27 September 2007

Homosexuality!

! هم جنس بازی

Homosexuality!



رئيس جمهور اسلامی ـــــ : در جمهوری اسلامی هم جنس باز وجود ندارد ! به دو دليل :1

Islamic President-: Een de Islaamic Repooblik, vee do not haave homosekshuaals!
For too sample reezonz:


و۱- اگر هم جنس بازی را پيدا کنيم ، فوری اعدامش ميکنيم !1

Van - eef vee faind anny, vee keel heem!


و۲- مطابق رسوم اسلامی و عربی، اگر شتری، بزی، الاغی و يا ميمونی در دسترس نباشد، دوستان ما به هوس جنسی ما ميرسند! هيچ عيبی در اين نيست! دوستی برای همين است!1

Too – akordeen to Islaamik and Arabik traadishions, ven vee kan not faind anee kamel, gowt,
dankee, or mankee, avr frends take kare of avr seksshuaal dezier! Dis is noting rong vit zat!
Des iz vat frends are for!



ما مسلمانان مردمی بسيار دوست باز هستيم! حتی خودمان را در اختيار دوستانمان ميگذاريم! 1

Ve mosleemz are veree friendly peepool; ve offer everee ting too awr frends; eeven awrselfs!

همچنين، ما با دختران و پسران خردسال بازی هائی ميکنيم که مسائل جنسی را به آنان بياموزيم!1
چون من خودم دانشگاهی هستم، ميدانم چگونه به ديگران بايد آموخت!1


Or, to teech yaang boiz and gerrls abawt seks, we play vit tem! I am a skolaar, I nov hav too teech!
So, ve doo not need homosekshuaals! Vy yoo decadent Vesterners kan not anderstand diz?

در اين صورت، ما ابدا احتياجی به هم جنس باز نداريم! من نميدانم چرا شما غربی های رو بانحطاط اين موضوع را درک نميکنميد! 1
So, ve doo not need homosekshuaals! Vy yoo decadent Vesterners kan not anderstand diz?


يه چيز ديگه، ما هيچ علاقه ای به داشتن بمب اتمی هم نداريم ! 1

Van more ting: Vee ar not eenteested een atomk bomb eeder!...

منبع : شب نامه

18 September 2007

اين دفاع از خريت و گوساله پروری است نه احترام به مقدسات مردم

چـه در افتاديـــــم در دنــبال خـــــــر ........ از گلستان گـــوی و از گلهای تــــر
از انار و از تــرنـج و شـــاخ سیب ........ وز شــــراب و شاهــدان بی‌ حساب
یا از آن دريا که موجش گوهرست ........ گــوهرش گــويــنده و بينـــاورست
یا از آن مرغان که گلچين می‌ کنند ........ بـــيضه‌ ها زرین و سیمین می ‌کنند
سـالــها خـــر بــنــده بودی بس بود ........ زانک خـربــنــده ز خـر واپس بود

فرزندان کوروش و داريوش در حال زيارت ردپاهای خامنه ای، يکی از نوادگان متجاوزين به مادر بزرگانشان

اکنون نزديک که به سه دهه است که مشتی انسان نمای پست و بی هويت و متحجر بر همه ی هستی ملت ايران مسلط گشته و با دزدی و قتل و تجاوز و ظلم و بيداد نه تنها اين کشور را به لحاظ اقتصادی به نابودی کشيده اند، بلکه از نظر اخلاقی نيز کار اين ملت را به چنان دريوزگی و رذالت و پوفيوزی رسانده اند که در تاريخ اين سرزمين بی سابقه است. ابزار دستشان هم چيزی نبوده است جز دشنه ای بنام احکام دين. توجيه ديگری هم برای اين اعمال ننگين و سبعانه ی خود نداشته اند جز دفاع از مقدسات مردم

اين در حالی است که در طول اين سالهای سياه و ظلمانی هر زمان که ما زخم خوردگان از اين دشنه ی زهرآگين اراده کرده ايم که با روشنگری کمی تيغه ی اين آلت قتاله را کند تر سازيم، فورآ صدای وا مصيبتای عده ای بلند شده است. اعتراض و ايراد که چرا به مقدسات مردم توهين می کنيد. طرفه اينکه اين مدافعان مقدسات مردم و ياوران بی اجر و مزد ملا ها هم نه خود ملا و طرفدار رسمی رژيم که ظاهرآ روشنفکر و مخالف اين بساط ننگين خرسازی هم هستند. افرادی فکلی، بزعم خود سکولار و بگفته خودشان حتی طرفدار روشنگری

نگارنده بی اينکه با نام بردن از کس و کسانی اين بحث را شخصی کنم، بطور کلی می نويسم که تمامی آنها که در دفاع از مقدسات مردم سينه چاک می کنند و معتقدند که نبايد به اعتقادات مردم توهين کرد و يا هنوز هم از ملای بد و ملای خوب سخن می رانند، در بهترين داوری هم، يعنی اگر مزدور اين رژيم نباشند، بی هيچ ترديدی يا آدمهای شياد و عوام فريبی هستند، يا بسيار بزدل و يا جزو نادان ترين انسانها

زيرا اولآ که هيچ چيزی در اين جهان وجود ندارد که تقدس مطلق داشته و غير قابل نقد باشد و اين اولين چيزی است که يک فرد آگاه بايد آنرا بداند و بدان باور داشته باشد. دومآ، ما وقتی از اعتقادات سخن می گوئيم، ابتدا بايد بررسی کنيم که آن اعتقادات چيستند و چگونه هستند. ممکن است که اصلآ دسته ای از مردم به مردارخواری و يا نوشيدن ادرار سگ و خوک اعتقاد داشته باشند، آيا بدين دليل ما نيز بايد مردارخواری و ادرار نوشی را اعتقاد بحساب آريم؟

سوم اينکه بايد ديد اين اعتقادات فقط به خود شخص و زندگی خصوصی وی مربوط می شود و يا به ديگران نيز آسيب می رساند. چه که حتی در مترقی ترين و انسانی ترين فرهنگها و سيستم های سياسی هم اعتقاد افراد به امری و انجام عملی تا آن اندازه قابل تحمل و آزاد است که ضرری را متوجه جامعه و افراد ديگر نسازد. به عنوان مثال آنکس که به برهنگی اعتقاد دار فقط در چهار چوبه ی خانه خود می تواند لخت و عريان راه رود و اين طبيعی ترين حق آزادی فردی او است. هيچ کس هم حق ندارد وارد منزل وی شده و برای او محدوديتی به وجود آورد. ليکن آن آدم به صرف اعتقاد به برهنگی ديگر اين حق را ندارد که آلت تناسلی خود را در کوی و برزن به ديگران نيز نشان دهد

حتی عقيده آنکس که در خانه ای کثيف و غير بهداشتی زندگی کردن را دوست می دارد هم قابل احترام نيست. چون بوی تعفن آن به مشام ديگران هم خواهد رسيد و سايرين را هم آزار خواهد داد. حتی اين عمل بظاهر ساده هم امروزه همه جا ممنوع و امری جهانشمول است. چون همه ی افراد بشر صرفنظر از اينکه در کدام قاره و کشور می زيند امروزه يک سری نرم هايی مشترک را پذيرفته اند که آنرا می توان فرهنگ انسانی ناميد

چه رسد به اينکه گروهی بی شعور و عقبمانده قمه برداشته و در کوی و برزن و در مقابل ديدگان کودکان معصوم مردم فرق خود را بشکافند و نام آنرا هم اعتقاد بگذارند. و يا مشتی آدم جاهل تمام فکر و ذکرشان اين باشد که با پای چپ بايد وارد مستراح شد يا با پای راست و از اين گونه اعمال مضحک و شرم آور

اساسآ قسمت اعظم آنچه که عده ای آنرا مقدسات مردم می نامند چيز هايی بيش از همين اعمال مسخره و بی ارزش نيست. کار هايی بيهوده و شرم آور که مقام بلند انسان را از اشرف مخلوقات بودن تا حد يک درازگوش چهار پا به زير می کشد. بنابر اين اساسآ احترام به چنين مقدسات و باور هايی نه تنها خيانت به فرهنگ و جامعه ی انسانی که حتی جفای به همان اشخاص قمه زن و بی شعور هم هست

نکته ی مهم ديگر اين است که ما وقتی از مقدسات مردم سخن می گوئيم اول بهتر است که اصلآ به منشأ اين مقدسات توجه کنيم. يعنی در نظر داشته باشيم که همه ی اين نادانی ها که مقدسات نام گرفته از تراوشات ذهنی قشری پشت کوهی بی سواد و فرهنگ است که آنرا در درازای سده ها بنام دين و مذهب و خداپرستی ملکه ی ذهن اين مردم نگونبخت عقبمانده ساخته اند نه خود مردم

طايفه ای زالو صفت که اساسآ فلسفه ی وجودی و ادامه ی حيات انگلی شان در گرو همين نادان نگاه داشتن مردم و خريت گستری است. اصلآ وای به حال ملتی که مقدساتش محصول فکری مشتی انگل و طفيلی و بی سواد باشد، و بد تر از آن اصلآ خاک بر سر آن ملتی که حتی روشنفکرانش هم مدافع محصولات فکری اين چنين عناصر پست و پسمانده ای باشند که حتی در قرن بيست و يکم هم هنوز به بديهی بودن اصل آزادی انسان نرسيده اند. چنانکه فعلآ خاک بر سرمان هم شده است و بسياری هنوز خود خبر نداريم تا چه اندازه بدبخت و مسخره هستيم و مسخره تر از ما هم به اصطلاح روشنفکرانمان

در زمينه مسخره بودن قسمت بزرگ اعتقادات مردم برای اينکه سخنم را مدلل کرده باشم، اين را بياورم که طبق آماری که سازمان گردشگری خود رژيم بدست می دهد، فقط در طی سالی که گذشت بيش از دوازده ميليون نفر هموطن من و شما به زيارت جمکران رفته و نامه در چاه انداخته اند. نويسنده شک ندارم که دستکم نيمی از اين ايرانيان از ملا جماعت و حکومتشان بيزار هستند. نامه هاشان هم مستقيم و غير مستقيم به شکايت از ملا ها به امام زمان مربوط بوده. اين بدين معنا است که مردم برای دفع شر ملا ها از امام زمان ته چاه ياری طلبيده اند. بی اينکه متوجه باشند که اصلآ اين جناب امام زمان و جمکران بازی از محصولات ناب خود ملا ها است. به بيانی روشن تر، اين دوازده ميليون انسان نگونبخت گرفتار حتی برای رهايی از زندان شيخ و ملا هم بی اينکه خود بدانند، به زندان بزرگتر و مهلک تر آنان پناه برده اند

توجه داشته باشيم که اين جمکران بازی و چاههای مملو از نامه های تظلم خواهی و چلوکباب های سلطانی امروز به مقدسات مردم تبديل گشته است. همچنان که آن چند سانترفيوژ فکسنی و قاچاقی در حال تبديل شدن به مقدسات مردم هستند. خوب، تکليف ما در اين ميان چيست؟ آيا بايد به اين اعتقاد هموطنانمان احترام قايل شويم. به اعتقادات آن نيمه گوسفندانی بی شعوری که دخترانشان از فرط فقر بفروش می روند، اما با شکم گرسنه عربده می کشند که انرژی هسته ای حق مسلم شان است؟ و همينطور به اعتقاد آن دوازده ميليون زائر عقبمانده و فلکزده ی جمکران؟

يعنی اگر ما به اين اعمال پوچ و مسخره و شرم آور آن اتم دوستان بی شعور و آن دوازده مليون بی فرهنگ ملا زده خرده گيريم، به مقدسات آنها توهين کرده ايم؟ به باور نگارنده، ما نه تنها نبايد به اعتقادات اين مردم احترام بگذاريم، سهل است که بايد به شدت هم اين باور های مسخره ی آنان را به نقد کشيم. البته با متانت و با دليل و منطق و در حد فهم خودشان. احترام بدين اعتقادات نه احترام و خدمت بدين مردم جاهل، که بزرگترين بی احترامی به شأن انسانی آنها و از آن بدتر خيانت در حق آنان است

مايی که می دانيم بسياری از اعتقادات مردم از سر نابخردی و خريت است چرا بايد سکوت اختيار کنيم. دانسته برای جهالت ارزش قايل بودن و سکوت و مماشات با نادانی، صحيح ترين نامش جهالت پروری و عوام ستايی است. زمان آن رسيده است که ما ديگر خيلی باز و بی پرده با مردم سخن گوئيم. بويژه مايی که در بيرون از ايران و در دنيای آزاد زندگی می کنيم و محدوديت های داخل را نداريم. بايد به مردم گفته شود که مقدسات شما مشتی چرنديات است. بايد اين موضوع را هم روشن ساخت که ما اصلآ نه مقدساتی داريم و نه نيازی به ملا که حافظ آن مقدسات باشد

جلوگيری از نقد به بهانه ی دفاع از مقدسات مردم، خطرناک ترين نوع سانسور است. صورت قوانين الهی دادن به امر سانسور نه حتی احترام به خداوند که اهانت و دشمنی با او است. چون همه را از خداوند بيزار می کند. اين دقيقآ همان کاری است که رژيم انجام می دهد. يعنی از خداوند برای مردم آنچنان اهريمنی پليد و چاقو کشی می سازد که هم هيچ نقدی را بر نمی تابد و زور گو ترين است. خدايی که هم با هر فکر سازنده دشمنی دارد و هم اين که دشمن پيشرفت و رفاه و شادی و شعف مردمان است

کاری که ملا ها بنام اسلام انجام می دهند حتی با روح خود اسلام هم در تضاد است آخر. صرفنظر از اينکه اسلام بطور گوهری ميانه ی خوشی با منطق و استدلال ندارد و از ابتدا تا انتها هم زورگويی است، با اين حال اما حتی در کتاب آن قرآن هم دانايان بيش از نادانها ستوده شده است. (انما یخشی الله من عباده العلماء)، يعنی همانا خشیت خدا را دانایان در دل دارند. که البته واژه ی علماء بر خلاف آنکه ملا ها آنرا معنی می کنند، در زبان عربی به دارندگان دانش و آگاهی گفته می شود، نه به کسانی که فقط چند متر چلوار بر سر بسته اند و علمشان از چگونگی جماع با اسب و خر و قاطر فراتر نمی رود

بهر حال، چنانچه ما خواهان جامعه ای پويا و پيشرو هستيم، بايد اين اصل را جا اندازيم که هيچ نقدی به معنای اهانت نيست، ولو نقاد تا آنجا پيش رود که امری را کاملآ باطل و هجو دانسته و بدان بخندد. چون حتی تمسخر يک فکر هم جرم نيست. همانگونه که هجو هيچ شخصيت اجتماعی و حتی دينی هم جرم نيست. اگر اينگونه بود که پاپ بنديکت و جرج بوش و ملکه ی اليزابت ... تا به حال بايد ميليونها مخالف خود را به جرم شکلک ساختن و حتی فحاشی به دادگاه کشيده باشند. اصلآ اين استدلال هم که چون اکثريت مردم به يک فکر باور دارند، پس نبايد آن را نقد کرد، از بيخ باطل است. فرض گيريم که ما در ميان قبيله ی آدمخواران باشيم، چون اکثريت در آنجا به آدمخواری اعتقاد دارند، ما حق نداريم عمل آدمخواری را به نقد کشيم، آخر اين ديگر چه منطقی است !؟

ممکن است گفته شود اين مثالی نابجا و خشن است. اما اگر بدين بيانديشيم که مناديان اين به اصطلاح اعتقادات تا به حال خون چند صد هزار انسان را ريخته اند، آنگاه متوجه خواهيم شد که حتی مقايسه ی آدمخواران هم با اين باورمندان جانی، نه اهانت به آنان، که جفای به آدمخواران است. زيرا آدمخواره فقط از سر نا آگاهی و آنهم فقط برای سير کردن شکم خود آدم می خورد، اين باورمندان اما از سر اعتفاد. يعنی از روی باور به ايمانی دروغين و اهريمنی که در آن بی رحمی، شقاوت و جنايت سبعانه عين خدا پرستی و عبادت محسوب می شود


با سپاس از آقای دکتر امير سپهر

*~*~*~*~*~*~*~*~*~*~*~

پرزيدنت اسلامی در هارد راک کافه همراه روشنفکران اسلامی

به اين کليپ ويدئو ( + ) نگاه کنيد

04 September 2007

گر مرد رهی میان خون باید رفت

! لبخندی كه در تاريخ ثبت گرديد

آقاي مجتبي ميرلوحي كه آن را نواب صفوي ناميده اند تا حقارت وجودش را با نامي دهان پر كن استتار كنند هنگام رفتن به پاي جوخه اعدام ( رجوع به عكس وفيلم) چهره اي پر از ترس و وحشت داشت در حاليكه او در راه خدا و رفتن به بهشت مبارزه مي كرد و لذا مرگ به اعتقاد وي پيوست به معبود است و چرا وحشت كرده بود ؟! حال حكومتي كه نواب صفوي را از بنيانگذاران و پيشگامان خود مي داند جواني را جلوی بيدادگاه خود به پاي چوبه دار مي برد و اين جوان در پاي طناب دار به اين خيمه شب بازي حكومت و تماشاگران و شايد هم به تاريخ بيست و هشت سال حكومت ننگين وارثان نواب صفوي مي خندد. لبخند اين جوان در تاريخ ايران و بلكه جهان ثبت شد و هر تماشاگر اين صحنه را به فكر و انديشه فرو برده است .گاهي يگ گل بجاي هزار كلمه است و حال اين جوان در پايان زندگي درس بزرگي به ما داد و آن اينكه: گاه يك لبخند جاي هزاران هزار كلمه ناگفته را مي گيرد. زنده باد آزادي