برای نجـات ايران
كـاوه را بياوريد
مردم ايران ملتي حيرت انگيزند و ويژگي هايشان با ديگر ملل دنيا ، تفاوت هاي بسيار دارد . ما مردمي هستيم مجذوبِ بَدليات ، مفتونِ جعليات و مسحورِ خرافات !1
به سادگي هدف و خواسته را به « آرزو » بدَل مي كنيم و در كوتاه زمان ، بر قامت آرزو جامة « خيال » مي پوشانيم . ما خيال پردازترين ملت دنياييم . شايد از همين روست كه در اين سرزمين ، شاعران بيش از انديشمندان ، دانشمندان ، وطن پرستان و قهرمانان ، صاحبِ نام شده اند . راست گفته اند كه در ايران هر درختي را كه تكان دهيد هزار شاعر روي زمين مي ريزد ، اما از هر هزار درخت ، يك متفكر هم پايين نمي آيد !1
اين ملت ، فروشنده و خريدار « خيال » و « خرافه » است ! بازارِ باورِ اين مردم ، سرشار از كالاهاي بدلي و جعلي است . تاجر ، دانشگاهي ، هنرمند ، سياستمدار و غيره همگي مي توانند افراد نمونه سازي شده خود و همتايي همچون خويش اما بي مايه و درون تهي را در اين آشفته بازار بيابند . اين « شبيه سازي » براي دشمنان و چپاولگران در دورة جديد استعمارشان در اين كشور ، چندان دشوار نبوده است . چرا كه آنان با خصلتِ مجذوب شدن به بدليات و شيفتگي به جعليات ايرانيان به خوبي آشنايند . آنان مي دانند كه مي توانند مثلا يك خواننده مردمي / ميهني را بردارند و به جايش يكي ديگر بنشانند و كسي هم دَم نزند كه چرا و چه شد ؟! مثلا ديديم كه « فرخزاد » ي را كه فرياد « ايران در انقلاب است ... » سرداده بود ، كشتند و به جايش خواننده اي جعلي را نشاندند كه برايمان « دُبي دُبي » بخواند ! و صد البته ما هم برايش كف زديم و هورا كشيديم .1
بر همين منوال است ديگر اقشار و طبقات جامعه ، كه از نوع بدلي آن هر چه بخواهيد ، به وفور يافت مي شود . حتي در عرصه سياست !1
بزرگترين شاهكار نواستعمارگران ، ايجاد « اپوزيسيون جعلي » است ، كه با از ميان بردن يا به حاشيه كشاندن مبارزان واقعي ، آن را سازمان داده اند . نوعي « شبيه سازي مكارانه » كه به سهولت توانستند به بازار افكار عمومي عرضه كنند . اين البته در پي كشتار سنگدلانه سياستمداران كهنه كار و مبارزان ميهن دوست ممكن شد . از همين رو كوتاه زماني پس از « بلواي 57 » و پاي گيريِ هرزه گياهِ « فتنه خميني » در بوستانِ دلاور پرور ايران ، چشم ايرانيان به دام افتاده ، نظاره گر كشته شدن جمعي از بهترين مبارزان و وطن پرستان به دست دژخيمان رژيم بود . همچنين شاهد به حاشيه رانده شدن جمعي ديگر ، كه با ترفندهاي گوناگون صورت گرفت . صد البته اين همزمان بود با ظهور كساني در عرصه مخالفت با رژيم ، كه دردي جز درد هموطنان و آرزويي جز آرزوي نجات ايران در سر داشتند . اين گروه ، اپوزيسيوني را شكل بخشيدند كه مي توان از آن به نام « اپوزيسيون طوطي » يا « اپوزيسيون فك و چانه » ياد كرد . نمونه اي بدلي از ميهن پرستان و مبارزاني كه حاميان حكومت نعلين و عبا ، به كمك مزدوران داخلي و خارجي شان كوشيده اند تا فريادشان را در ناي شان خاموش كنند . « اپوزيسيون دروغين » آراسته به فكل و كراوات كه حراف و فحاش و پرچانه و خودشيفته و دوربين پرست است . گروهي كه مبارزه شان در جنباندنِ بي خاصيت « فك » خلاصه مي شود و هنري ندارند جز چوب لاي چرخ گذاشتن و كارشكني در امر مبارزه . جماعتي كه چون نتوانسته اند از راه تجارت به ثروت دست بيابند ، راه سياست برگزيده اند ، شايد كه از اين نمد كلاهي براي خويش فراهم آورند . همراه با زناني كه بيشترين مبارزه شان معطوف به جنگِ پايان ناپذير با چين و چروك و پيري است . عليا مخدره هايي كه با ژست و فرياد و فغان ، آواز اي ايران ، اي ايران سر مي دهند كه از جنس مخالف پس نيفتاده باشند . غافل از آن كه آگاهان مي دانند اين ها تنها در حكم « زينت المجالس » فرصت حضور در ميدان تاخت و تاز تلويزيوني يافته اند ! و بودشان همپاي نبودشان است . از همين روست كه ما هرگز از اين قماش ـ چه مرد و چه زن شان ـ حرف تازه اي نمي شنويم و حركتي جدي را نمي بينيم . اين ها به طرز شگفت انگيزي نقش « اپوزيسيون ورشكسته » را به نمايش گذاشته اند و موجب سُرور و انبساطِ خاطر ملايان شده اند !1
اين جماعت البته جداي از كساني اند كه هشيارانه و به دور از ظاهر سازي و خيمه شب بازي هاي تهوع آور و دل آشوب ، شبانه روز در راه آزادي ايران تلاش مي كنند . مبارزيني كه مردم ايران حسابشان را از شعاردهندگان و نظريه پردازان قلابي و ياوه سرايان پرچانه جدا كرده اند .1
همان گونه كه در ابتدا گفته شد ، غالب ايرانيان ، در عرصه « خيال » تك سواراني بي همتايند و دامنه خيال پردازيشان گاه تا بدانجا مي رسد كه نسل اندر نسل در زير مهميز ستم مي مانند و گمان مي كنند كه تن در چشمه ساران بهشت شستشو مي دهند !1
اما بارز ترين توهمي كه ما ايرانيان بدان گرفتاريم آنست كه خود را برترين ملت دنيا مي پنداريم ! همين گمان باطل هم موجب شده كه نتوانيم مشكلات را ريشه يابي كنيم و معايب مان را بشناسيم و با همدلي و همكاري و پيوند و پيوستگي به درمان دردهاي اجتماعي نائل شويم . اين مصيبت و خام انديشي ، دامن هر طيف و طبقه اي را هم گرفته است ؛ از كم سوادترين آحاد جامعه تا طبقه به ظاهر روشنفكر ؛ از سردمدارانِ روضه خوان حكومت اسلامي ، تا مخالفينِ در غربت . خوب كه نظاره كنيم همه و همه را دچار بيماري خود بزرگ بيني مي يابيم . كافي است نيم نگاهي به ايرانيان هموطن در برون مرز بيندازيم تا ببينيم كه بخشي در خور تأمل از آنان ، چگونه در طي 26 سال ديكتاتوري مذهبي در ايران ، با فرو رفتن در روياهاي خوش و ناخوش گذشته ، از مبارزه باز مانده و حتي گاه چنان دستخوش اوهام شده اند كه ناخواسته نقش عوامل رژيم را هم بازي كرده اند . بي اعتنايي همين بخش از هموطنان به حقايق ، مجال داد تا « اپوزيسيون جعلي » قد علم كند ، بال و پر بگيرد و گستاخي را بدانجا برساند كه تئوريسين ها و دلالان و واسطه ها ـ لابي گرها ـ يشان بيايند و كانديداي انتخابات شوند يا گروهي ديگر ، « راه گذار به دموكراسي » را از طريق « حضور در پاي صندوق هاي رأي » امكان پذير بدانند !1
ببينيد با ما چه كرده اند ! همه چيز را از ما ستانده و به جايش « كالايي » تقلبي و نامرغوب نشانده اند ؛ و ما خاموش مانده ايم . آيا جز اين است كه ما خود راه را براي اين همه فريب و خيانت و منفعت طلبي هموار كرده ايم ؟!1
اخيرا شاهزاده رضا پهلوي در مصاحبه مطبوعاتي كه در فرانسه داشت ، اظهاراتي نمود كه آسمان غبار آلود و تيرة دلِ ايرانيان درون مرز را آفتابي كرد . اين سخنراني ، پس از مدت ها تبسمي اميدوارانه را بر لب بسياري از گرفتارانِ در بند حاكمان استبداد و واپسگرايي در ايران نشاند .1
در همين راستا ، انتظار مي رفت كه هموطنان برون مرز هم به پيامي كه ارسال شده بود ، واكنشي در خور نشان دهند . اما گويي گوش ها از شنيدن اين پيام ناتوان مانده است ؛ يا شنيده اند و خود را به ناشنوايي زده اند ! معلوم نيست چرا مبارزان راستين و « سران اپوزيسيون واقعي » ـ نه سران كاذب و ساختگي و هپروتي ـ خاموش مانده اند ؟!1
آيا به راستي اپوزيسيون برون مرز ، « اپوزيسيوني ورشكسته » است ؟! همان اصطلاحي كه « حسين شريعتمداري » شكنجه گر تواب ساز و ديگر همپالكي هايش ، در مقالاتشان در روزنامه كيهان و بقيه نشريات حكومتي به كار مي برند .1
كجايند مبارزان راستين و ميهن پرستان واقعي ؟! آيا صداي ضجه هاي مادران و دختران گرسنه و تحقير شده در درون مرز را نمي شنوند ؟ آيا پشتِ خميده مردان درهم شكسته از ظلم و بيرحمي هاي عمامه به سرها را از ياد برده اند ؟ آيا تصاوير سركوب جوانان آزاديخواه و چهره هاي آغشته به خون آنان ، دلشان را به درد نمي آورد و خوابشان را حتي به قدر ساعتي آشفته نمي كند ؟!1
كجاست آن همه فرياد و فغان ؟! كجاست آن همه ژست هاي پادشاهي خواهي ؟! چه شد آن همه شعارهاي آزاديخواهي كه گوش فلك را كر كرده بود ؟! كجايند آقايان و خانم هايي كه يقه مي دراندند و سينه چاك مي دادند كه اگر شاهزاده پرچمدار مبارزه شود ، ما چنين و چنان مي كنيم ؟ مگر نمي گفتيد رضا پهلوي بايد به ميدان بيايد ؟!1
رضا پهلوي در مصاحبه اخيرش صريحا اعلام كرد بايد كساني به نمايندگي از مردم ، از او بخواهند كه به ميدان بيايد و پرچم مبارزه را بر دوش بگيرد و به عنوان پيشاهنگ در صف نخست مبارزان بايستد . پس چرا همگان خاموش مانده ايد ؟! چرا نمي رويد و صادقانه از او نمي خواهيد كه همراه با شما و همه آزاديخواهان به صحنه گام بگذارد ؟! نكند شما هم به خيل خود شيفتگان پيوسته ايد ؟! نكند شما هم خيال مي كنيد كه پشت ميكروفون نشستن و مشتي شعار دادن ، شما را به چنان درجه اي از اقتدار و محبوبيت رسانده كه مي توانيد يكه تاز ميدان مبارزه باشيد و به اشاره اي ، مردم تحت ستم را به خيابان ها بكشانيد ؟ بي آن كه دَمي به فكر سركوبي و بازداشت و شكنجه اي كه در انتظارشان هست ، باشيد . شايد هم دل خوش داشته ايد كه با همين مقدار مبارزه نمايشي هم نام تان جاودانه شده و جهان مديحه گويتان ؟!1
بدانيد كه چنين نيست . مي توانيد خود را بفريبيد ؛ اما جهانيان را نه . هم ميهنان درون مرز هم َسره را از ناسره باز مي شناسند . آنان در عين تلاش براي آزادي ، به مبارزان راستين و آزاديخواهان حقيقي ايران در برون مرز چشم دوخته اند و عمل هر كس را با معيارِ درستي و دليري و پشتكار و پايداري مي سنجند و همه را در كفه ترازوي حقيقت ياب تاريخ مي نهند تا « سيه روي شود هر كه در او غش باشد ! » .1
امروز ايرانيان مبارز از خود مي پرسند آيا جز اين است كه همه كساني كه دل در گرو ايران دارند ، بايد و بايد و بايد از هر فرصتي كه پيش مي آيد ، بيشترين و بهترين بهره را ببرند ؟ آيا جز اين است كه ما به حساس ترين بزنگاه مبارزه رسيده ايم و اين فرصت تاريخي شايد ديگر هرگز تكرار نشود كه همه مبارزان در يك صف و به سوي هدفي واحد گام بردارند ، كه همانا رهايي اين خاك اهورايي از زير چكمه خونريز و و نعلين ويرانگر است ؟
ما چه بخواهيم و چه نخواهيم ، چه باور كنيم و چه باور نكنيم ، رضا پهلوي به دليل مجموعه ويژگي هايي كه از آن برخوردار است ، تنها گزينه مناسب براي پيشاهنگي خيزشي است كه مردم ايران بدان اميد بسته و سخت به آن نيازمندند . او مناسب ترين چهره براي برداشتن پرچمي است كه 26 سال است لگدمال شهوتراني و قدرت طلبي روضه خوان هاي چپاولگر و پايِ منبر نشينان قداره بندشان شده است . شايد اين سخن خوشايندِ كاسبكاران عرصه سياست نباشد ، اما رضا پهلوي ، تكيه گاه و نقطه اميد براي خيل چشمگيري از ايرانيان و بويژه جوانان در درون ميهن ، جهت يك خيزش اجتماعي عظيم به منظور براندازي نظام پوسيده و واپسگراي اسلامي است .1
هموطنان برون مرز !1
مگر نه آن كه سال ها و سالها از ضرورت حضور يك رهبر و پيشاهنگ و پيشقراول در صف مقدم مبارزه گفته ايد ، پس چرا در بزنگاهي چنين حساس ، لب فرو بسته ايد ؟!1
تاريخ به ما آموخته كه براي چيرگي بر پليدي ها ، همواره نيازمند به ميدان آمدن « كاوه » اي هستيم . يادمان باشد « كاوه » پرچمدار بود ؛ نه در جستجوي نام و نان و قدرت و ثروت !1
در ميان اين همه كشتار و چپاول و بد نامي و ويرانگري ، رضا پهلوي مي تواند يك « كاوه » باشد . كاوه اي كه خود بر آن نيست ـ و ما هم بنا نداريم ـ تا جانشين ضحاك شود . بايد به حمايت از او برخاست و او را به ميدان آورد تا به ياري تمامي آناني كه خون ايراني در رگ هايشان جاري است ، ايران از چنگال مار به دوشان رهايي يابد .1
اين « كاوه » مي تواند « پيشاهنگِ » بر تخت نشاندنِ « آزادي » باشد . اين يگانه فرصت ماست . بايد از سران واقعي اپوزيسيون و گروه هاي مخالف بخواهيم كه از شاهزاده رضا پهلوي دعوت به عمل آورند تا هدايت مبارزه را به دست گيرد . ايران در آستانه فروپاشي و ويراني است . ما گزينه اي جز اين نداريم . يا آزادي ايران ، يا ويراني آن ! همه سران ريز و درشت « اپوزيسيون » امتحان خود را پس داده اند . حتي ملت ايران فرصتي را هم در اختيار « اصلاح طلبان » داخلي نهاد . شايد كه آنان كاري از پيش ببرند . اما نشد كه بشود . رضا پهلوي تنها شانس باقيمانده براي بيرون راندن ملايان از اين سرزمين است . او تنها « سرمايه » مبارزان واقعي برون مرز است . سرمايه اي كه بايد به ميدان آورده شود . خلاء رهبري در اپوزيسيون ، با حضور او بر طرف مي شود . خلاء اي كه موجب ظهور و رشدِ عناصر عاجز و عجوزه شد . عوامل و عناصري كه آگاهانه و ناآگاهانه و روز به روز به تيره روزي اين مردم دامن زدند .1
حمايت از اين « كاوه » براي هواخواهان پادشاهي ، جمهوري خواهان و تمامي گروه هاي مبارز با هر مرام و مكتب فكري فرصتي را فراهم مي آورد تا با همكاري در براندازي حكومت روضه خوان ها و در فضاي آرام ايجاد شده پس از آن ، با تبليغات مناسب وآزادانه ، افكار و انديشه هاي خويش را به همه مردم عرضه بدارند و در تعيين نوع حكومت آينده ، آن ها را به نفع آرمان و اهدافشان به پاي صندوق هاي رأي بكشانند . در اين راه حتي جا براي حضور « اپوزيسيون طوطي » و « پرچانه هاي سياسي » هم باز است تا صداقت انديشه خود را به هموطنان نشان دهند . در غير اين صورت بهتر است دهان هاي پر ياوه شان را ببندند و به ايرانيانِ درون و برون مرز اجازه دهند كه با يك هدف مشترك و در زير پرچم تاريخي شان ، خود را از چنگال خونريز ديكتاتوري نعلين و عبا برهانند .1
وقت تنگ است . پيش از آن كه مذاكرات پشت پرده ملايان و ياران اروپايي شان با سران دولت آمريكا به نتيجه برسد و ربع قرني ديگر آنان را بر سركار نگاه دارد يا آن كه هواپيماهاي بمب افكن دولت هاي خارجي ، آسمان ايران را به زير بال هاي آهنين شان بكشانند و مردمانش را به خاك و خون بغلتانند ، بايد برخاست وبه پيشباز «كاوه » رفت !1
او را به ميدان بياوريد ! به هر گونه كه مي دانيد و مي توانيد !1
او را به ميدان بياوريد ! به هر گونه كه مي دانيد و مي توانيد !1
اين درخواست به خاطر ايرانياني نگاشته شد كه با دستان خالي اما ذهن هايي آگاه و روشن ، هنوز شرافت خود را حفظ كرده اند ؛ شما هم هموطن غيرتمند و ميهن دوست ، به خاطر ايران ، اين واپسين فرياد هم ميهنان تان در درون مرز را بشنويد و براي حفظ شرافت و رهايي آنان از زندان مخوف ملايان ، از شاهزاده رضا پهلوي بخواهيد تا پرچم پيشاهنگيِ جنبش آزاديخواهي را بردوش بگيرد و هماهنگي مبارزه را عهده دار شود . او را همراهي كنيد . نجات همه ما در گرو اين گام ميهن پرستانه شماست !1
به دستانِ گشوده به سويِ شما ، پاسخ آري دهيد و كاوه را بياوريد !1
كاوه را بياوريد ! 1
گردآفريد روشنگر
1384.03.16
1384.03.16
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen