواط تان دهد ، چه ميکنيد ؟


مفعول ميشويد ؟

دستاوردهای بُزرگ انقلاب اسلامی بر روی برادران بسيجی :1

(_._) ----- قبل از ثبت نام در بسيج

(_o_) ----- بعد از ثبت نام در بسيج

(_0_) ----- پس از ‌ذوب شدن در ولايت

27 Februar 2006

تلاش برای حذف تعطیلات نوروزی


مجلس رژيم پا به گور جمهوري اسلامي، در يک مصوبه مذبوحانه كليه تعطيلات نوروزي را حذف و از سالنامه كشور خارج كرد. روزنامه حكومتي كيهان ، ضمن ابراز خوشحالي گسترده از آ نچه كه
وقيحانه ”خرافه زدايي“ ناميد از حذف كلي تعطيلات روزهاي پنجم تا يازدهم نوروز و نيز
حذف ”سيزده بدر“ از فهرست تعطيلات ساليانه ايران خبر داد.1
كيهان خامنه اي ، از چهار روز نخست نوروز نيز به عنوان ”روزهاي نيمه تعطيل“ نام برد و در تحليل
مفهوم ”روزهاي نيمه تعطيل“ وقيحانه نوشت در اين روزها كارمندان و كارگران موظفند در محل كار خود حاضر باشند ولي ساعت كارشان معادل يك دوم روزهاي كاري است ! همچنين مراكز آموزشي اعم از مدارس و مراكز دانشگاه ها نيز تا ساعت 12 ظهر موظف به تشكيل كلاس هاي درس هستند.1
اين ارگان خبري ولي فقيه رژيم ، از جايگزيني ” تعطيلات مذهبي “ از جمله ” ميلاد امام صادق “ بنيان گذار مذهب شيعه و نيز ” شهادت ام كلثوم “ به جاي عيد باستاني نوروز خبر داد .
1




21 Februar 2006

گرامی باد قيام ميهن پرستان و ايرانسازان

" به نام ایران ، گاهواره ی خرد گرایی ونخستین مهد حقوق بشر"

هفتادوپنجمین سالروز سپه خیز سردار میهن پرست ایران رضا شاه بزرگ برای نجات واستقلال ایران بر ایرانیان پیرو راستی گرامی باد.1
شرایط امروز ایران بی تردید از بسیاری جهات شباهت غریبی به واپسین سالهای سلطنت احمد شاه قاجار، سلطان بی کفایت ، آزمند، زراندوز، نادان و مستمری بگیر انگستان دارد.1
سپه خیزی سوم اسفند 1299 و آمدن رضا خان نتیجه ی مستقیم ادامه ی سیاست ناواقعگرای قرن نوزدهمی حکومت بریتانیا وگل سرسبد آن قرار داد 1919 در ایران پس از جنگ جهانی اول بود. ایرانی که ملی گرایی تازه ای در آن عمیقا ریشه دوانیده بود. ده سال نخست پس از سپه خیز دوره ی نوآوری وا قدامات جسورانه ، امیدهای بزرگ ، اطمینان فزاینده ، احترام واتکای به نفس بود.1
درسالهای واپسین این دهه ازقراین چنین بر می آید که ایران کشوری مستقل و فارغ از سلطه ی خارجی بوده است.1
به نقل ازایران – برآمدن رضا خان – بر افتادن قاجار و نقش انگلیسها : نوشته سیروس غنی
ایران آشوب زده ی پیش از سپه خیز رضا شاه، میدان تاخت و تاز و قدرت نمایی روسیه وانگلستان بود، جنبشهای جدایی طلبانه در شهرهای مرزی ایران، تسلط کامل انگلستان در خوزستان و بهره برداری خودمختارانه از چاههای نفت ایران، شورشهای عشایری، دولتمردان و سیاست مداران ناتوان و یا مواجب بگیران انگلستان و روسیه ، سلطان خوش نشین و بدون کمترین عشق و انگیزه به منافع ملی ایرانیان که لبو فروشی در پاریس و دریافت مستمری ماهیانه از دولت انگلیس به مبلغ 15000 تومان را به جایگاه بایسته ی شاهی میهن پرست و مردم دوست در ایران برتر می شمرد. انعقاد قرارداد 1919 توسط گروه سه نفری ایران فروش { صارم الدوله ، نصرت الدوله فیروز و وثوق الدوله } که به موجب آن ایران رسما تحت الحمایه و مستعمره ی انگلستان می شد و بنابراین قرارداد ننگین زمام امور نظامی و مالی ایران یکسره به بریتانیا واگذارمی گردید. به گزارش لنسلات الیفنت سرپرست امور خاور نزدیک در وزارت خارجه ی انگلیس صارم الدوله مبلغ 131000 لیره " 400000 تومان" بابت انعقاد این قرارداد از کاکس دستخوش و شیرینی دریافت کرده بود. ورشکستگی اقتصادی و خزانه ی تهی ، آشفتگی و هرج و مرج در تمامی عرصه ها و فقر و تهیدستی و بیسوادی عمومی زمینه را برای چیرگی کامل انگستان در ایران فراهم نموده بود. جنبش مشروطیت گونه ای حکومت پارلمانی صوری بدون هیچگونه نظام منسجم حزبی پدید آورده بود که فقدان شخصیتی توانمند که بتواند در شیرازه ی از هم گسیخته ی امور داخلی و خارجی کشور تمرکز و سامانی بوجود آورد به شدت محسوس بود.1
در این آشفته بازاری که نه نام کشور داشت و نه کمترین کورسویی از تمدن دیرین و آرمانهای ملی ، ایرانیان نیز از سیاستمداران ناشایسته به تنگ آمده بودند و یک اراده ی ملی نیرومند در ناخودآگاه مردم شکل یافته بود که تنها یک رهبر مقتدر و دریا دل می تواند رهاننده و نجات بخش کشور از منجلاب نیستی وتباهی باشد. بدینسان رضا شاه از قلب تاریخ و تبلور آرزوهای مردمی به پایان رسیده چون تک سوار سرنوشت برآمد . هر چند گواهی تاریخ نشان از پشتیبانی ژنرال آیرونساید از سپه خیز رضا شاه دارد، اما رضا شاه از همان آغاز به قدرت رسیدن مزدوران و جیره خواران انگستان را به زندان افکند ، مستشاران مالی و نظامی انگلستان را اخراج کرد، به اصلاحات بنیادین اجتماعی و اقتصادی دست یازید و در دورا نی کوتاه ایران نوینی را بنیاد نهاد که به راستی آنچه دستاورد سالهای سلطنت این رادمرد یگانه ی تاریخ معاصرایران می باشد به اعجاز ماننده است. تنها عشق بی پایان به میهن و شهامت و درایت و نبوغی ستایش برانگیز می توانست قوه ی محرکه ی نیرومند او در طراحی و سازندگی ایران نوین باشد.1
امروز، ایران در یکی از بغرنجترین و پیچیده ترین فصول تاریخ چندین هزار ساله اش با همه گونه بحرانهای عمیق داخلی و بین المللی دست به گریبان است بیش از هر زمان به رشادت و از جان گذشتگی فرزندانی نیاز دارد که چون رضا شاه بیندیشند ، چون او دلاورانه وبا واقع گرایی وهوشمندی سکان کشتی توفانزده ی میهن را دردستهای توانای خود گیرند و مام میهن این نیاخاک ورجاوند و سرای دلگشای مهر و خرد و گهواره و گور درخشانترین سرداران ، پادشاهان ، حماسه سازان ، ادبا ، پیام آوران نیکی ، خرد ورزان و فرهنگمداران جهان را از لوث وجود اشغالگران آدمی خوار و خونین پنجه ی حکومت اسلامی و میراث داران قادسیه ی اول که برای تداوم بقای خود با خاطری آسوده حاضر به پذیرش ننگین ترین و ویرانگرانه ترین سازشهای ایران بربادده با روسیه و چین و امریکا و کشورهای اروپایی می باشند ، زدوده و پاک نمایند.1
تنها راه رهایی و نجات ایران اشغال شده مان ، کوششی هر چند دشواربرای همسان رضا شاه اندیشیدن وهمچون او سرباز شایسته و فداکار مام میهن بودن است.1
آیا دگر بار مام میهن و جبر تاریخ فرزندی اینچنین گرانمایه و نجات بخش، آزاده و سر و جان به سودای میهن نهاده، متهور و از خود گذشته و بی همانند و بلند همت به مردمان تا مغز استخوان پشیمان ازابلهانه ترین جنون ملی " انقلاب سیاه " و نسلهای بیگناهی که ناخواسته میراث داران حماقت تاریخی پیشینیان خود هستند، ارمغان خواهد نمود؟
او نمونه و نماد متعالی ترین ارزشهای میهن پرستی و آموزگار ناسیونالیسم ملی در تاریخ معاصر ایران است.1
بیکرانه ترین درودها برانوشه روانان تاریخ ایران، از دیااکو تا کورش بزرگ، از داریوش بزرگ تا انوشیروان وبزرگمهر، از آریو برزن تا بابک ، از مازیارتا یعقوب لیث صفاری ، از رضا شاه بزرگ تا فرزند فروزان مهرش به ایران که یک تنه در برابر زیاده خواهی های امپراتوران نفتی جهان ایستاد و قربانی عشق بی انتهایش به میهن و هم میهنانش گردید.1
بیکرانه ترین درودها برروان آنانکه در راه آزادی و استقلال و یکپارچگی جغرافیایی و همبستگی ملی ایران و ایرانیان عاشقانه جان باختند. امروز نیز مادرمان ایران با قلبی خون چکان و پیکری زخم خورده، چنین جانبازان وسلحشورانی را بیتابانه چشم درراه است.
1

پاینده ایران –آزاد ایران – برافراشته باد درفش کاویان وپرچم شیر وخورشید ایران
سوم اسفند 7027 آریایی – 2564 شاهنشاهی- 21 فوریه 2006 میلادی
سیندخت پارسی- جنبش جوانان ایران نوین – کانون پیشاهنگان ایران- فرزندان کورش
کمیته ی جشنهای ملی ایرانیان درون مرز- سازمان هواداران پادشاهی

20 Februar 2006

قتل عام زندانيان سياسی

ریاست محترم کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد

این اطلاعیه فریاد تظلم خواهی انسانی از بین میلیون ها ایرانی است که آثار دهشتناک شکنجه های رژیم جمهوری اسلامی را همواره به صورت کابوس با خود دارد. در این بیست و هفت سال رژیم جمهوری اسلامی سعی وافر نموده تا افکار عمومی جهانیان را فریب و تا حدودی همراه خود سازد .1

رژیم همواره کوشیده تا از خود چهره ای دموکرات و مردمی نشان دهد، اما من اینک به عنوان نمونه ای از میلونها ایرانی که عضو هیچ گروه و سازمانی نبوده اعلام می کنم که صرفا به خاطر نوشتن و داشتن اندیشه های متفاوت - با آن چه رژیم برای خود و مردم ایران زمین تحت عنوان خط مشی رسمی تدوین کرده - مورد وحشتناک ترین شکنجه های قرون وسطایی قرار گرفته و تا امروز نتوانسته ام با مراجعه با یک مرجع صلاحیت دار حقانیت خود را اثبات و فریاد تظلم خواهی خود را به گوش جهانیان برسانم.1

در طول سال های گذشته جدا از تهدید به اعدام در سلول های انفرادی، محرومیت از کلیه امکانات اجتماعی - نه تنها خود بلکه کلیه اعضای خانواده ام -، مصادره اموال، ممانعت از ادامه تحصیلات عالیه، زندان های متفاوت و متمادی و در نهایت مجبور به جلای وطن و دوری از خانواده ام شده ام؛ همواره تحت شکنجه های قرون وسطایی – از جمله اجرای چندین نوبت حکم شلاق و تازیانه- عوامل این رژیم بوده ام که منجر به شکستن جمجمه سر، فک، دندان ها، کتف چپ، دست چپ و انگشتان ام شده است.1

ریاست محترم؛

این اطلاعیه در دفاع از منافع شخصی ام نیست ، بلکه نقطه مقابل آن و داستان ملتی است که اسیر عده ای شده اند که خود را بر آنان مسلط کرده و تصویری خلاف واقع از مردم ایران نزد جهانیان ساخته اند. یقین داریم تصویر غلط ایجاد شده نزد مردم جهان به واسطه حمله های شبانه عوامل این رژیم به منازل مردم و دانشجویان،؛ اعدام زنان آبستن، گروگان گرفتن والدین برای تسلیم شدن شخص، تجاوز به دختران باکره قبل از اعدام آنها، تبعیض نژادی، دینی و قومی، کشتن زندانیان در بند رژیم و خودکشی جلوه دادن آنها، تجاوز به همسران جهت اخذ اقرار از متهم و ... فقط و فقط با شناسایی و مجازات آمران و عاملان این جنایت ها قابل ترمیم است.1

لذا من در عین صداقت آمادگی خود را جهت اثبات تمامی ادعاهای فوق با انتشار این اطلاعیه اعلام می دارم، اگر چه این حقایق گوشه ناچیزی از بی شمار جنایت های رژیم جمهوری اسلامی است.1

در ضمن فرصت را مغتنم شمرده و خواستار تشکیل کمیته بین المللی حقیقت یاب جهت بررسی جنایت ها و شکنجه های رژیم جمهوری اسلامی - که هم آمران و عاملان این جنایت ها در قید حیات هستند و هم آسیب دیدگان و آثار به جا مانده از این جنایات به سبب معاصر بودن قابل کشف و دسترسی آسان است- و خواستار حمایت از گروه های ایرانی فعال حقوق بشر در خصوص محکومیت گسترده و جهانی رژیم هستم.1

با سپاس
20.02.2006

از قتل عام زندانیان سیاسی در ایران جلوگیری کنیم

دوستان عزیز برای حمایت از این حرکت این پتیشن را امضا کنید

در ضمن اگر هم وقت ياری کرد ، حتمن اين فايل صوتی ( + ) را گوش کنيد .1

17 Februar 2006

Olaagh Show !!!

در کتاب امیر کبیر به نوشته فریدون آدمیت آورده است:1

قصابی در تبریز گاو اش را جهت ذبح به کشتارگاه می برد (1265 هجری قمری ) گاو افسار گسیخت و به بقعه صاحب الامر پناهنده شد و قصاب به دنبال گاو اش . از قضای روزگار، در گیرودار و تلاش بیرون کشیدن گاو از آن مکان ، قصاب صدمه دید و مرد و گاو از آنجا یکسره به خانه میرزا حسن متولی گریخت. بخیال مردم معجزه ای رخ داده بود! همه دکانها پر چراغ و بانک صلوات بود و تهنیت می گفتند که تبریز شهر صاحب الامر شد، از مالیات و حکم حکام معاف است. پس از این، حکم با بزرگ مقام است. مسجد و مقام سراسر پر چراغ بود و لولیان بر بام بودند و کوس همی زدند« همان بنقل از تاریخ و جغرافیای
تبریز ص 111» روشن است که بدون تایید علما ، مردم بدین ماجرا بصورت معجزه نگاه نمی کردند!1
این منبع ادامه می دهد:1
آن گاو را میر فتاح برده بود . جُلی از بافته کشمیر بر او انداخته ، فوج همی رفتند و بر سُم آن حیوان بوسه می زدند. وقیعهَ آن حیوان به تبرک همی بردند ... مردم نواحی ، فوج فوج با چاوشی زیارت همی آمدند. همه روز معجزه ای دیگر همی گفتند که فلان کور بینا شد و فلان گنگ به زبان آمد و فلان لنگ پای گرفت . برخی از بزرگان بدینکار بیشتر قوت همی دادند . تا یکماه کس را قدرت نبود سخنی در این کند...علاوه بر آن کنسولگری انگلستان نیز به " گاو معجزه گر " ایمان آورده بود ! و در این امر با مردم هم صدا شده بود و به همین مناسبت چلچراغی بلورین به میمنت این واقعه به بقعه امام زاده ارسال داشته بود!!!!!!!!1

داشتم مقاله ی بالا را میخواندم و به عکس پائین نگاه میکردم و فکر میکردم که که این خر بینوا سنبل چه کسی و کدام کشوریست؟
سنبل انگلیس است که از زمان فتحعلی شاه قاجار تا به همین امروز هر کاری که خواسته با ما کرده است ، و یا اینکه سنبل خود ما است که از فرط نادانی به یک کشور خارجی اجازه داده ایم که که هر کاری دلش خواسته باشد با ما بکند؟
اگر انگلیس خر است ، کدام کاری بوده است که خواسته است با ما بکند و نتوانسته است؟
و اگر ما خر نیستیم ، کدام بلائی بوده است که انگلیس خواسته است به سر ما بیاورد و ما مقاومت کرده ایم؟

The Mullahs’
Donkey Show In Iran


باتشکر از بهمن عزيز

13 Februar 2006

گريه بهمن

فکر نکنید که این ابله دلش به حال کشور کورش و داریوش میسوزد که اینطوری اشگ میریزد
فکر نکنید که به خاطر جوانان پاک و شجاعی گریه میکند که جانشان را در راه آزادی خرمشهر دادند
فکر نکنید که به خاطر جوانان با غیرتی گریه میکند که در جهنمی به نام اوین به دار بیدادی آویخته شدند
فکر نکنید که به خاطر آن محکومان بینوائی گریه میکند که بدست این ناانسان ها سنگسار شده اند
فکر نکنید که به خاطر آن مبارزانی گریه میکند که در خارج از ایران بدست این جمهوری فساد مثله شدند

فکر نکنید که به خاطر قربانیان قتل های زنجیره ای گریه می کند
فکر نکنید که به خاطر چهل ملیون جوان ایرانی گریه میکند که حتی اجازه شنیدن یک موسیقی لطیف را ندارند
فکر نکنید که به خاطر نقض حقوق بشر در کشور اسلامی گریه میکند
فکر نکیند که به خاطر نقض حقوق زنان در ایران گریه میکند
فکر نکیند که به خاطر بریدن زبان ها و شکستن قلمهای ایرانی گریه میکند

فکر نکیند که به خاطر ایرانیان فرهیخته ای گریه میکند که از دست این انیرانیان به کشور های دیگر پناه برده اند
فکر نکیند که به خاطر ظلم و جور و تعدی به اقلیت های مذهبی ایرانی گریه میکند
فکر نکیند که به خاطر دزدی و سرقت و تاراج سرمایه های مملکت و بردن آنها به دوبی و سوئیس و کانادا گریه میکند
فکر نکیند که به خاطر اقتصاد نابود شده ی دومین کشور نفتی جهان گریه میکند
فکر نکیند که به خاطر حلبی خواب ها و کارتون خواب های شهرهای ایران گریه میکند

فکر نکیند که به خاطر خیل بی انتهای جوانان بیکار ایرانی گریه میکند که حتی با سن بالا قدرت ترک خانه ی پدری را ندارند
فکر نکیند که به خاطر زنان زیبای ایرانی که از شدت استیصال به تن فروشی تن در میدهند گریه میکند
فکر نکیند که به خاطر اجاره نشینانی گریه میکند که آرزوی داشتن یک چهار دیواری را به گور خواهند برد
فکر نکیند که به خاطر ننگ داشتن پاسپورت ایرانی و خجالت "ایرانی بودن" گریه میکند
فکر نکیند که به خاطر مصیبت گروگان گیری سفارت گریه میکند که حتی نسلهای آینده جریمه آن حماقت را خواهند داد

فکر نکیند که به خاطر از دست دادن سهم بایسته ی ایران در دریای مازندران به دلیل ضعف و بی تدبیری دولت گریه میکند
فکر نکیند که به خاطر نابودی صنایع ایران به دلیل بی لیاقتی مدیران بیسواد و نالایق گریه میکند
فکر نکیند که به خاطر عقب روی و ارتجاع کشوری گریه میکند که آرزوی پنجمین کشور جهان شدن را داشت
فکر نکیند که به خاطر هوای مردم پایتختش گریه میکند که کثیف ترین هوای دنیاست
فکر نکیند که به خاطر نابودی صنعت کشاورزی ایران گریه میکند که دهقانانش سر چهارراه ها سیگارآمریکائی میفروشند

فکر نکیند که به خاطر نابودی هنرهای زیبایش مانند سینماو تئاتر و موسیقی گریه میکند
فکر نکیند که به خاطر سالها بستن دانشگاه هایش به بهانه ی انقلاب فرهنگی گریه میکند
فکر نکیند که به خاطر دانشجویان مجروح و کتک خورده ی دانشگاه ها یش گریه میکند
فکر نکیند که حتی به خاطر نقض قانون اساسی عقب افتاده ی اسلامی خودشان گریه میکند
فکر نکیند که به خاطر جوانان ایرانی که به دام مواد مخدر او افتاده اند گریه میکند
فکر نکیند که به خاطر زنان ایرانی که در کشور های همسایه به فروش رفته اند گریه میکند

خیر
او گریه میکند زیرا:1
هزار و چهارصد سال پیش یک عرب که برای ایرانی جز بردگی مردان و تجاوززنانش آرزوی دیگری نداشت
به دست یک عرب دیگر که فامیل خودش بوده است ، بر سر قدرت و پول ، جنگ کرده است و مرده است.1

شرم و ننگ تمام عالم براین مردار خواران تازی پرست باد

سال ۲۰۰۶ ـ سال گراميداشت کورش بزرگ

باتشکر از رامين اعتبار

10 Februar 2006

حق آزادی مطبوعات در دانمارک و سراسر دنیا


در ماه سپتامبر 12 کاریکاتور محمد در روزنامه دانمارکی به چاپ رسيد که در اين يکی دو هفته اخير بازتاب عجيب و غريبی از مسلمانان اُسکول داشته ، منجمله در کشور خودمان ( تغيير نام شيرينی دانمارکی به شيرينی گُل محمدی ) و يا یورش ارازل و اوباش باج بگير " بسیجی " به سفارت دانمارک ...1
البتّه در پس اين کاريکاتورها و عروسکان خيمه شب بازی ( یورش عوامل رژیم به سفارت دانمارک در تهران ) جريانهايی به وقوع ميپيوندد که به طبع منافع آن برای استعمارگران و زیان های آن برای ملت بخت برگشته و
بيچاره ايران .1
با کمال تآسف شنیده ایم که ایرانیان ساکن کشور دانمارک مورد تحقیر و اعتراض از جانب تعداد زیادی شهروندان دانمارکی قرار گرفته اند که چنانچه این روند ادامه پیدا کند در سراسر اروپا و نقاط دیگر دنیا به زودی همه شاهد آن خواهیم بود . وظیفه یکا یک ایرانیان است که با این جنگ ایدولوژیکی مقابله کنند .1
آدرسيکه در اينجا (+) ذکر شده آدرس و ایمیل و شماره تلفن سفارتخانه های دانمارک در سراسر دنیا موجود می باشد شما که مقیم خارج از ایران می باشیدمی توانید ضمن تماس با این سفارتخانه ها با ابراز همدردی و تآسف وتنفر از حوادث اخیر به عنوان یک ایرانی تنفر خود را از توسل به خشونت و وحشیگری نسبت به دولت و ملت دانمارک ابراز دارید و همچنین از حق آزادی مطبوعات در دانمارک و سراسر دنیا را ابراز دارید .1
اين هم کاريکاتورهای ديگر ( از اين حيوان ۴ دست و پا ) ازوب سايتهای گوشه و کنار جهان!1

: کليک کنيد

07 Februar 2006

!! پَشمَكي هاي در باز كن


كميته رسانه اي « جنبش مهر و مهتاب »1

دبير ايراني


پَشمَكي هاي در باز كن !!1

اگر در كتاب هاي مربوط به « آسيب شناسي اجتماعي » به بخش « روسپيگري » نگاهي بيندازيد ، در مورد « محلات بدنام » به سلسله مراتب و مسووليت هاي گوناگوني بر مي خوريد كه در عين دردناك بودن ، شگفت انگيز نيز هستند .1
از جمله اين مشاغل عبارتند از :1
رييس ، سردسته ، شاگرد ( كارآموزان رياستِ خانه ) ، باج خور ، دَشت بگير ، واسطه ، رفيق شخصي و ...... و سرانجام ، دربازكن ( ! ) كه همگي در تداوم اين « حرفه غير انساني » نقشي بارز داشته و در حفظِ موقعيت « روسپي » مشاركت فعال دارند .1
در اين مجال نمي توان به شرح تك تك اين « سِمت » ها پرداخت ، اما از آن جا كه مَرتبتي به نام « در بازكن » مورد نظر اين يادداشت است ، خوبست به آن اشاره اي داشته باشيم
در تعريف نقشي كه فرد « در باز كن » عهده دار است ، در كتاب ها آمده :1
« در بازكُني » حرفه اي رسمي در محلات بد نام است و « در باز كن » به مرداني اطلاق مي شود كه
در « محله هاي بد نام » در حياط خانه روسپي مي چرخند و نقش دربان را ايفا مي كنند . اما بخشي از ايجاد « نظم و آرامش و ايمني » خانه روسپي و نيز ارائه پاره اي « خدمات » و « نظافت اتاق و مستراح » نيز بر عهده آنان است .1
در حقيقت اين « نقش » ، تركيبي از يك خدمتكار و چماقدار است . چرا كه او نه تنها نظافتچي آن خانه محسوب مي شود و آفتابه را براي دستشويي پُر مي كند و مسووليت آب و جارو كردن را بر عهده دارد ، بلكه به اشارة رييسِ خانه ، با مشت و لگد و چاقو به جان فرد « مزاحم » مي افتد و هر كس را « ناسازگاري » كرده باشد ، گوشمالي مي دهد .1
« در باز كن » در مقابل خدماتي كه انجام مي دهد ، مزد چنداني نمي گيرد و با دريافت « انعام » از مشتري و خود « روسپي » زندگيشان را مي گذراند . درنتيجه نمي توان او را در زمره متمولين و به ثروت رسيدگانِ اين « حرفه » دانست . مگر آن كه « سخاوت » ارباب يا روسپي شامل حالش شود و او به نان و آبي برسد .1
و اما غرَض از اين نوشتار:1 ..........
پس از 27 سال استبداد ديني و حكومت « روضه خوان » ها بر ايران ، مردم اين سرزمين به خوبي مي دانند كه سردمداران اين رژيم خونخوار در طول دوران ننگين حكومتشان ، شايد بيش از هر روسپي ديگري در تاريخ ، بدنامي براي خويش فراهم آورده اند . چرا كه يك روسپي به دلايل گوناگون ـ كه پيش از اين بارها و بارها توسط جامعه شناسان و روانشناسان اجتماعي بدان ها پرداخته شده ـ به اين خِفّت تن مي دهد ، در حالي كه « روسپيان عمامه دار » نه تنها جسم و روح ناپاكشان ، بلكه همه سرمايه هاي خداداد اين خاك پُر مهر و حيثيت و آبروي اين مردم صبور را هم به حراج گذاشته و بر باد داده اند .1
اما نوع فعاليت اين روسپيان هم با آنچه در كل جامعه روسپيان مي گذرد ، تفاوت چنداني ندارد . در جوار اين « فاحشگان مذهبي » هم هستند افرادي با مسووليت هاي مشابهي از آنچه كه در بالا بر شمرده شد .1
مثلا « دَشت بگير » هاي محلات بد نام همچون واسطه هاي عقد قرار داد هاي نفتي عمل مي كنند ؛ يا « نيروهاي سركوبگر رسمي » را مي توان همانند « باج خور ها ، شِتلي بگير ها و قداره بندان » آن محلات دانست . « لابي » كننده هاي اين رژيم را هم در زير مجموعه « واسطه » ها و « پا اندازان » و « شاگرد » ها مي توان ديد . اما در اين ميان ، سمتِ « در باز كن » فقط برازندة گروه فشار يا همان « انصار حزب الله » است !1
چرا كه اين ها به دستور روسپي يا « رييسِ خانه » مسووليت ايجاد « آرامش » را دارند ! و صد البته نه با زبان خوش ! بلكه به جبر و زور !1
بيچارگان دستمزد چنداني هم نمي گيرند و گاه به گاه با « انعامي » كه از روسپي يا سردسته و رييس دريافت مي دارند ، اموراتشان را رَتق و فتق مي كنند . دقيقا به سبك همان « در باز كن » ها هم « لُنگي » بر شانه مي اندازند ! با اين تفاوت كه « لُنگ » هاي پيشين قرمز رنگ بود و امروزي هايش سپيد وسياه ! نامش را هم از « لُنگ » به « چفيه » تغيير داده اند !1
اين است كه مي بينيم اين « جماعتِ دَمِ در نشين » به اشاره « روسپيِ عمامه دار » به جمع دانشجويان يورش مي بَرَد و به قصد فرو نشاندنِ هر گونه صداي مخالف ، آنان را از طبقات بالاي « خوابگاه هاي دانشجويي » به پايين مي اندازد و « انعام » مي گيرد ! يا خود را به جمع مردم به ستوه آمده و كارگران معترض مي رساند و با پنجه بوكس و چاقو به جانشان مي افتد ؛ و با ز هم « انعام » مي گيرد !1
اين جا و آنجا مي نشيند و عربده مي كشد و باز هم « انعام » مي گيرد !1
دخترك ظريف 2 سالة يك راننده اتوبوس را به جرم حق خواهي پدر ، مورد ضرب و شتم قرار مي دهد و « انعام » مي گيرد ! و ..........1
اين ها مطيع و گوش به فرمان اند و هرگز هم معترض عملكرد و چپاول هاي اربابان و « خانواده هاي مافيايي » نمي شوند كه چرا چنين غارت مي كنند ؟! چرا وقتي شعار « مرگ بر آمريكا » مي دهند ، فرزندان خودشان را به آمريكا فرستاده و در آن جا ساكن كرده اند ؟! با اين همه شعار « عدالت اجتماعي » چرا و چگونه صد ها ميليارد دلار از كشور خارج كرده اند و مردم را به نان شب شان محتاج ؟! و ده ها چراي ديگر ....1
اگر از سردمداران اين چماق به دستان ( مانند الله كرم ها ) بگذريم كه كم و بيش به آب و ناني رسيده اند ، بقيه اين « خدمتكاران چفيه بر گردن » دستمزد چنداني ندارند و فقط با اندكي گوشت و برنج و روغن و كاروانِ مشهد و « پيك نيكِ جمكران » ، به داشتن شغلِ « در باز كني » مُفتَخر شده اند ! اگر چه شايسته آن است كه نام « مُفتَخَرانِ مُفت خور » به اين « انعام بگيران » داد . حتي مي توان آنان را « نيروهاي پَشمكي » خواند !1
نه از آن رو كه روي صورت هاي ناشُسته شان نيم متر « پشم » ديده مي شود ! و دستور دارند همواره آن
را « سياه » رنگ كنند تا بر « هِيبَت شان » افزوده شود !!!1
بلكه چون اربابانشان براي آن كه « روحاني » جلوه كنند با پشمي سفيد شبيه « پشمك » چهره هاي كريه شان را آذين مي بندند ، مي توان اين نوكران را « پشمكي » خواند ! يعني سرسپردگان به « پشمك » !1
با اين تفاوت كه اين « پشمك » از آن پشمك ها نيست كه « بودن » اش شب هاي يلدا را شيرين مي كند ! بلكه « پشمكي » است كه شيريني اش در « نبودن » اش است !1
« در باز كن ها » بايد بدانند كه عمر « انعام گيري » شان به سر آمده و بسي نزديك است خيزشِ مردمِ در بند شدة ايران كه از اِغماي 27 ساله بيرون آمده و اينك در آستانه رستاخيزي نوين قرار گرفته اند .1
بايد بدانند دير نيست كه آتشفشان خشم اين مردم هر چه « پشم سپيد وسياه » است ، بسوزاند و به باد دهد ؛ يا هر چه « پشمكِ آلوده » است را در درياي خروشان قيام مردمي ذوب و ناپديد نمايد .1
براي « حُسن ختام » شايد بد نباشد نگاهي داشته باشيم به گوشه اي از « افاضاتِ » اخير اين جماعتِ « دربازكن پشمكي » ! كه در نشريه شان به چاپ رسيده است . همين مطلب كوتاه نشان مي دهد كه « در باز كن » هاي « روسپيان عمامه دار » در عصر فضا ، چگونه مي انديشند و چه روياهاي دور و درازي در سر دارند !1
غافل از آن كه « رويايشان » به زودي به « كابوسي » عظيم بدل خواهد شد و روزهايشان به تيرگي شب تار ، اگر به جمع مردم نپيوندند !1

انصار حزب الله :1
چه فرقى ميان صفارهرندى و مهاجرانى است

ارگان انصار حزب الله يعنى «يالثارات الحسين» در «ستون همولايتى» خود اقدام به گزارشى انتقادي از جشنواره فيلم فجر كرد و از وزير ارشاد گلايه كرد . در اين ستون آمده است: «به همت برادر متعهد، مومن، مكتبى، هنرشناس، فرهنگ پناه و باز هم متعهد (و بچه مسلمان) محمدحسين صفارهرندى وزير مومن ( ! ) ارشاد اسلامى انارالله برهانه! جشنواره فيلم فجر امسال به اين صورت برگزار شد:1
1 _
در برنامه جشنواره هيچ وقتى براى نماز ظهر و عصر يا مغرب و عشا در نظر گرفته نشده بود. در وقت نماز ظهر
و عصر فيلم نشان مى دادند و در وقت نماز مغرب و عشاء جلسات گفت وگو برگزار بود.1
۲ _
وضع حجاب اكثر شركت كنندگان زن كه همگى از طريق وزارت ارشاد صاحب كارت ورود شده بودند افتضاح بود. آنقدر كه در ابتداى ورود آدم احساس مى كرد به يك «شو» لباس زنانه يا عروسى بالاشهرى مختلط يا مثلاً صفار پارتى آمده است. از بس كه رنگ، روغن، بتونه و صافكارى مصرف شده بود و دختر و پسر منتقد و رسانه اى دست در كمر هم به صورت تنگاتنگ روى مبل هاى سينما بگو و بخند مى كردند و رنگ به رنگ زلف پريشان و ساق عريان بود (البته دست) و گردن هاى باز و لباس هاى تنگ و چسبان و خوشمزه اينجا بود كه بعضى بازيگران زن وقتى به سينما وارد مى شدند با همراهى چند دوست پسر يا باديگارد (يا احتمالاً محارمشان البته از ديد برادر صفارهرندى) با چنان شكوه و جلالى پا به صحن سينما مى گذاشتند كه مامور حراست جز باز كردن در تعظيم و لبخند چاره اى ديگر نمى يافت..1
۳ _
در بعضى مواقع خانم هاى منتقد آن قدر احساس راحتى مى كردند كه با يك اوضاع ناجورى در جوار بغلى دستى شان با حادترين شكل ولو شده، روسرى هاى يك وجبى و يا شال هاى تورى كوچكشان روى گل و گردن ولو مى شد، چه به هنگام نمايش فيلم و چه به هنگام نقد آن در سالن انتظار سينما.1
۴-
شلوغ ترين مكان در سينماى رسانه ها تريا و كافى شاپ سينما بود آن هم به بركت چاى و كيك رايگان برآمده از بيت المال و نسكافه اهدايى يكى از شركت هاى خارجكى... و چه حالى مى داد به امت حزب الله كه بيايند و ببينند با پول آنها به همت دولت برآمده از راى آنها و به نام دهه فجر آنها و انقلاب آنها مشتى زن گيس كوتاه و مرد... گيس و سبيل بلند دور ميز نشسته اند و مى گويند و مى خندند و براى هم سيگار روشن مى كنند و مى خورند و مى نوشند و لابد براى طول وزارت برادر صفار دعا مى كنند...1
۵-
موضوع خيلى از فيلم هاى امسال جشنواره عبارت بود از: خيانت به همسر، تجاوز به عنف، رابطه با جسد زن، دوستى دختر و پسر و از اين دست موارد اخلاقى و مكتبى...
۶ _
بدون اغراق در ۶۰ درصد فيلم هاى امسال صحنه هاى رقص و موسيقى هاى غيرمجاز وجود داشت به وفور. ۷_ عدم رعايت موارد شرعى مثل تماس با نامحرم (اعم از گرفتن، هل دادن و يا كتك زدن نامحرم)، بى حجابى آشكار، توهين به حلال و حرام (حتى در فيلم سيمرغ گرفته جشنواره) در فيلم ها آنقدر عادى و پيش پا افتاده بود كه حتى حساسيت همولايتى هم برانگيخته نشد! به برادر صفار پيشنهاد مى شود يكى دو تا روحانى و طلبه فاضل بياورد و شمارش نكات حرام موجود در فيلم ها را به آنها بسپارد تا ببيند از هر صد ساعت محصولات سينمايى ايران چند ساعت آن به ترويج حرام اختصاص دارد. اين كار خود يك موضوع پژوهشى _ علمى است.»در پايان اين مطلب خطاب به وزير ارشاد گفته اند: «اينها كه گفتيم فقط گوشه اى است از نتايج اعتماد به مديران سابق ارشاد، وقتى دبير جشنواره هم در عصر خاتمى رئيس باشد، هم در عصر فعلى، اوضاع همين است كه هست. ما كه از شما براى امسال تغيير در محتواى فيلم ها را نخواستيم، گفتيم تغيير در محتواى فيلم ها بماند براى سال هاى بعد، فقط توقع داشتيم لااقل ظاهر جشنواره نسبتى با دهه فجر و انقلاب و اسلام داشته باشد كه حسرت به دل مانديم. باور كنيد فقط سپردن كار به يك آدم ديندار مى توانست جلوى خيلى از اين فجايع را بگيرد. ( !!!!!!!! )1
وقتى دبير جشنواره فجر مى فرمايد چون وضع حجاب در خيابان ها همين طورى است در محل جشنواره هم اين طورى باشد خبرى نيست ديگر تا آخر قضيه معلوم است. دبير جشنواره شما مى فرمايد نمى شود از ورود خبرنگار و منتقد بى حجاب به سينما جلوگيرى كرد چون ناراحت مى شوند. راستى اگر همين خانم بدون كارت ويژه قصد ورود به افتتاحيه يا اختتاميه جشنواره فيلم فجر را داشته باشد آن وقت از ورودش ممانعت نخواهد شد؟... آقاى صفارهرندى اگر قرار بود مدار جشنواره بر همان پاشنه سابق بچرخد ديگر چه فرقى مى كرد وزير ارشاد شما باشيد يا مهاجرانى؟ مگر براى ما قيافه و اسم آدم ها و يا جناح و خط سياسى آن ها مهم
است ؟