28 Mai 2006

! فدائيان اسلام را از ميان لات ها، چاقوكش ها و اوباش محلات درست كرديم


فدائيان اسلام و موتلفه اسلامی

"ناگفته ها از زبان "حاج عراقی

فدائيان اسلام را از ميان لات ها، چاقوكش ها و اوباش محلات درست كرديم!1

حسنعلی منصور را روزی ترور كرديم كه می خواست يك بخش از نفت جنوب رابه ضرر انگلستان به يك شركت امريكائی بدهد!1

آيت الله كاشانی فتوای ترور رزم آراء و 6 نفر ديگر را به فدائيان اسلام داد. پس از كودتای 28 مرداد و اعدام نواب صفوی، فدائيان اسلام مثل برگ خزان ريختند و برای دادن استخفارنامه به روزنامه ها با هم مسابقه می دادند. من و چند نفر ديگر كه اعتقاد داشتيم يك دست هائی در فدائيان اسلام هست، از آنها جدا شديم و در سال 1342 و برای مخالفت با انجمن های ايالتی و ولايتی (شوراهای شهر و روستا) موتلفه اسلامی را پايه گذاری كرديم. كسروی در جلسه بحث با نواب صفوی به او گفت: «برو اول فكری برای خرافات مذهبی بكن و بعد بيا با هم بحث كنيم!». نواب صفوی را در سال 1334 يكی از فدائيان اسلام به طمع 150 هزار تومان جايزه ای كه دولت تعيين كرده بود و مخفيگاهش را لو داد. شب اعدام آنها را بعدها عموئی و كی منش در زندان برای ما تعريف كردند.1

حاج " مهدی عراقی” در جوانی از اعضای فعال " فدائيان اسلام" و از نزديكان " نواب صفوی” رهبر فدائيان اسلام بود. درارتباط با فعاليت ها و چند تروری كه فدائيان اسلام در ايران انجام دادند، چند بار دستگيرو زندانی شد. بعد از كوتای 28 مرداد، اعدام نواب صفوی و اختلافات و انشعاب هائی كه در فدائيان اسلام روی داد، ازمجموع چند هيات عزاداری و سنيه زنی، كه بازار تهران خرج آنها را می داد، "هيات های موتلفه اسلامی” تشكيل شد. برخی از فعالان شناخته شده و باقی مانده فدائيان اسلام، به اين تشكل مذهبی جديد پيوستند. حاج عراقی يكی ازاين افراد و از منتقدان فدائيان اسلام بود. او اعتقاد داشت كه سيدضياء انگليسی و طراح كودتای رضاخان و اولين نخست وزير رضا شاه، دستش به نوعی در داخل فدائيان اسلام دراز است و خط می دهد!1

ازديگر چهره های موسس موتلفه اسلامی اسدالله لاجوردی، عسگراولادی، حاج امانی و... بودند، كه همگی آنها بعد از انقلاب از رهبران " جمعيت موتلفه اسلامی” و كاربدستان درجمهوری اسلامی شدند.1

بسياری از رهبران اوليه حزب جمهوری اسلامی، پس ازانحلال اين حزب، به جمعيت موتلفه پيوستند و برخی ازآنها، مانند علی اكبرپرورش، مصطفی ميرسليم، علينقی خاموشی، مهندس باهنر، مهندس مرتضی نبوی، اسدالله بادامچيان، زواره ای، غفوری فرد، محسن رفيقدوست و ... عضو شورای رهبری آن شدند. حاج مهدی عراقی رهبر ارشد موتلفه اسلامی بود.1

گروه های تروروابسته به " فدائيان اسلام"، دردهه 30 ماجراجوئی های بسياری درايران كردند، كه درنوع خود نقشی تاريخی درتشنج اوضاع و فراهم آمدن كودتای 28 مرداد داشت. آنها در واقع شاخه اخوالمسلمين در ايران بودند. همين نقش را بازماندگان فدائيان، كه در جمعيت موتلفه جمع شده بودند، درسال های پس ازكودتا 28 مرداد ادامه دادند. ترورسئوال انگيزحسنعلی منصور، نخست وزيرشاه ازجمله فعاليت های اين بازماندگان است. قرائن و نشانه هائی وجود دارد، كه انگلستان، درهدايت غيرمستقيم اين ماجراجوئی ها نقش داشته است. دو نكته بسيارمهم درباره ترورهای فدائيان اسلام، هميشه اذهان كنجكاو را به خود مشغول داشته است. نخست ترور سپهبد"رزم آراء" و "عبدالحسين هژير" نخست وزيران دوران شاه كه ظاهرا آيت الله كاشانی نيزبا آنها موافق كرده بود و دوم ترورحسنعلی منصور. نكته جالب اينست كه هم درجريان ترور رزم آراء و هم ترور حسنعلی منصور- حتی براساس خاطرات امثال حاج مهدی عراقی امكان ترور شاه وجود داشته، اما ازسمت و سوئی كه بركسی معلوم نيست، با اين ترورمخالفت شد! هم رزم آراء و هم هژير، در واقع قربانيان دوران رقابت امريكا و انگليس برای بردن سهم شير از نفت ايران بودند.1

اين مقدمه بسيارمختصر، برای انتشارگزيده ای از خاطرات حاج مهدی عراقی ضروری بود.1

حاج مهدی عراقی كه بيش ازهمه رهبران موتلفه و فدائيان اسلام به آيت الله خمينی نزديك بود، پس ازپيروزی انقلاب به سمت مسئول زندان قصر، كه پس از انقلاب 57 يگانه زندان حكومتی بود برگزيده شد. حاج عراقی، كه درزندان شاهنشاهی نيزسلولكی متفاوت تر ازديگرسران موتلفه و فدائيان اسلام، با زندانيان غيرمذهبی داشت و به همين دليل نيزاغلب مورد بی مهری قشريون مذهبی درزندان شاهنشاهی بود، دردوران كوتاه مسئوليتش درزندان قصر، رفتاری بسيارمنطقی تر از رفتارجنايتكارانه امثال اسدالله لاجوردی و كچوئی و ديگران با زندانيان داشت. اعتماد آيت الله خمينی به حاج عراقی، قدمت سابقه او درميان مبارزان مذهبی، نفوذ او درميان باقی ماندگان فدائيان اسلام و طرفداران تجديد حيات رسمی " موتلفه اسلامی” درجمهوری اسلامی، جای ترديد باقی نمی گذارد، كه درصورت ادامه حيات حاج عراقی، او رهبری " موتلفه اسلامی” و يا هرتشكل ديگری كه موتلفه درآن حضور می داشت می شد. شايد عده ای، متكی به تجربه تلخی كه ازرفتار و استحاله زندانيان مذهبی دوران شاه، دردوران پس ازپيروزی انقلاب دارند، براين عقيده باشند، كه او نيزاگر زنده مانده بود، همان مسيری را طی می كرد كه ديگر همفكرانش كردند، اما درآن زمان كه حاج عراقی درجمهوری اسلامی ترورشد. اوچهره ای متفاوت تر نسبت به امثال لاجوردی و عسگراولادی داشت! همين سئوالات بی پاسخ، انگيزه و دست های پشت پرده ترور حاج مهدی عراقی را درپرده ای ازابهام نگاه داشته است. براستی او را با كدام هدف تروركردند؟ او نيزمانند امثال مطهری و بسياری از روحانيون صاحب نفوذ و اعتباردرجمهوری اسلامی، ترورشد، تا راه برای ديگرانی هموارشود؟ اگرپاسخ مثبت باشد، اين جنجال كه سازمان مجاهدين پشت تمام ترورها بوده است، با ابهام روبرو نيست؟ و اگراين سازمان در اين ترورها نقش داشته، دست های پشت پرده ای، سازمان مذكور را درجهت اهداف خود هدايت نكرده است؟

حاج عراقی درآستانه پيروزی انقلاب 57 درپاريس و دركنار آيت الله خمينی بود. او درهيمن دوران برای برخی ازاعضای انجمن های اسلامی كه به ديدار آيت الله خمينی می رفتند، جلسات پرسش و پاسخ پيرامون سابقه مبارزات مذهبيون می گذاشت. ازمجموع اين پرسش و پاسخ ها، بعدها كتابی فراهم شد بنام خاطرات شهيد حاج مهدی عراقی، با عنوان " ناگفته ها ". اين كتاب 290 صفحه ای درسال 1370 دريازده هزارنسخه درجمهوری اسلامی چاپ و منتشرشد، اما تبليغتی پيرامون آن صورت نگرفت و به همين دليل نيز به فراموشی سپرده شد و بعدها نيز ناياب شد.1

برای آشنائی بيشتربا ماجراجوئی های فدائيان اسلام ( كه 4 ترورمهم احمد كسروی، رزم آراء، هژير و حسنعلی منصور را دركارنامه خود دارند)، گريزی ازمطالعه اين كتاب نيست. همين مطالعه آشنائی مقدماتی با نحوه شكل گيری " جمعيت موتلفه اسلامی” را فراهم می سازد. خاطرات حاج عراقی با زبانی ساده و عاميانه و درمواردی با استفاده از حافظه وی تنظيم شده و به همين دليل گاه نادقيق است، اما بهرحال مستند.1

تلاش كرديم، مطالب برگرفته شده ازكتاب خاطرات حاج عراقی بصورت مصاحبه تنظيم شود. درعين حال چاره ای جزتدقيق افعال و جمله بندی های عاميانه او نبود!1

مناظره با كسروي

حاج عراقی خاطره ای را ازمناظره با احمد كسروی بيان می كند كه بسيار شبيه به انتظاری است كه امثال مصباح يزدی ازمناظره دارند: تسليم بلاشرط و يا واجب القتل شدن! شرح مناظره با احمد كسروی بسيارشبيه به انتظاری است كه ارتجاع مذهبی ازمناظره با امثال سروش درجمهوری اسلامی دارد. ترور احمد كسروی نشان داد، كه مناظره با ارتجاع و انتظارمنطق ازآن داشتن يعنی چه؟ اززبان حاج عراقی بخوانيد:1

و« ... مسائل اجتماعی را سيد دراطرافش صحبت كرد و گفت، كه شما در برابر اين كه ما امروز ازهر وقت ديگر بيشتراحتياج به وحدت داريم و بايد جامعه را با هم متحد كنيم چه استدلالی داريد؟

كسروی دربرابر اين استدلالات، مسائل فرعی و يا جنبی و با مثال هائی كه روی مذهب سنتی (خرافات) كه در جامعه حاكم بود، يا انحرافاتی كه به اسم دين در داخل دين شده بود، ازاينها مثال زد و گفت، كه ما بايد اول اينها را درست بكنيم. بعد بيآئيم سراين مسائل اجتماعی...1

چند روزی صحبت دراطراف اينها ادامه يافت و نتيجه اين شد كه ازاين كانال به جائی نمی رسند. بين بچه هائی كه آنجا نشسته بودند دو دستگی ايجاد شد. سيد آخرين روزی كه ازجلسه می آيد بيرون می گويد من به تو اعلام می كنم كه ازاين ساعت من وظيفه ام نسبت به تو تغييرمی كند و ازطريق ديگری با تو برخورد می كنم و تو را به عنوان يك مانع، نه نسبت به مذهب، حتی نسبت به مملكتم می دانم...1

در23 ارديبهشت ماه سال 1324 دريك روزبعد ازظهر، كسروی كه ساعت 5ر1 الی 2 بعد ازظهربه طرف خانه اش می رفته است، درميدان حشمت الدوله، سيد هدف گلوله اش قرارمی دهد. گلوله اول را كه می زند، گلوله دوم گيرمی كند و سيد با ته هفت تيرتوی سر و كله كسروی می زند. پليس می رسد و سيد را می برند كلانتری و كسروی را به مريضخانه... حدود دو ماه سيد زندان بود و با قيد كفيل او را آزاد می كنند. سيد وقتی بيرون می آيد به فكراين می افتد كه يك محفلی، يك سازمانی، يك گروهی، يك جمعيتی را بوجود بيآورد برای مبارزه. اين فكربه نظرش می آيد كه از وجود افرادی بايد استفاده بكند كه الان اين افراد مخل آسايش محلات بودند، مثل اوباش ها، كه توی محلات هستند، گردن كلفت ها، لات ها، به حساب آنها كه عربده كش های محلات بودند... آنها كه اول دور سيد جمع شدند ازاين جورافراد بودند.»1

ترور دوباره كسروي

«... درتاريخ 23 يا 24 اسفند ماه سال 1324 سيد حسن امامی، سيد علی امامی، جواد مظفری و علی فدائی وارد اتاق بازرس دردادگستری شدند... خلاصه اش شروع می كنند حمله كردن به كسروی، دو تيربه او می زنند، منشی كسروی می آيد تيراندازی كند كه يك تيرهم می زنند به منشی. چون محوطه كوچك بوده، اينها ازاين ور و از آن ور رفته، آن دو سه تا برادر ديگرهم با چاقو به او حمله می كنند، يك تيرهم می خورد به پای يكی، يك چاقو هم می خورد به دست يكی ازخود بچه ها. وقتی خاطرجمع می شود كسروی كشته شده است ازدراتاق بازپرس می آيند بيرون و شروع می كنند به تكبير...!»1

و- « حاج آقا! شعبان بی مخ جزو مليون بود؟»1

و- اول ها بله، اما بعدش نه. بعدا با او هم برخورد كردند.1

و«... بچه ها رسيدند و چند تا ازآن فحش های چارواداری نثارش كردند كه : مرتيكه برو مثلا فلان كارت را انجام بده، كار تو به اينجا رسيده كه بيائی توی مسجد و جلوی كارانتخابات را بگيری؟ او هم آمد يك خرده قلدورن و الدورن كند كه يك فصل كتك تميز تو مسجد خورد و ازدرمسجد رفت بيرون....»1

حاج عراقی درجای ديگری و درارتباط با يورش به يك چاپخانه و جلوگيری از چاپ روزنامه حزب زحمتكشان هم از همين لات بازی ها می گويد:1

و«... يكی كه آمد جلوی ما را بگيرد، خلاصه اش اكبر زد تخت سينه اش و اين لات ها هم ريختند رويش و يك فصل كتك تر و تميززدند، اما نايستاديم رفتيم توی چاپخانه. اين آقای احمداحرار كه مقاله نويس روزنامه اطلاعات است [ بعدها نويسنده كيهان لندن شد] اين يك جوانی بود خيلی ريق ماستی ( خنده حضار) اما حالا يك مقدار چيز شده، كت و كلفت شده، اين هم آن وقت ها توی برو بچه ها می لوليد، می رفت اين ور، می رفت آن ور، توی حزب آزاد می رفت، به حضورشما كه عرض كنم توی حزب زحمتكشان می رفت. خلاصه ما همين جوركه ازپله آمديم برويم پائين، اين داشت ازپله ها می آمد بالا. چشم من به او افتاد و گفتم فلان فلان شده اينجا چكارمی كنی و ازهمان بالا يك چك ما زديم توی گوش اين، ازآن پله ها معلق خورد و رفتنش پائين. پست سراين، اين اميرزرين كيا كه معروف شد به اميرموبور، نمی دانم اسمش را شنيده ايد يا نه؟ اين هم ازچاقو كشان حزب زحمتكشان بود كه بعد هم توی دوسه روزه 25 تا 28 مرداد، دو سه تا ازاين توده ای ها را به قول يارو گفتنی شكم هايشان را سفره كرده بود، ازاين لاتها شده بود، البته آن موقع يك مقدار كوچك تربود. اين امير از پله ها داشت پشت سر او می آمد بالا، كه اين اكبر كه پشت سرمن بود، يكی زد توی سينه اش، او دست كرد به چاقو برای اكبر و اكبر با لگد زد زيردست اين، چاقو ازدستش پريد و خلاصه اش ما رفتيم تو، اينها هم از در آمدند بيرون. جعبه هائی كه تويش حروف بود از طبقه دوم همه اش می آمد توی حياط...»1

ترور سيد حسن فاطمی وزيرخارجه مصدق

و«... درهمين اثنی ، خبرترور فاطمی توسط عبد خدائی درزندان به ما رسيد. خوب، اين برای خود ما هم، مقدارسئوال بود، چطورشده كه اينها فاطمی را زده اند؟ ( رگه های سلامت سياسی حاج عراقی و تفاوتش با رهبران كنونی موتلفه اسلامی در همين اشارات نهفته است. پيك هفته)1

حظار: عبد خدائی جزو فدائيان بود؟

حاج عراقی: جزو فدائيان بود. ...»1

درباره 30 تير

و«... روز30 تيرساعت 5ر9 الی 9 شروع كردند به تيراندازی به مردم، بعد ازظهربود، كه يك افسر كه بعد هم جزو افسران به حساب توده ای از آب درآمد، ازتوی تانكش می آيد بيرون و به جمعيت ملحق می شود... در جريان 30 تيراتفاقا خيلی توده ای ها شركت داشتند. حتی آن دختری كه پايش را زيرتانك گذاشتند ازتوده ای ها بود، كه من اسمش يادم نيست.1

حضار: حاج آقا! در وقايع 30 تير فدائيان چه نقشی داشتند؟

حاج مهدی عراقی: هيچ نقشی نداشتند.1

حضار: دكترفاطمی ايدئولوژی اش چه بود و چه مخالفتی با فدائيان داشت؟

حاج عراقی : دكترفاطمی ازوكلای جبهه ملی بود و دركارهايش قاطعيت بيشتری داشت. اينها سمت مذهبی كه نداشتند، سمتشان يك سمت سياسی بود و با يك ديد به حساب خاصی نسبت به فدائيان اسلام، ازجهت اينكه اينها يك گروهی هستند متعصب، يك گروهی هستند به حضورشما عرض كنم كه مثلا بدون برنامه های صحيح حكومتی و فقط حادثه خلق می كنند، برنامه و چيزی ندارند و يا لااقل رقيبی برای خودشان تشخيص می دادند.1

حضار: فاطمی ماركسيست بود؟

حاج عراقی : نه، نخير. فاطمی آن دو سالی كه تقريبا مخفی بود دراختيار ماركسيست ها بود. آنها مخفی اش كرده بودند، اما خودش ماركسيست نبود. البته وقتی ماها- اززندان- آمديم بيرون يك مقدار مخالفت شد [ با تروردكتر فاطمی، توسط عبد خدائي]، اصلا با اين طرز فكر و اين عمل، و حتی در موقعی اين كارمی شود كه خود مرحوم نواب هم در زندان بوده و ملاقات نداشته و بدون اينكه از خود مرحوم نواب هم دراين باره مشورت بكنند و از ايشان اجازه ای گرفته باشند، اين كارتنها و تنها به دستور مرحوم واحدي(معاون نواب) انجام شده بود.1

حضار: يعنی بدون موافقت كليه فدائيان؟

حاج عراقی : بله، كليه فدائيان. از ويژگی هائی كه مرحوم واحدی داشت، يك مقداراين بود كه مستبدالرای بود و بدون اينكه دريك كاری با ديگر برادران مشورت بكند، خودش هر تصميمی می گرفت، همين جورعمل می كرد و از همين جا بود كه يك مقدار اختلاف دردرون فدائيان اسلام خرده خرده بوجود می آيد. بعد ازآزادی مرحوم نواب عده ای از برادرها می روند و ازايشان می خواهند كه آقای واحدی را بفرستند برود قم، اما او می آيد يك برنامه ای كه مصادف بود با ماه مبارك رمضان درمسجد جامع برقرارمی كند، يك ماه آنجا صحبت می كند و چون صحبت های او يك مقدار گوشه دار بوده به مخالفينش درداخل گروه و يواش يواش بين خود بچه ها دو دستگی می خواهد ايجاد بشود، نتيجه 9 نفراز بچه ها برای خاطر اينكه يك وقت تضادی ايجاد نشود، زد و خوردی نشود، دو دستگی، سه دستگی بوجود نيآيد، اين 9 نفرحاضر می شوند استعفا بدهند و از صفوف فدائيان اسلام خودشان را سوا بكنند و تو روزنامه های اطلاعات و كيهان استعفايشان را اعلام می كنند. ازجمله خود اينجانب كه اينجا نشسته ام.1

حضار: درچه سالی اين انشعاب اتفاق افتاد؟

حاج عراقی : درسال 32 مرحوم نواب مرخص شد، دوماه سه ماه بعد از آزادی مرحوم نواب، اين جريان اتفاق افتاد.1

حضار: اينها خيلی بيشترهستند، صدتا بيشترهستند، چون هرروز يك اعلاميه ای داده می شد واعلام می كردند ما ديگررابطه ای با فدائيان اسلام نداريم.1

حاج عراقی : نه، اين ممكن است كه بعد ازجريان سال 34 باشد. فقط بعد از جريان زدن علاء بود كه چون بگيربگير بود، يك مشت ازترسشان تند تند برداشتند اعلام كردند كه ما نيستيم، ما نبوديم، ما استعفا داده بوديم...1

حضار: وقتی دكترفاطمی ترورشد، مرحوم نواب چه عكس العملی نشان داد؟

حاج عراقی : عرض كردم ايشان توی زندان بودند و من هم توی زندان بودم.1

حضار: يعنی بعدش هم چيزی دراين باره نگفتند؟

حاج عراقی : نه، با صحبتی كه شده بود با مرحوم واحدی، گفته بود كه شما اشتباه كرديد، نبايستی اين كار را می كرديد، اينها اگرزده بشوند امامزاده می شوند.1

حضار: پس دراين رابطه بوده است و گرنه با نفس عمل مخالف نبودند؟

حاج عراقی : نه. گفتم كه بعد ازبيرون آمدن مرحوم نواب، يك اختلافی در داخل خود فدائيان اسلام كه سرمنشاش هم مرحوم واحدی بود، بوجود آمد و عده ای ازبرادران استعفا دادند. بعد مسئله 28 مرداد پيش می آيد كه دراين موقع مرحوم نواب رفته بودند برای موتمراسلامی.1

حضار: اختلاف سرتائيد دولت زاهدی...؟

حاج عراقی : ايشان چيزی نداشتند، فقط آقای كرباسچيان بود، آنهم جزو كسانی بود كه استعفا داده بود و با زاهدی يكی دو تا ملاقات می كند...1

دستگيری نواب صفوی و خلع لباس

وقتی كه علاء تيرمی خورد و طوری نمی شود، مرحوم واحدی به اتفاق اسدالله خطيبی حركت می كنند بروند بغداد كه دراهواز دستگيرمی شوند. اسدالله خطيبی سبزی فروشی داشت توی خيابان خراسان. او بعد دو يا سه سالی آزاد شد. بعد مرحوم نواب با سيد محمد واحدی و عبد خدائی و خليل طهماسبی درخانه كسی بنام مجيد ذولقدر بدام می افتند و دستگيرمی شوند. برای دستگيری مرحوم نواب 150 هزارتومان جايزه تعيين كرده بودند. و گويا اين آقای ذوالقدر طمعش می گيرد و آنها را لو می دهد. گردن آن كسی كه اين حرف را می زند. اين ماجرا حدود خرداد سال 34 است. لباس سيد را ازتنش درآوردند. باز اينجا هم يك حرفی زده شده، می گويند كه موافقت اين را هم كه لباس ازتن سيد دربيآيد، قبلا از آقای بروجردی گرفته بودند. ايت الله كاشانی را دوسه روز نگهداشتند و بعد ولش كردند. بعد هم خليل، مرحوم نواب، ذوالقدر و سيد محمد واحدی را كه 18 سال هم نشده بود [ برادر واحدی كه مانند نواب صفوی روحانی بوده و پيش تر حاج عراقی از او بعنوان عامل انشعاب نام می برد. او قبل ازاين گروه چهارنفره اعدام شده بود] می برند اعدام می كنند. اين دفعه كه من زندان بودم، افسرای توده ای، كی منش و عموئی ازشب آخری كه بچه ها را می برند برای اعدام تعريف می كردند.1

انديشه های فدائيان اسلامي

حاج عراقی دربخش ديگری ازمصاحبه اش درباره انديشه های نواب صفوی اشاره به ديداری كه فدائيان اسلام با سران جبهه ملی ( درزمان نخست وزيری رزم آراء) داشته اند كرده و از قول نواب صفوی می گويد كه وی در اين ديدارگفت:1

و«... درشرق وقتی تاريخ را بررسی می كنيم، می بينيم كه تمدن شرق قدمت آن خيلی بيشتراز تمدن غرب است، ولی اينها آمده اند اول كاری كه كرده اند فرهنگ ما را گرفتند و يك فرهنگ استعماری را به خورد ما دادند، و خرده خرده فاصله بين نسل جوان ما و فرهنگ اصيل ما ايجاد كردند و جامعه ما را عوض يك جامعه اسلامی تبديل به يك جامعه فاسد غربی كردند. بخصوص كه ازجهت تكنيك، خودشان پيشرفت داشتند، تكنيك را به ما ندادند، ولی فسادشان را به اسم تمدن به خورد ما دادند. پس ما هم اگركه بخواهيم آن آقائی گذشته مان را دوباره بيابيم، حداقل اين است كه بايد يك مقدار حركت قهقرائی بكنيم و اين حركت انحرافی را برگردانيم به شاهراه اصلی.»( مقايسه كنيد اين استدلال را با حرف های امروز احمدی نژاد- پيك هفته)1

حضار: آيا بعدا عناصری ازفدائيان به گروه های اخيرچون سازمان مجاهدين و ابوذر و غيره پيوستند؟

حاج عراقی : نه، آنهائی كه اهل كار بودند تقريبا توی همان جريان های موتلفه شركت كردند و آنهائی كه نبودند رفتند دنبال كسب و كارخودشان.1

حضار: دليل اينكه فدائيان اسلام در30 تيرمداخله نكرده بودند، چه بوده است؟

حاج عراقی : فدائيان اسلام دراين موقع ديگرتقريبا يك گروه مخالف دولت [ منظوردولت مصدق است] بودند، بحثی نبود در آن اگرخود قوام هم می آمد روی كار، اينها بعد التيماتوم خود را به قوام می دادند و خواسته هايشان را با دولت جديد مطرح می كردند. اما دراينجائی كه الان قوام آمده روی كار و تا ديروز باتوم های مصدق هم كه جايش خوب نشده بود، عقلانی نبود كه بيايند ازمصدق دفاع بكنند.1

حضار: خواست های فدائيان چه بود؟

حاج عراقی: خلع يد ازاجانب، رد فرهنگ استعماری و ايجاد فرهنگ اسلامی و خرده خرده، زمينه اجرای احكام اسلام....» ( "من 4 پيشنهاد نواب را بردم برای مصدق. 1- نماز جماعت در ادارات و وزارتخانه ها بايد اجباری باشد،2- حجاب در سراسر كشور اجباری باشد،3- مشروبات الكلی ممنوع بشود،4- كارمندان زن از ادارات اخراج شوند. مرحوم مصدق گفت: برنامه دولت من فقط دو ماده دارد: 1- ملی شدن نفت و 2- اصلاح قانون انتخابات تا مردم بتوانند نمايندگانشان را بفرستند به مجلس." نقل از كتاب انقلاب اسلامی و تاريخ حوزه علميه قم نوشته غلامرضا كرباسچی صفحه 339)1

تاسيس موتلفه اسلامي

و«... ازبدو حركتی كه روحانيت راجع به انجمن ايالتی و ولايتي( مخالفت با اين انجمن ها كه اكنون در شكل مخالفت با شوراهای شهرها ادامه دارد!) شروع می كنند، درتهران سه گروهی بودند كه با همديگركارهای مذهبی می كردند، مثل مطالعه كتاب، قرائت قرآن و يا پيك نيك های جمعی. البته يك گروهش بيشتر بچه های اصفهانی بازار بودند. يك مقدار كه كاربيشترشد و مبارزات هم حادترشده بود، اينها افتادند بيشترروی جنبه رقابت. خود من دريكی از شاخه ها بودم و مرحوم آقای صادق امانی و حاج هاشم امانی هم دريكی از شاخه ها بودند. بعضی وقت ها كاربه جائی می رسيد كه حتی كارهمديگر را هم می خواستيم خنثی بكنيم. خلاصه يك دعوتی شد كه در يك جبهه واحد كاربكنيم و اين شد كه به نام جمعيت های موتلفه اسلامی انجام شد و به حساب اين سازمان بوجود آمد. مسلمان بايد تسكيلات داشته باشد، مسلمان بدون تشكيلات ارزشی ندارد... پس موتلفه در بعد از فروردين سال 1342 بوجود آمد و شروع كرد به كاركردن.1

حضار: جلسات موتلفه چه تعداد بود؟

حاج عراقی : درتهران و شهرستانها 500 جلسه داشتيم كه 5 هزارتا عضو می شد، كه سيصد و خرده ای ازآن درتهران بود.1

حضار: عضو زن نداشتيد؟

حاج عراقی : نه! عضو زن هيچی نداشتيم، چون تصميم نداشتيم و به اندازه كافی عضو مرد داشتيم و كاری هم نمی خواستيم بكنيم كه احتياج به عضو زن داشته باشيم. آنها درخانه می نشستند، اعلاميه ها را دسته بندی می كردند. از وجود زنها در خانه به اين نحو استفاده می كرديم.1

حضار: فدائيان اسلام هم به همين نحو بود، عضو زن نداشت؟

حاج عراقی : عضو زن نه، نداشتند. البته آنها دربعضی از وقت ها از بعضی ازخواهران استفاده می كردند برای حمله اسلحه.1

موتلفه و شاه

حاج عراقی: «... ازهمان روزاولی كه حاج آقا (آيت الله خمينی) گرفته شد و تبعيد شد، برنامه ترور منصور طرح شد. البته افراد ديگری هم بودند كه ايادی بود، دكتراقبال بود، سه چهار نفر بودند. با يكی دو تا از آقايان تماس گرفته شد تا فتوائی هم گرفته شود. آنها روی شخص خودش { شاه} نظرداشتند و می گفتند اگر شخص خودش زده بشود بلامانع است، اما ديگری نه. ما مدتها روی اين مسئله فكركرديم. به اينجا رسيديم كه چون هنوز سازمانی در داخل كشور ما وجود ندارد كه بتواند قبضه بكند به مجرد برداشتن و رفتن شاه، دو صورت پيدا می كند اينجا؛ يا اينكه به طوركلی به صورت ويتنام درمی آيد. يا اينكه قهرا ممكن است سازمان بنديهائی داشته باشند. آنها بزنند و ببرند با كمك اجنبی بطوركلی؛ پس چه بهتراست كه ما ازخودش بگذريم و رده های پائين تر را بزنيم... حتی آقای بخارائی خودش روی اين مسئله خيلی مصربود كه اگربخواهد كاری انجام بشود، برويم سراغ خود طرف { شاه}. بازبرای او هم يك مقدار صحبت شد و دلائلی همينطوركه گفتم ارائه شد تا ايشان هم قانع شد كه تقريبا روی منصورمسئله پياده شود. زدن خود اين بابا { شاه} خيلی آسانتر از زدن منصوربود. يعنی با شناسائی كه شده بود، جاهائی كه اين بابا بدون گارد محافظ می رفت، همه اينجاها شناسائی شده بود و خيلی خوب می شد ازبين برد اورا...»1

و( به اين ترتيب حاج عراقی، صادقانه اعتراف می كند، كه فدائيان اسلام با سلطنت و شاه مسئله نداشتند و يك خط پرقدرت آنها را اززدن شاه دورمی كرده است. حتی فتوای روحانيون و مراجع تقليد، كه اكنون موتلفه خود را اينگونه تابع مطلق آن اعلام می كند، درتغييراين سياست نقش نداشته است!! شعار حمايت از ولايت مطلقه فقيه، تلاش برای برقراری نوعی سلطنت جديد درايران با جمهوری اسلامی به "حكومت اسلامی” را در اين ريشه ها بايد جستجو كرد.)1

لايحه نفت به ضرر انگليس و به سود امريكا

و«... حاج عراقی : نزديكی های ساعت 10 بود كه ماشين منصوراز قسمت شاه آباد وارد ميدان بهارستان می شود و به طورعمودی جلوی درب مجلس می ايستد. قبل ازاينكه شوفربيآيد درب را بازكند، خود منصوردرب را باز می كند و می آيد بيرون. البته آن روزمصادف بوده با روزی كه لايحه امتياز نفت يك قسمتی ازنفت جنوب را واگذار يك شركت امريكائی می خواستند بدهد. آقای بخارائی هم از قسمت جنوب می آيد. به فاصله دومتر و قبل ازآنكه گارد محافظ پياده شود تيراول را شليك می كند كه به شكمش می خورد و دولا می شود، تير دوم را می زند پس گردنش...»1

و( منصوردر روز ترور قصد واگذاری قسمتی ازنفت جنوب، كه انگلستان خود را صاحب اختيارآن ميدانسته، به امريكائی ها داشته است. اين مهمترين نكته ايست كه درارتباط با اين ترور، كه بسياری آنرا درجهت منافع انگلستان می دانند، بايد به آن توجه داشت- پيك هفته )1

نوع برخورد فدائيان اسلام با آيت الله كاشاني

حاج عراقی : «... كاشانی آمد. دوتائی گرفتند، نشستند و شروع كرد در وهله اول حمله زيادی به كاشانی كردن كه تو به عنوان يك مجتهد، به عنوان يك رهبر مذهبی در ايران نمايش داده شده ای و جلوه كرده ای، ولی، متاسفانه نه توی خانه ات، نه دور و برتو اصلا نمود مذهبی ندارد. حتی تو قدرت اين را نداری كه پسرت را نگهش داری. ما اين قهوه خانه بغل درخانه تورا، برادرهای من می روند به او می گويند اين صدای موسيقيت را خفه كن، اينجا منزل آقای كاشانی است. می گويد كاشانی راست می گويد جلو پسرش مصطفی را بگيرد. كه رفيق شخصيش را توی ماشين ننشانده و نيآورد.1
يك سری ازاين حرفها، تا آنجائی كه زورش می رسيد، كوبيدش... { بلاخره} آقا { كاشاني} فتوای قتل رزم آراء و 6 نفر ديگر را از جهت شرعی صادركرد. چون مجتهد بود.1

و( مصطفی كاشانی پس ازانقلاب درتهران ترور شد. او با دكتر آيت و دكتربقائی همكاری داشت و درشورای مركزی حزب جمهوری اسلامی بود.)
1

باتشکر از رامين اعتبار

24 Mai 2006

! ای کاش عقل می داشتيم


خفتگان را خبر از زمزمه ی مرغ سحر ------ حيوان را خبر از عالم انسانی نيست
داروی تربيت از پير طريقت بستان ------ کادمی را بتر از علت نادانی نيست

شمه ای از درد ها و نگرانی هايم را در سايت حزب ميهن نوشتم. حال که اما سر درددل باز شده اجازه دهيد اينجا که راحت تر هستم به درد های ديگری هم اشاره کنم. اينها البته نه که فقط درددل های ساده و شخصی باشند، حقايقی سياسی اجتماعی هستند که آدمی می بيند و آتش می گيرد اما کاری از دستش ساخته نيست. حال که بدين نوشته نام درددل داده ام، اين را تا آنجا که بتوانم ساده خواهم نوشت، از آن مهم تر خيلی صميمی، بنا بر همين صميميت، اين اميد را دارم که اگر در بعضی جا ها کمی از کوره در رفتم به حساب هتاکی و هرزه درايی گذارده نشود، که مرا با ناسزا گويی و تهمت هيچ سر الفتی نيست. نگارنده حداقل به تصور خود ابدآ انسان بی ادب و بی سرو پايی نيستم. پيوسته هم سعی کرده و می کنم که برای حفظ اين شخصيتی که برای خود قايل هستم چيزی ننويسم که به فحاشی و تهمت شبيه باشد. اما حال ديگر متاسفانه ظرفيّتم پر شده، جگرم پاره پاره است و ديگر قدرت ديدن اين وضع را ندارم. پس اگر تندی کردم لطفآ آنرا فقط به حساب همين دلسوختگی و جگر پارگی بگذاريد نه بی ادبی

اجازه دهيد اينگونه آغاز کنم که در حاليکه همه در گنداب دست و پا می زنيم و ديگر در دنيا مثقالی آبرو برايمان نمانده، زمين و زمانمان پر از تعريف و تمجيد است، که آهای مردم دنيا! بياييد و تماشا کنيد که ما چه ملت بزرگ و با فرهنک با عظمتی هستيم! ايکاش اين تعريف و تحسين های قلابی اقلآ کمی به ما غرور و شهامت مبارزه می داد، بدبختی اين است که مغرور تر که نشديم هيچ، پوست کلفت تر و بی تفاوت تر هم گشته ايم. در حاليکه در دنيای حقيقی احمدی نژاد ها و خامنه ای ها و خلاصه مشتی انسان عاری از شرف وشعور و شخصيّت برما حکومت می کنند و ما را حتی از حيوانات هم پست تر می شمارند، اين تعريف ها باعث شده که بی توجه به حقايق معلوم و ملموس امروزمان سر در برف فرو بريم و به همين دل خوش کنيم که مثلآ ما روزی کوروش و داريوش داشتيم. شکر خدا امروز هم که پنجاه و پنج ميليون روشنفکر داريم و يکصد و بيست و چهار هزار شاعر صاحبديوان و پنجاه و هفت و نيم ميليون شاعر بی امکانات و دستکم سه ميليون و هفتصد و پنجاه و شش فقره بينی جراح شده سربالا. ملتی که با اين لاطائلات دل خوش شود و فقط به شاهنامه خوانی و فال حافظ گرفتن عمر تلف کند صد البته که وضعش بهتر از اين نتواند بود

اين ها چيزی نيست جز نکبت زدگی، اين ها چيزی نيست جز بی فرهنگی و اين نوستالژی ها چيزی نيست جز يک ماسک دروغين خوش آب و رنگ بر رخسار چرکين و پير و فرتوت ايرانی امروز. همان ماسکی که شاه را هم فريب داد و اين ملت به جای رسيدن به دروازه های تمدن بزرگ عده ای شان سر از گدا خانه های کشور هايی غربی در آوردند که شاه آنان را داخل آدم نمی دانست، تعدادی شان از طويله جمکران و عده ای هم سر در آخور ولايت فرو بردند و دانسته ناموس و شرف و وطن انسانيت و زنيّت شريف و آزادمردی ارجمند خود را به مشتی ملای بی حيثيت و دزد و آدمکش فروختند و کار اولاد وطن را به فاحشگی و گدايی و پامنقل نشينی و بی آبرويی جهانی و تن و روان و شخصيّت فروشی کشاندند

نگارنده هيچ ميانه خوشی با اين واژه خيانت ندارم، اما چنانچه بخواهم اين را به گروهی تقديم کنم، بی معطلی به کسانی خاين خواهم گفت که دانسته و نادانسته با تمجيد و تعريف دروغين ملت را به اراجيف عادت داده، با نوستالژی و افتخارات سه هرار سال قبل دلخوش ساخته و نمی گذارند تا ما فلکزدگان و نفرين شدگان بدانيم و بخود آييم که امروز که و چه و چگونه هستيم، و خويش را اصلاح کنيم. آخر تا ما ندانيم که درد و مرض داريم، درک نکنيم که دردمان چيست و از چه چيز هايی است که به فکر درمان خود خواهيم بود و نه اصلآ قادر به معالجه خويش. بنده چون داخل هيچ باند ادبی و سياسی نيستم، ممکن است کارم برد چندانی نداشته باشد، اما اين اهميّتی ندارد، آنچه برايم ارزشمند است پرهيز از ماله کشی است و درست گويی. حال که کتاب چاپ کردن هم ديگر مانند هر امر ديگری به ابتذال کشيده شده، اگر عمری برايم باقی بود پس از بازنشستگی اين دريافت های خود از جامعه خودی را جمع آوری و بازتصحيح کرده به صورت چند کتاب در خواهم آورد، آنهم فقط برای پس از مرگم و برای نسل های آتی

چه که اصلآ اميدی ندارم کسی امروز به فرياد و فغانم توجه کند. در اين مملکت تا نميری کسی تورا در نمی يابد. پس مگر کسی پس از مرگم دريابد که چه اندازه جگرم می سوخت و بقول خواجه (بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر / کز آتش درنم دود از کفن بر آيد). من که کسی نيستم، اين ملت بويژه عقلای اين قوم به ضجه های شاه بدبخت و امداد خواهی های مرد بزرگی چون زنده ياد دکتر بختيار توجه نکردند که آن مرد بيچاره التماس می کرد که بدنبال ملا ها نيافتيد و نگذاريد اين کشور نابود شود. پس من بابا شمل چه انتظاری می توانم داشته باشم. همانطور که فريادم در سال پنجاه و هفت به گوش هيچ مسخ شده و ديوانه از عشق خمينی نرسيد، امروز هم به جايی نخواهد رسيد. باشد که آينده نشان دهد حق داشتم و نسلهای آتی بدانند که کسانی هم بودند که دردهای واقعی جامعه و خطرات در کمين را درک کرده و هشدار می دادند، احساس مسئوليت می کردند و دلشان بحال کشورشان می سوخت، و می خواستند هم که کاری کنند اما به علت ... کاری از دستشان ساخته نبود

بنابر اين اگر به کسی تندی می کنم از سر حسادت و غرض ورزی نيست. نمی خواهم با خراب کردن ديگران برای خود محبوبيّت و جايگاهی بدست آورم. بنده جايگاه خود را به خوبی می شناسم. می دانم که خيلی کوچکتر از اين حرفها هستم که اصلآ در اين مملکت همه کس رهبر ادعايی داشته باشم. اصلآ آرزوی داشتن اين چيز ها را هم ندارم. خدای می داند که ديگر حالم از اين تکرار ها بهم می خورد. اگر چاره می داشتم هم امروز اين نوشتن و کار سياسی را رها کرده پی کار خود می گرفتم که به قول زنده ياد اخوان (من اينجا از نوازش نيز چون آزار ترسانم ). گر چه شايستگی در خود سراغ ندارم اما چون در کشور ما هيچ چيزی غير ممکن نيست، فرض محال می گيرم که با ورود به يکی از اين باند های سياسی با پارتی بازی و زد و بند های مرسوم روزی مقامی هم تقديمم کردند، منی که بيش از نيم قرن عمر دارم، به بازنشستگی نزديکم و سالها است که ديگر عقده ها را پشت سر نهاده ام، کشور و مردم و فرهنگ خودی را هم به خوبی می شناسم، اين مقام را می خواهم برای چه! که از آبرو و شرف تهی شوم، کارد آجينم کنند و يا اينکه همگی دزد و بی شرف و وطنفروش و خاين... خطابم کنند!؟ من اين مقام به دنيا و آخرت ندهم / اگر چه در پی ‌ام افتند هردم انجمنی

بی پرده بنويسم که آدمی يا بايد خيلی بی شعور باشد، يا سراپا آکنده از عقده و يا اينکه خيلی از خود گذشته که در
ايران (کشور پنجاه ميليون تروريست خطرناک کلامی) پست و مقام بپذيرد. وقتی در سرزمينی مشتی بی وطن بی هويّت برای بزرگترين پيامبر عدل و داد در تاريخ خود و کل بشريت که مورد احترام تمامی ملتهای بيگانه نيز هست، يعنی کوروش بزرگ هم پرونده سازی کنند و او را امپرياليست خوانند، انسان بايد اصلآ يک گرم هم عقل و شعور نداشته باشد که در آن سرزمين نکبت زده خويشتن را با گرفتن پست در معرض هزاران نوع ترور و دروغ و تهمت و فحش و ناسزا قرار دهد، آنهم در سالهای پايانی عمر

وقتی آدمی اعتنايی به تهمت و ترور شخصيّت ندارد، او را التفاتی به مقام نيست، آزی برای کسب مال ندارد و خرده حسابی با خلايق، طبيعی است که بسيار راحت ‌تر می ‌تواند دريافت های خود را از مسايل پيرامونی بيان کند. بقول سعدی بزرگ (آن کس از دزد بترسد که متاعی دارد / عارفان جمع نکردند و پريشانی نيست). اين البته تفاوت ريشه ای دارد با آنچه در اين سالهای بی معرفتی (افشاگری) نام گرفته. يعنی با اينکه هر موجود بی سرو پايی که اصلآ معلوم نيست که خودش کيست و سر در کدامين آخور دارد، وبلاگی مجانی براه اندازد و يا با استفاده از يک اسم قلابی اتاقی مجازی در دنيای اينترنت بگشايد، به هر کس و هر مقامی که دلش می خواهد فحاشی کند، هر تهمتی که می خواهد بزند، ديگران را حتی با شنيع ترين و کثيف ترين شيوه های ضد انسانی ترور شخصيّت کند و به کسی هم پاسخگو نباشد

خوب است همينجا اين را بنويسم که طقلک آقای عليرضا ميبدی که جدآ انسانی با سلوک و خردمند و پاکی است اينروز ها شديدآ مورد هجوم عناصر لمپن رژيم و مخالفان عقيدتی اش قرار گرفته. در هر برنامه مستقيم چند تلفن کننده اين مرد خوب را به ترياکی بودن متهم می کنند. اين چنگ انداختن به شخصيّت و حيثيّت اشخاص در ميدان سياست البته از شيوه های کثيف و ناجوانمردانه ای است که توده ای ها در ايران باب کردند. با همين اعمال کثيف و فحشای کلام هم موجبات سقوط ايران به چنگ ملا ها را فراهم آوردند. عمر اين فحشا صفتی انقلابيون البته بسی طولانی تر از سال پنجاه و هفت است

عوامل مسکو سالها بود که شاه فقيد را همجنسگرا می خواندند، وليغهد را لال و اشرف پهلوی را قاچاق فروش و ايران را دارای يک ميليون زندانی سياسی و ... عوامل شوروی در ايران آنقدر گفتند و گفتند و گفتند تا بالاخره فرهنگ ما را مسموم کرده و اين اراجيف را در ايران جا انداختند. بگونه ای که امروز نمی شود ذهن پاک جوانان را از رسوخ اين کثافات فرهنگی مصون داشت و اين کثافتکاری را از مغز حتی قشر باسواد و آگاه اين کشور هم پاک نمود. اين ارازل در طول اين شصت ساله آنچنان تمامی تاريخ و اخلاق عمومی و به تبع آن روابط اجتماعی ما را نجس کرده اند که شستن آن آب ده اقيانوس می خواهد و و ترميم اين خرابی های اخلاقی دهها سال کار فرهنگی. ملا ها هم که سياست را زير دست همين پتيارگان مسکو ديده آموختند، چون خود نيز يدی طولی در حقه بازی داشتند از آميزش اين دو بد فرهنگی کثافتکاری و بی معنويّتی را به کمال رساندند

از اثرات همان بی شرافتی ها بود که انقلابيون در سال پنجاه و هفت همگی نعره می کشيدند که (بختيار، بختيار، منقل و وافور و بيار! ) يا اينکه (بختيار، بختيار ... کش خانم بيار!) يعنی آوردن واژگانی آنچنان مستهجن به مبارزات سياسی که حتی دلال های محبت در شهرنو تهران هم از گفتن وشنيدنش دچار شرم می شدند. در حاليکه زنده ياد دکتر بختيار حتی از سيگار هم نفرت داشت، همه جا چاو انداخته بودند که آن آقای محترم و ميهن پرست وافوری است. آنچه هم که به خود نگارنده مربوط می شود حسين شريعتمداری مرا متجاوز به دختری نه سال نوشت و اطلاعات آخوند دعايی کوکائين فروش، به محض اينکه به پالتاک هم می روم فورآ سرو کله چند زن فاحشه پيدا می شود که من اصلآ آنان را نمی شناسم، تا ادعا کنند که گويا رفيقه ام بوده اند و بنده اين فواحش ميليونها بار فريب خورده را فريب داده ام! و يا چند لمپنی که حتی صدای آنها را هم در عمر خود نشنيد ام ادعا دارند که از آشنايان بنده بوده اند و حزب ميهن از آنان پول دريافت کرده

اين در حاليست که شخصآ بيست سال است که تنها زندگی می کنم و در مورد حزب هم ما برای پرهيز از چنين چيز هايی برخلاف همه ی احزاب حتی حق عضويّت هم از کسی دريافت نمی کنيم. بنده البته چون شخصآ باور دارم که اين مسئله با فرهنگ بودن ما دروغی بيش نيست، نه انتظاری جز اين بی فرهنگی ها دارم و نه ابدآ اهميّتی برای اين فواحش کلامی قايل هستم. زيرا باور دارم آدمی حتی اگر در مقام پاسخگويی به اين اراجيف هم برآيد دست و زبان خود را به نجاست خواهد آلود. نويسنده چون بسيار باز و بی پرده می نويسم، آت و آشغال های فرهنگی امروز را در زير فرش پاره پاره شده نگارستان مخفی نمی کنم، ملا جماعت را سراپا يک کرباس و کليت اين نظام را دزد وجانی و ضد ايرانی می دانم، انقلابيون پريروز عاشق خمينی و اصلاحاتچی های ديروز عاشق خاتمی که خود را روشنفکر هم می دانند را افراد جاهل و منگلی بيشتر نمی دانم، طبعآ از چند سو منتظر اين ترور شخصيّت ها هستم. اين عکس العملها نبايد انسان را مرعوب کند. زيرا تسليم در برابر اين فحشای کلام و ترور ها خيانت به حقيقت است

شخصآ که هرگز نه ترسی از اين بی فرهنگی ها داشته ام و نه از روی مصلحت انديشی چشم بر حقايق موجود بر بسته ام. اگر دريابم که امری نادرست و کژ است بی پرده آنرا می نويسم. فردی حقيقی و معلوم هم هستم و پاسخگوی هر آنچه هم که می نويسم. آنچه هم که می نويسم حداقل به تصور خودم نه تهمت است و نه حتی بی تربيتی. نيتم نه کوبيدن کسی، بلکه اگر بتوانم کنار زدن پرده های فريبا است و نشان دادن حقايق پشت پرده. هيچ ادعايی و توقع خاصی هم از اينکار ها ندارم جز اينکه از مشاهده وضع موجود خودمان از خجالت آب می شوم. اينجانب بی تعارف و بی اينکه خود را لوس کنم خود را فقط يک ايرانی ساده می دانم نه بيشتر، يعنی همين که هستم. يعنی لايق هيچ چيز. به عنوان همين يک ايرانی بی ادعا هم خواهان سرفرازی کشورم هستم. اين جوش زدن ها و تندی هايم هم بخاطر ايران است. گر چه همانطوری هم که اشاره کردم اين حقيقت تلخ تر از زهر را هم می دانم که اين ايران من بدترين کشور جهان است و اکثريّت مردمش هم چون خودم بی معنويّت ترين مردمان روی زمين هستند

با همه ی اينها، نگارنده آن کشور را دوست می دارم، آنهم عاشقانه و ديوانه وار، عشق هم که کور است! راستش را بخواهيد روزی بيش از ده بار در دل می گويم که ايکاش در آن کشور متولد نمی شدم. اما اين که دست خود آدمی نيست. خواسته و نا خواسته در آن سرزمين متولد شدم و مهر آن با خون و روحم و روانم آميخته شده. امروز با و جود اينکه پاسپورت با آبرو ترين و معتبر ترين کشور را در کشو ميز داشته از نظر معيشتی نيز هيچ مشکلی ندارم، اما همچنان روحم هوای پرواز بر فراز آن سرزمين را دارد و دلم سخت در گرو آن قطعه بلا خيز است. از زندگی در آغوشش که خيری نديدم. بخاطرش هم که جوانی و بهترين سالهای عمرم در غربت و آوارگی و با اشک و آه تلف شد. اينک که از آرزو های مادی و دنيوی رها شده ام فقط يک آرزوی معنوی دارم. آن آرزو اين است که حداقل وقتی مردم در آن خاک آشنا دفن گردم

حال اما به اين نتيجه رسيده ام که ای بسا حتی آن نيز تحقق نيابد. چون آنان که بايد از همه عاقل تر باشند بی عقل ترين قشر مردم ما هستند و پر از عقده و کينه های چرکين. و تا عده ای کم آگاه بدنبال اين قوم الظالمين هستند و حساب اينها را از ملا ها جدا می کنند، ايران ديگر ايران شدنی نيست. به همين علت هم هست که در ابتدا نوشتم جگرم پاره پاره است و طاقتم طاق شده. اما نه از دست شيخ و ملا که از دست پاره ای از اين مردم که نام سياسی را هم با خود به يدک می کشند. ملا و احمدی نژد معلول هستند نه علت. وقتی عده ای مثلآ سياسی هنوز هم به دنبال سازمانهايی چون اکثريت باشند که بنا به هزار مدرک و دليل پنجاه سال سابقه خيانت دارد و پرونده ای بيش از بيست ساله در همکاری مستقيم با رژيم ملا ها، معلوم است که اين مردم به آزادی نخواهند رسيد. اکثريت البته فقط يک نمونه است. خوب که بنگريد می بينيد عده ای که نام روشنفکر بر روی خود گذارده اند و اسم و رسمی هم به هم زده اند هنوز هم صحبت از ملای بد و ملای خوب می کنند. بنابر اين وقتی سياسی ها و روشنفکران ملتی اينگونه باشند، دوام رژيم جمهوری اسلامی در آن کشور که امری غير طبيعی نيست

کوته اينکه، هيچ چيزی دردناک تر از اين نيست که آدمی بداند و يقين داشته باشد که خود و ميهن و همه ی هستيش خواهد سوخت، اما کاری از دستش برای جلوگيری از آن بر نيايد. و از اين هم دردناک تر اينکه انسان مجبور باشد در عمر لعنتی خود دو بار شاهد چنين مصبيت جگر سوزی باشد. آری، حال امروز اينجانب همان حال زار سال پنجاه و هفت است. می ديدم که کشور و همه چيز مردممم در حال نابودی است و فرياد می زدم اما صدايم در آن جو اهريمنی و هيستريک به گوش کسی نمی رسيد. درست مثل امروز که با تمام وجود حس می کنم همين ايرانستان هم برايمان بافی نخواهد ماند، مردم از اينهم نابودتر خواهد شد، هزار برابر بی آبروتر خواهيم شد، می خواهم کاری کنم اما قادر نيستم. فعلآ که همه در کار بحث بر سر زشتی های مقام موروثی هستند که سوئدی ها و دانمارکی ها و ژاپنی های عقبمانده عقلشان بدان نمی رسد، يا مشغول تبليغ افکار مارکس و انگلس و لنين که بزودی تمام پرولتاريای آمريکای امپرياليسم را به انقلاب وا خواهد داشت و يا مشغول خنديدن به جوک های سيد ابراهيم نبوی که برای همشهريش ملا حسنی ساخته. مبادا که واژه سيد را از جلو نام ايشان برداريد و اين نويسنده مترقی و آزاديخواه و جايزه جهانی برنده شده را آزرده سازيد

18 Mai 2006

وارث تخت پادشاهی ایران و برنامه ریزی او برای سرنگونی رژیم

رضا پهلوی، فرزند پادشاه فقید ایران، هفته پیش با هیئت تحریریه هفته نامه
Human Events

ازبرنامه هایی راجع به جانشین کردن جمهوری اسلامی بایک نظام دموکراتیک سخن گفت. پهلوی پیش بینی کرد که این برنامه ها ظرف دو سه ماه سیرتکوینی خود را طی خواهد کرد.1

به عقیده او، چشم انداز مسلح شدن نظام کنونی به تسلیحات هسته ای و احتمال دخالت نظامی آمریکا، فوریت این برنامه را دو چندان کرده است. او امیدواراست راه نجاتی برای برون رفت از این دو راهه خطرناک، بوجود آورد:1

نافرمانی گسترده، حضور وسیع مردم در خیابان ها و حمایت بخش هایی از نیروهای مسلح.1

پهلوی که در ایالات متحده در تبعید به سر میبرد، می گوید که با آن بخش از سپاه پاسداران که حاضر به پشتیبانی از یک حرکت وسیع ملی است، و هم چنین با فعالینی که در درون مرز می توانند نقش پیش قراولان این حرکت را ایفا کنند، در تماس بوده و هست.1

او، در عین مخالفت جدی با هرگونه اقدام نظامی علیه ایران، به کشورهای غربی و ایالات متحده آمریکا گوشزد می کند که با اعمال " تحریم های هوشمند" فشار را بر سران رژیم افزایش دهند.1

پس ازتحولی که در پی آن است، پهلوی آمادگی خود را برای ایفای نقش پادشاهی مشروطه، تنها در صورتی که مجلس موسسان آینده و یا مردم ایران چنین گزینه ای را انتخاب کنند، بیان می دارد. او می گوید: " من آماده ام تا این نقش را ایفا کنم. اگرمردم چنین انتخابی بکنند، این برای من بزرگترین افتخار خواهد بود."1

آنچه در پیش روی دارید، گزیده ای است از گفتگوی رضا پهلوی با هیئت تحریریه هفته نامه
Human Events.

پرسش:1
شما تحت چه شرایطی از حمله نظامی آمریکا به ایران پشتیبانی خواهید کرد؟

پاسخ:1
بعنوان یک میهن پرست و یک ملی گرا و از دیدگاه اصولی، من، تحت هیچ شرایطی از هیچ گونه اقدام نظامی علیه میهنم، از هرسو که باشد و به هر دلیل که باشد، حمایت نخواهم کرد. سناریویی که امروز در برابرماست با آنچه بعنوان مثال در طی جنگ دوم داشتیم، جنگی که در آن نیروهای آزادی بخش خارجی سرزمین های تحت اشغال قوای نازی را مورد حمله قرارداده و فتح میکردند، کاملا متفاوت است. یک چنین حمله ای امروز، تعرض به پایگاه هایی خواهد بود که به میراث ملی ایران تعلق دارند. اگرنابکاران امروز از چنین تاسیساتی استفاده سو بعمل می آورند، موضوعی است سوای اصل مطلب، بنابراین هیچ گونه توجیهی از دیدگاه من برای یک چنین اقدامی وجود ندارد.1

پرسش:1
درصورتی که ما به این نتیجه برسیم که رژیم ایران بطور قطع در شرف ساختن یک سلاح هسته ای است، آیا شما، در چنین صورتی، از دخالت نظامی آمریکا با هدف متوقف کردن این کار پشتیبانی خواهید کرد؟

پاسخ:1
نخست اینکه، آمریکا چه این کار را بکند و چه نکند به خود آمریکا مربوط است. من در هر صورت مخالفت خود را با این اقدام ابراز خواهم داشت چرا که اگر به عقب و به شرایط امروزمان برگردیم، خواهیم دید که هنوز زمان برای چاره اندیشی باقی است و این نکته ای است که به آن دیرتر خواهم پرداخت. در این جا فقط به این بسنده می کنم که: بزرگترین پیشکشی که بتوانید امروز به این رژیم بدهید دقیقا همان است که به آن حمله نظامی کنید چرا؟ اول، به این دلیل که ملت را در دفاع از کشور پشت سر این رژیم یکپارچه خواهید کرد؛ دوم آنکه تماس آن افراد و نیروهایی را که در قشون شبهه نظامی و نظامی کشور که می بایست نقشی را که متعلق به آنان است در گزینه هایی که متذکرخواهم شد به عهده بگیرند، مجبور به صف آرایی در موقعیتی دفاعی خواهید کرد و با این کار آنها را عملا از معادله خارج خواهید کرد. سوم، چنین اقدامی علیه ایران، تمام احساسات و روحیات منطقه را علیه غرب بسیج خواهد کرد و این درست در زمانی که ما از همین غرب می خواهیم که به ما در ترویج ایده آل دموکراتیک یاری برساند. چهارم، اگر به مسئله از دیدگاه مسابقه با زمان نگاه کنید، بدین معنی که از خود بپرسیم آیا " رژیم سریع ترهسته ای خواهد شد و یا ایران زودتر به دموکراسی دست خواهد یافت؟" چنین اقدامی پیروزی
شما را در این مسابقه به همراه نخواهد داشت. چرا که، چنین اقدامی شاید تجهیزایران به سلاح هسته ای را چند صباحی به تاخیر بیاندازد، ولی بدون تردید دسترسی ایران به دموکراسی را، اگرنه برای همیشه، که چند سالی به عقب خواهد انداخت. این را نیزنهایتا اضافه کنم که اصلا از کارآیی چنین اقدامی نیز اطمینان ندارم.1

ایران عراق نیست، ایران کشوری است که تاسیسات بی شماری را در خود جای داده است. آشنایی با برخی از این تاسیسات به معنی با خبربودن از چند و چون تمامی آنها نیست. بسیاری از این قرارگاه ها، بویژه آنهایی که ذخایر هسته ای را درخود دارند، زیرمناطق مسکونی بنا شده اند.1

پرسش:1
آیا شما حاضرید از دسترسی ایران به سلاح هسته ای چشم پوشی کنید؟

پاسخ:1
من با هرگونه گسترش تسلیحات تخریب دستجمعی مخالفم. تلاش من معطوف به این است که دنیا به سوی یک فرآیند خلع سلاح در این زمینه پیش برود چون درغیراینصورت دیوانگی محض خواهد بود. اگرامروز ایران به چنین کاری اقدام ورزد، فردا ترک ها نیز به نوبه خود خواستار تجهیز کشورشان به اینگونه سلاح ها خواهند شد، پس از آن نوبت سعودی ها و سپس مصری ها خواهد بود. باورکنید که در این بخش از دنیا، همانطور که سابقه بی ثباتی نشان می دهد، اگرسرتاسر این منطقه به چنین تسلیحاتی دسترسی پیدا کنند، دنیا روی خوش بخود نخواهد دید. یک چنین سناریویی را اصلا بهتراست از سرخودمان بیرون کنیم. من نخستین کسی خواهم بود که برای وارونه کردن روند فعلی گسترش این تسلیحات پیشنهادهایی را ارائه دهم.1

پرسش:1
دراستدلال خود مبنی برمخالفت شما برهرگونه اقدام نظامی آمریکا برعلیه ایران، به این نکته اشاره کردید که چنین کاری ایرانیان را برضد آمریکا بسیج خواهد کرد......1

پاسخ:1
بله، همین طوراست، ایرانیان بهترین متحد طبیعی شما هستند. آنها می گویند، چرا به ما که بهترین سلاح برعلیه این رژیم هستیم، کمک نمی کنید؟ چرا ما را دور می زنید؟ چرا می خواهید به تاسیسات و منابع ما حمله کنید؟

پرسش:1
یک سال پیش، ایرانیان محمود احمدی نژاد را که بطوربدخیمانه ای ضدآمریکایی است، به ریاست جمهوری برگزیدند. این شخص تهدید به نابودی اسرائیل کرده است. او آمریکا را نیز آماج تهدیدات خود قرارداده است. چگونه میشود که کشوری که یک چنین رئیس جمهوری را برمی گزیند، مردمی هوادارآمریکا داشته باشد؟

پاسخ:1
پارادوکس ایران در همین است. برخلاف دیگر کشورهای منطقه، ایران تنها کشوری است که مردم اش از پروپا قرص ترین طرف داران غرب اند و حکومت اش از پروپا قرص ترین مخالفان غرب!1

پرسش:1
چطورشد که به اینجا رسیدیم؟ در سال ۲۰۰۰، با وجود رئیس جمهوری اصلاح طلبی چون خاتمی، همه نگاه ها به سوی مجلسی بود که خواهان اصلاحات بود ناگهان، پنج سال بعد، با تفاوتی فاحش، فردی همچون احمدی نژاد، با احساساتی ضد غربی، با شکست دادن رفسنجانی، به پیروزی میرسد.......1

پاسخ:1
باز هم درخت مانع از این است که جنگل را ببینید!1

پرسش:1
لطفا توضیح بیشتری بدهید.1

پاسخ:1
کلیت این نظام در ضدیت تام و تمام با آنچه تعریف ما در دنیای آزاد از حقوق بشر و آزادی های فردی است، قراردارد. این نظام اساسا در پی جامه عمل پوشاندن به بنیادگرایانه ترین قرائت ممکن از دیانت و قانون خداوند برزمین است، چه در وجه منطقه ای و چه در قالب جهانی، و این کار را نیز می خواهد از کشورایران آغازنماید، پیش از آنکه توجه خود را معطوف فراسوی مرزهای این کشورکند. اگر، بفرض، فردا این امکان را داشته باشند که این کار را در واشنگتن جامه عمل بپوشاند، لحظه ای درنگ نخواهند کرد. و یا هرجای دیگری، این هدف نهایی این نظام است.1

پرسش:1
با این حال، شما دگرگونی های بوجود آمده از سال ۲۰۰۰ تا کنون را توضیح نمی دهید. بعنوان مثال، چطورشد که با وجود اصلاح طلبان و امید مردم به دگرگونی.....1

پاسخ:1
اصلاح طلبی برای اصلاح چی؟! اصلاح طلبی برای پایدارکردن نظام یا برای دگرگون کردن آن؟ اصلاح طلبان هیچ گونه پای بندی به پایان دادن به این نظام نداشتند. آنها در پی حفظ این نظام بودند. خاتمی هم در پی همین هدف بود. غربی ها، از جمله حکومت آمریکا، همواره این اشتباه را مرتکب شده اند.1

پرسش:1
با این وجود آنها از آنچه امروز شاهدش هستیم میانه روتربودند.....1

پاسخ:1
خودمان را گول می زنیم یا دیگران را؟ شما در مورد آندروپوف هم همین چیزها را ردیف می کردید: آندروپف اصلاح طلب است، چون ویسکی خوراست! آندروپف میانه رواست، چون جاز گوش میکند! فراموش کرده بودید که او نیز همانند همقطارانش پیش از هرچیز کمونیست بود.1

پرسش:1
پس حالا دگرگونی را چگونه می بینید؟

پاسخ:1
نظام کنونی تنها به این دلیل از چهره خندان خاتمی چند صباحی برای خود ماسکی درست کرده بود، که بدنبال خریدن زمان بیشتربرای خود بود. سه سال مذاکرات بی ثمر هیچ دستآوردی در پی نداشته است، چرا؟ حکومت گران اسلامی در این میان سه سال زمان بردند. منظور من این است که با توجه به آن چه در پیش داریم، فرصت اندکی در پیش روی ماست که در چهارچوب آن می توان امیدوار بود دگرگونی هایی را در ایران بوجود آورد.1

پرسش:1
نیوت گینگریچ، در مصاحبه ای با ما، از یک پنجره زمانی دو تا سه ساله صحبت می کرد و می افزود که در نبود یک تغییر نظام در این فرصت، او گزینه نظامی را تجویزخواهد کرد.1

پاسخ:1
پنجره زمانی واقع بینانه به نظرمی رسد، با کم و بیش شش ماه.1

پرسش:1
گینگریچ افزوده بود که اگر دراین فرصت ما موفق به تغییرنظام در ایران نشویم می بایست به آن کشور حمله نظامی کنیم. نظرشما در این مورد چیست؟

پاسخ من این است که، گرچه در هرچه تنگ ترشدن این پنجره زمانی و درنتیجه گزینه های موجود تردیدی نیست، ولی آنچه تا به امروز حتی صحبت اش هم نشده، چه رسد به اینکه با جدیت دنبال شده باشد، همانا مهم ترین گزینه های موجود است.1

پرسش:1
یعنی؟

پاسخ:1
یعنی همان گزینه ای که اساس صحبت مرا تشکیل می دهد. یعنی گزینه ای که، در تقابل با راه حل نظامی که هیچ دستآوردی نخواهد داشت و تنها دست نظام را قوی خواهد کرد، در چهارچوب آن دست مردم ایران قوی شود و نه دست نظام. اجازه بدهید توضیح بیشتری در این مورد بدهم چون موضوع پیچیده ای است.

پرسش:1
فرض کنید مستقیما به شخص کوندالیزا رایس و جرج بوش مشاوره می دهید. بوش دوسال دیگر به اتمام دوره ریاست اش باقی مانده، به نظرشما، چگونه دراین دوسال باقی مانده می توان دست مردم ایران را قوی کرد تا خود از پس این نظام برآیند؟

پاسخ:1
باید ترکیبی پیدا کنید از نیروهای درون و برون مرزی که در تعامل و همآهنگی با یکدیگر و در رابطه با چند کشور کلیدی، بصورت همآهنگ در راستای تغییرنظام دست به عمل شوند.1

پرسش:1
یعنی می خواهید مردم را درتهران برعلیه حکومت به خیابانها بکشید و موجبات یک سلسله اعتصابات فراگیر و سازماندهی شده را فراهم کنید؟

پاسخ:1
ببینید، مثال های اینگونه حرکت ها و نافرمانی های مدنی را از آرژانتین تا هند فراوان می توان یافت.1

پرسش:1
این هدف و ابزارشماست؟

پاسخ:1
این یکی از ابزارهاست. ابزاردیگر، نیروهای نظامی و شبهه نظامی است. یک چیز را می بایست همواره مد نظرداشته باشید: اساس قدرت این نظام در روز موعود به سپاه پاسداران استوار است.1

پرسش:1
آنها از خامنه ای دستورمی گیرند، نه از احمدی نژاد....1

پاسخ:1
نهایتا، این خامنه ای است که در مقام رهبری است، ولی درعمل مسایل کمی پیچیده تر از آنی است که از ظاهرقضیه پیدا است. خامنه ای تسلط تام و تمام براوضاع ندارد. درعمل، او حتی این خطررا پذیرفت که با استناد در ملا عام به گفتگوهای خلیل زاد، سفیر آمریکا درعراق، و نمایندگان ایران، برسرمسایل آن کشور، بخشی از پاسداران را برعلیه خود برانگیزد. هدف او از اتخاذ چنین چرخشی چه بود؟ خامنه ای، با آگاهی بر این که پایگاه داخلی او در میان موج روزافزون سرخوردگی مردم هرچه بیشترتضعیف میشود، برآن شد تا با این موضع گیری آب پاک برسرملت خودش ریخته به آنها چنین وانمود کند، " شما به پشتیبانی آمریکا دل نبندید. ما خودمان با آمریکایی ها برسرمیز مذاکره نشسته ایم." حتی اگرچنین چرخشی موجبات ناراحتی بخشی از نیروهای شبهه نظامی وفادار به او را فراهم آورد.1

این رویداد، بافت فکری و رفتاری این نظام را نمایان می سازد. همچنین مشخص میکند که کلیت نیروهای شبهه نظامی در چهارچوب یک واحد مشخص قرارندارند. این نیروها به یک مجموعه مافیایی بیشترشباهت دارند. دردرون آنها، به خانواده های جداگانه ای بر می خوریم. هرخانواده در درون سپاه، روابط خودش را دارد و اهداف خودش را پیگیری می کند. برخی پشت القاعده را گرفته اند. برخی در سوریه ریشه دوانده اند. برخی دیگر در دره بکادر لبنان درگیرند. برخی دیگر درعراق مشغول فعالیت هستند. تمامی این گروه ها از امکانات مالی مستقل برخوردارند، از بنادرتجاری اختصاصی گرفته تا دیگرمجاری تغذیه مالی، و از این رو نیازی به حساب پس دادن به حکومت ندارند.1

پرسش:1
آیا فکر می کنید که خواهید توانست از این قضیه به نفع خود بهره برداری کنید و بخشی از نیروهای سپاه را برعلیه نظام بسیج کنید؟

پاسخ:1
بله، به چند دلیل. نخست به این دلیل که آنها نیز همانند تمامی نظام های توتالیتر، می دانند که نهایتا سقوط خواهند کرد. پرسش این خواهد بود که خروج خود را از این مهلکه چگونه معامله کنند. دوم این که، بسیاری از خانواده های پاسدارآن طور که گفته میشود ثروتمند نیستند. سوای آنهایی که از ما بهتران اند، بسیاری دیگرهستند که به نان شب خود محتاج هستند. ما تعداد زیادی افسرپاسدار داریم که شب، هنگام بازگشت از پایگاه، مجبورند برای فراهم آوردن مایحتاج خود و خانواده اشان ساعات زیادی به مسافرکشی بپردازند. منشا همدردی آنان با مردم عادی همینجاست.1

پرسش:1
پس آنچه درمدنظرشماست، اعتصابات گسترده، آمدن مردم به خیابان ها، همراه با فریادهای سقوط رژیم و، در پی آن، پشتیبانی نیروهای مسلح سپاه است...1

پاسخ:1
پشتیبانی ، پایداری...1

پرسش:1
وپس ازآن، بخش مهمی از سپاه خواهد گفت، " شما دیگررفتنی هستید."1

پاسخ:1
می خواهم بگویم که در این گیرودار جنگ برق آسای مطبوعاتی را نیز نباید فراموش کرد.1
فراموش نکنید که پشتیبانی بی.بی.سی از انقلاب، حمایتی که بارها خود را به واضح ترین شکل نشان داد و تا آنجا پیش رفت که هرشب قبل از راه پیمایی محل گردهمآیی و مسیرحرکت را نیزاعلام می کرد، یک چنین حمایتی افسانه نیست بلکه واقعیتی بود واضح و ملموس.1

پرسش:1
آیا شما با برخی از فرماندهان سپاه در تماس هستید؟

پاسخ:1
بطورقطع، همین طوراست. این همین فرماندهان هستند که مرتب به من گوشزد می کنند که از آنها استفاده بهینه به عمل نمی آید، که این آنها هستند که نبض اوضاع را دردست دارند، که نقشی فعال در جریانات خواهند داشت، که با تمامی این ها ابتکارعمل نه دردست آنها (بلکه بدست مردم) خواهد بود.1

پرسش:1
آیا شما شخصیت محوری این جریان هستید. فرمانده کل قوا در این حرکت آیا شما هستید؟

پاسخ:1
ببینید، نقش من می تواند موثر باشد. ولی، اگرتا به امروز صبرکرده ام، دلیلش این است که می خواستم ببینم آیا اپوزیسیون ایرانی قادرخواهد بود صفوف خود را مستحکم کرده، بصورت جمعی در چهارچوب یک برنامه مشخص حرکت کند. تا دو سه ماه آینده، مشخص خواهد شد که آیا تلاش های پیگیر و خستگی ناپذیری که از دو الی سه سال پیش در این جهت صورت گرفته اند، بارور خواهند شد یا خیر.1

پرسش:1
دو تا سه ماه دیگر؟

پاسخ:1
بله. دو تا سه ماه دیگر، تا این تابستانی که درپیش است.1

پرسش:1
آیا در پی بوجود آوردن یک شورای وحدت یا چیزی از این قبیل هستید؟

پاسخ:1
بله، هدف ما این بود که چیزی شبیه یک کنگره بوجود آوریم، یا یک فوروم، یا محلی که در آن گروه های تبعیدی ایرانی، هرکدام زیرپرچم خود و درچهارچوب مستقل اعتقادی و سازمانی خود، برسراصول و اهدافی مشترک به اتفاق نظررسیده، درآن راستا با یکدیگربه همکاری بپردازند. این، نهایتا، بهترین چیزی است که می توان از اپوزیسیون، با شناختی که از بافت و ترکیب آن داریم، انتظارداشت. ولی، همانطور که بارها این نکته را به آنها یادآورشده ام و دراینجا بار دیگرمی شوم، همچنان که هرچیزی ضرب الاجلی دارد، این کارهم تاریخ مصرف خود را خواهد داشت. بنوبه خود، من تمامی راه هایی را که دراختیار داشته ام در مسیراین هدف و گرد هم آوردن این گروه های اپوزیسیون پیموده ام. ولی، اگرچنین راه بردی کارآیی لازم را از خود نشان ندهد، من حاضرم تا شخصا وارد معرکه شوم و هر ابتکاری را که لازم است به بکار ببندم. و معتقدم در چنین شرایط هولناکی هرایرانی مبارز دیگرهم از هر راهی که صلاح بداند همین کار را خواهد کرد.1

پرسش:1
بطورمشخص، آنچه را که مد نظردارید، گرد هم آوردن گروه های برون مرزی زیر یک چتر و استفاده از آن ها برای مخاطب قراردادن گروه های متفرق درون مرزی در راستای اعتراضات و اعتصابات گسترده در داخل ایران است. همین طوراست؟

پاسخ:1
هدف، همآهنگ کردن یک جبهه وسیع مقاومت و نافرمانی مدنی است تا در درون ایران حداکثرفشار ممکن براین نظام وارد شود. همزمان، جامعه بین المللی نیز به نوبه خود می تواند نقش بسیار فعال تر در جهت افزایش فشار به نظام حاکم برایران بازی کند. اینجاست که نقش تحریم های هوشمند به خوبی پدیدارمی شود. به عنوان مثال، چرا فشار را برمردمی وارد آوریم که خود زیر بار طاقت فرسای تنگناهای ملی و غیره درعذاب هستند؟ چرا، برای نمونه، شما، درچهارچوب تحریم های سازمان ملل، از رفت و آمد مقامات این نظام جلوگیری نمی کنید؟ یا چرا جلوی صادر شدن روادید ورود و خروج آنها را نمی گیرید؟

چرا با کشورهایی که تمامی داده ها و اطلاعات لازم در مورد حساب های بانکی و شرکت های تجاری مجازی این نظام را در اختیاردارند تماس نمی گیرید و آنها را مسدود نمی کنید؟

اساسا، هدف شما این است که یک هشدار جدی به رژیم ایران فرستاده شود، در کنار آن مقامات نظام مورد تنبیه و تحریم قرارگیرند و نیازی در این صورت به اعلام جنگ و یا وارد آوردن تحریم های گسترده اقتصادی احساس نشود؟

دراین صورت، با یک تیردو نشان می زنیم و روسیه وچین را هم در برابر مسئولیت هایشان قرارمی دهیم. اعمال تحریم های هوشمند دست آنها را نیز خواهد بست چرا که در صورت مخالفت نقش حامیان جمهوری اسلامی را نصیب خود خواهند کرد. مطمئن نیستم که این دو کشور تمایل چندانی داشته باشند که دردادگاه افکار عمومی جهانی در چنین نقشی ظاهرشوند.1

پرسش:1
درچنین کارزاری، شما تا چه حد نگران امنیت جانی خود در آمریکا هستید؟

پاسخ:1
ببینید، نگرانی در این زمینه چه چیزی را حل می کند؟ من با توکل به خدا وارد این عرصه شده ام. کاردیگری هم نمی توان کرد. دائم که نمی شود مخفی زندگی کرد.1

پرسش:1
درایران آمالی شما، آیا محمود عبدالله، شهروند افغانی ای که از اسلام به مسیحیت روی آورد، از تمامی حقوق خود در این زمینه بهره مند خواهد بود و زیرحمایت دولت از تعرض احتمالی روحانیون تندرو نیز درامان خواهد بود؟

پاسخ:1
اگرقانون اساسی برمنشورحقوق بشرپی ریزی شده باشد، چنین حقی از ابتدایی ترین حقوق هر فردی خواهد بود. من حالم از این همه ریاکاری و تزویر که از شاخص های برجسته منطقه ما شده اند، بهم می خورد. اگرشما به چیزی اعتقاد دارید، بلند و رسا آنرا بیان می کنید، خودتان را گول نمی زنید.1

این، پایه و اساس استدلال من است. من به این سن و سال نرسیده ام که خود و دیگران را گول بزنم. حتی اگرقرارباشد جانم دراین راه بخطرافتد، به درک، بیفتد!1

زندگی، بدون این حقوق اساسی، به درد سرش نمی ارزد. واقعا نمی ارزد. اگر غیر از این فکر میکردم، همین جا که هستم بساط زندگی آرام و بی دردسرخود را می ریختم و یک بار برای همیشه دور ایران خط می کشیدم. نه، هدف من زندگی کردن در میهن خودم در چهارچوب همین حقوقی است که شما از آنها در اینجا بهره مند هستید. برای همین هم هست که مبارزه میکنم. و پیه دردسرش را هم به خود مالیده ام.1

پرسش:1
آیا فکرمی کنید که مردم ایران بطورکلی با شما هم عقیده اند یا این که می بایست نخست گرایش آنها را به افکارخود جلب کنید؟

پاسخ:1
ببینید،همه متوجه این نکته پیش پا افتاده هستند که هرگونه حرکت اعتراض برعلیه این نظام بلافاصله با عکس العمل شدید آن، زندان، شکنجه و حتی اعدام، مواجه خواهد شد، همین هفته گذشته، پس از اعلام مواضع رسمی احمدی نژاد در مورد حجاب اسلامی، پیکرهای بی جان شش زن ایرانی در محلات جنوبی شهرتهران پیدا شدند. حال، شما فکرمی کنید مردم ایران نمی فهمند؟! خیلی هم خوب می فهمند.1

پرسش:1
آیا ترجیح می دهید درانتخابات پارلمانی دموکراتیکی هم چون انتخابات عراق شرکت کنید، و یا در قالب یک پادشاه مشروطه به میهن خود بازگردید؟

پاسخ:1
پرسش خوبی است. من نقش خودم را امروز می دانم و آن تسریع اتحاد و نه دو قطبی کردن نیروهای ضد رژیم است. نقش من امروز در چهارچوب یک نهاد مشخص تعریف نمی شود. نقشی است که در آن من، نه در قالب یک رهبرسیاسی، بلکه در لباس یک شخصیت ملی ظاهرمی شوم تا مبارزه برای آزادی ایران به ساحل پیروزی برسد. نقش من امروز، نه به عنوان نماینده یک نهاد، که در لوای یک آزادی بخش معنی پیدا میکند. با این وصف، این مسئولیت به خود مردم ایران برمی گردد که، در ورای محتوای سیاسی نظام آیندۀ ایران که همان طور که پیش ترمتذکرشدم دموکراتیک، سکولارو برپایه منشورجهانی حقوق بشراستوارخواهد بود، شکل آن را نیز به دست خود رقم زنند. آیا می خواهیم که آن محتوای سیاسی را در قالبی مشروطه، به آن صورت که در سوئد، ژاپن، هلند و یا بلژیک شاهدش هستیم، پیاده کنیم؟ یا این که می خواهیم نظامی جمهوری به مانند فرانسه و یا ایالات متحده داشته باشیم؟ بحث شکل نظام فردای ایران، بحث فرداست، نه امروز! بحث مجلس موسسان آینده و مسئولیت منتخبین آن اجلاس خواهد بود تا شکل و محتوای جدیدی درچهارچوب قانون اساسی نوینی به مردم ایران ارائه کنند. درآن زمان، بدون تردید، مباحثات زیادی دراین زمینه صورت خواهند گرفت، میان مشروطه خواهان از یک طرف و جمهوری خواهان از طرف دیگر.1

پرسش:1
ولی این گزینه را مردود نمی دانید؟

پاسخ:1
دیدگاه شخصی من این است که نظام پادشاهی مشروطه بهترازعهده نهادینه کردن دموکراسی در ایران برخواهد آمد تا یک نظام جمهوری. در این مورد مشخص، می توانم اسپانیای پس فرانکو و نقش پادشاه خوان کارلوس را نمونه میآورم.1

پرسش:1
از تاجت و تختت صرفنظرنمی کنید؟ این نقش را ایفا خواهید کرد، اگر...1

پاسخ:1
ببینید، این مسئله را اینگونه نمی شود بیان کرد که من چه می خواهم و چه نمی خواهم. از دیدگاه من، اگرقراربراین باشد که بر بود و نبود نظام پادشاهی تصمیم گرفته شود، این به استدلال من نخواهد بود. به تصمیم ملت ایران خواهد بود. من به کارا بودن این نهاد ایمان دارم. تصادف نبوده است که بیست و پنج قرن در ایران بقا داشته است. عمیقا در تار و پود فرهنگ و سنت ایرانی ریشه دوانده است. در دنیای مدرن امروز نیز می تواند نقش خود را به خوبی ایفا کند. آمریکایی ها، در برخوردشان با نظام پادشاهی، بلافاصله به جرج سوم فکر می کنند. در حالی که باید به خاطرداشته باشند که لفظ "جمهوری" به تنهایی بی معناست. بیشتردشمنان شما، جمهوری اند! صدام حسین جمهوری داشت. سوریه جمهوری است. "جمهوری" بصورت خودکار دموکراسی- آور نیست. شوروی ها جمهوری داشتند. این در حالی است که نیمی از متحدین شما در اروپا و در پیمان ناتو دموکراسی های پادشاهی بودند، درحالیکه تمام اعضای پیمان ورشو جمهوری بودند. شکل نظام مهم نیست. مهم، محتوای آن است. پادشاهی، به عقیده من، همانقدر استعداد دموکراتیک بودن را دارد که جمهوری. در برخی کشورها، نظام پادشاهی کارکرد بهتری دارد. تاریخ نشان داده است که، در آن کشورهایی که از تکثر بالای قومی و عقیدتی برخوردارند، آنچه سیمان ساختار سیاسی – اجتماعی را تشکیل می دهد روحی است که برآن ساختار حکمفرماست. با این تفاوت که چنین ساختار و یا نهادی می بایست در ورای مجادلات سیاسی پی ریزی شده و هرگز پا به چنین میدانی نگذارد. این ویژگی فاحش را نباید از خاطربرد. چرا که چنین نهادی تنها در صورتی می تواند از عهده مسئولیت خود به خوبی برآید که بی طرفی خود را حفظ کند، منفعت عام را ببیند و درگیرجدالهای سیاسی نشود. به محض ورود به عرصه سیاسی، رفتار این نهاد با عنصروجودی آن در تضاد قرارمی گیرد. این مشکلی بود که ما در نظام گذشته گرفتارش بودیم، چرا که شخص پادشاه مستقیما درگیر تصمیم گیری های سیاسی و اجرایی شده بود. این رفتاری است که هرگز نباید به آن تن داد. با این وصف، بله، با تمام وجود حاضرم تا درچنین قالبی برای نهادینه کردن دموکراسی واقعی انجام وظیفه کنم. اگر مردم ایران چنین تصمیمی بگیرند، این برای من بزرگترین افتخارخواهد بود.1

با این حال، من به آنها می گویم که پیش از هرچیز، من یک ایرانی هستم و این افتخاری خواهد بود برای من تا درهرچهارچوبی که مردم اراده کنند انجام وظیفه نمایم. اگرمردم این گزینه راپیش پای من بگذارند، فکرمی کنم که بخوبی از عهده آن برآیم.
1

JNIK NEWS با تشکر از

13 Mai 2006

... جز تسليت چه بايد گفت ؟ و اشكی كه


ر ..... باری، درست در شب عيد بوديم که قلب پاک پير زنی برای هميشه از طپش افتاد. زنی روستايی و ساده، خيلی ساده اما پر رمز و راز چون همان روستای خودش که زهر فراغ فرزند چشيده، بيش از بيست سال از درد اين فراغ به درگاه خدا ناليده و هر شب هم تا سپيده بر مسببان اين فراغ و اشکهای شبانه نفرين فرستاده بود. بله رفقا، من در شب عيد بی مادر شدم! اکنون مدتی است که نوروز گذشته، حال هر چه می خواهم چيزی برايش بنويسم، اما اندوه و شک امانم نمی دهد. درد بزرگتر از درد مرگش اين است که حتی نمی توانم بر گورش حاظر شوم و با ريختن اشک خودم را کمی آرام کنم. آرزوی ديدن گور پدرم در دلم ماسيده بود، اين يکی هم به آن اضافه شد. وقتی شنيدم پدرم مرد اولين احساسی که داشتم احساس بی کسی بود

پير مرد می دانست که تا اين نکبت در ايران است، من قادر به بازگشت نيستم. اما اميدش را برای ديدن من بعد از سپيدی پايان اين شب سيه از دست نداده بود، يا اينکه مبادا من در غربت بيشتر غمگين شوم، اينطور تلقين می کرد که عمر اين تباهی و سياهی طولانی نخواهد بود. او می دانست که من خيلی مغرورم، و چون حتی دو متر زمين هم ندارم که وقتی مردم در آن چالم کنند، پس اگر برگردم جايی برای زندگی ندارم، هر وقت که تلفنی حرف می زديم می گفت : بابا جون، مبادا نگران چيزی باشی! تو بی کس و کار که نيستی پسرم. اگر برگشتی اينجا خانه و زندگی داری، من که نمرده ام! هر چه بود اما فلک لاکردار اين آرزو را بردلش گذارد. همانطور که داغ از در وارد شدنم را بر جگر مادر بيچاره ام نهاد. پدرم نه پايان شب سيه را ديد و نه ديگر بقول خودش يوسف گمگشته اش را....
1





اين مصيبت وارده را به آقای دکتر امير سپهر و حزب ميهن تسليت ميگويم
و برای ايشان و خانواده بزرگوار صبر جميل و برای آن مرحومه علو درجات را از خداوند مسئلت مينمايم.1

10 Mai 2006

خطر قطع شدن اینترنت ایران جدی است

خطر قطع اینترنت ایران بوسیله امریکا یک خطر جدی است و اگر امریکا این کار را انجام دهد، در عرض یک روز مخابرات ایران دچار مشکلات جدی خواهد شد و کلیه سیستم‌های مخابراتی، سرویس (1)، سرویس تلفن همراه و سرویس اینترنتی دانشگاهها و مراکز آموزشی، اطلاعات فرودگاه از کار می‌افتد.خسرو مترجمی، مدیر شبکه آموزشی (2)، در آمریکا در گفتگوی اختصاصی با خبرنگار آفتاب، ضمن بیان این مطلب افزود: کاری که امریکا می‌خواهد انجام دهد، از یک بمب اتم مخرب‌تر است و هیچ خرجی برای امریکا ندارد ...1

به گفته وی، از نظر امریکا اینترنت متعلق به وزارت دفاع امریکا است و امریکا پلیس اینترنت است و تشخیص داده که ایران شایستگی ندارد، بنابراین اینترنت ایران را قطع می‌کند. مترجمی که خود مدیر یک شبکه آموزشی فارسی زبان (3) در امریکا است با اشاره به اجلاس (4) که در تونس برگزار شد، تصریح کرد: در اجلاس تونس بیشتر بحث بر سر تبعیض حاکمیت اینترنت بود و اینکه تنها یک کشور نباید رهبریت اینترنت را داشته باشد، بلکه این حاکمیت و رهبری باید از طریق یک شورا بر شبکه اینترنت اعمال شود، اما هیچ توجهی به مساله مهم احتمال جدی قطع اینترنت ایران از طرف امریکا نشد. وی خاطرنشان کرد: ما باید هرچه زودتر افکار عمومی مردم امریکا را نسبت به تصمیم دولت امریکا روشن کنیم به دلیل اینکه مردم امریکا حق آموزش را برای کلیه مردم جهان الزامی می‌دانند و شبکه اینترنت نیز یک شبکه آموزشی است و باید نظرشان را درباره عمل کشورشان مبنی بر قطع اینترنت ایران و محروم کردن میلیونها جوان ایرانی از حق آموزش، فقط به دلایل سیاسی جویا شویم. مترجمی تصریح کرد: ما باید همین حالا به فکر باشیم و از این اقدام جلوگیری کنیم، این اتفاق یک فاجعه ملی است و هیچ حرکتی نمی تواند در چنین زمان کوتاهی و ظرف فقط یک روز چنین لطمه‌ای را به ایران وارد کند.1
WSIS_4 ------- IT _3 ------- ITC _ 2 -------VOIP_ 1

توضیح: آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند. تکنولوژِی بومی انرژی هسته ای زنده باشد که بقیه دنیا کشک است.1

سازمان زنان و جوانان مبارز ايران . تهران

***************************************

وطن امروز اسير دو سه تن بی وطن است
انهدام وطن از نکبت اين چند تن است

اين يکی لاشخـورو آن دگری جغد سياه
اين يکی مرده خورو آن دگری گور کن است

اين يکی پيشنماز چمن دانشگاه ......1
واقعا قصه او قصه خر در چمن است

بلبلان را همه کشتند به فتوای فقيه
حاليا وقت نوا خوانی زاغ و زغن است

روزگاری که وطن غصب کفن دزدان است
عجبی نيست اگر مرده ما بی کفن است

عطش قاضی اسلام بنازم که چنين
تشنه خون جوان و بچه و مرد و زن است

مذهب قاضی اسلام اگر بی وطنی است
سجده بر خاک وطن ؛ مذهب و آيين من است

( با تشکر از
وبلاگ تــــرنـــٌـم )

03 Mai 2006

عبدالحسین سپنتا

آرامگاه عبدالحسین سپنتا پدر سینمای ایران ویران شد

پايگاه آگاهی رسانی ایران پاد : چندی پیش آرامگاه عبدالحسین سپنتا ، پدر سینمای ناطق ایران ، نویسنده ، شاعر و روزنامه نگار برجسته ایرانی ، شبانه با خاک یکسان شد ، نبش قبر شد و به بقایای پیکرش بی حرمتی شد و چند متر آن طرف تر به نحوی توهین آمیز چال شد.1



این فاجعه دردناک متاسفانه تا کنون با سکوت روزنامه نگاران ، دانشگاهیان ، هنرمندان سینمای ایران ، مسوولان فرهنگی ، دوستداران تاریخ و فرهنگ ایران و عموم مردم روبه رو شده و اندوهبار تر این که این جنایت هولناک با اطلاع خاندان سپنتا و هدایت فرزندان و نوادگان شادروان عبدالحسین سپنتا انجام شده است و ظاهرا هدف از انجام این کار تغییر کاربری ملک آرامگاه و ساختمان سازی می باشد .1
از شادروان عبدالحسین سپنتا ، علاوه بر آرامگاه ابدی ، یک منزل مسکونی تاریخی ، تعداد زیادی کتب گران بها ، آرشیو فیلم و مطبوعات و دست نوشته های با ارزشی به جا مانده و متاسفانه بیم آن می رود که این میراث ارزشمند فرهنگی نیز نابود یا از کشور خارج شود و به مجموعه داران و قاقچیان اشیاء عتیقه فروخته شود .1
در این شرایط به نظر می رسد که نهادهای مردمی همچون انجمن روزنامه نگاران و خانه سینما ، اهالی مطبوعات ، هنرمندان و عموم مردم با همکاری نهادهای مسوول دولتی باید خواستار بازسازی مزار این بزرگ مرد و حفظ و انتشار آثار به جای مانده از او شوند.
1


قابل ذکر است ، عبدالحسین سپنتا در هشتم فروردین ماه سال 1348 خورشیدی در اصفهان درگذشت و در آرامگاه خانوادگی « سپنتا و بزرگزاد ایمانی » در محله تخت فولاد اصفهان ( مسجد مصلا ) به خاک سپرده شد.
1

ایران اگر که معدن نفت و طلا نبود
ایرانی این چنین هدف هر بلا نبود

گر خویش با سیاست بیگانه خو نداشت
بیگانه با سیاست ما آشنا نبود

از نفت ما اگر چه بشد روشن انگلیس
لیکن چراغ خانه ما را روا نبود

تا لوله های نفت رگ جان ما کشد
بس خون خلق ریخت ولی خون بها نبود

ثروت برفت ساحل « مانش » از خلیج فارس
در ساحل خلیج ولی جز گدا نبود

گر سود نفت یک صدم اش بُد نصیب ما
با فقر و فاقه ملت ما مبتلا نبود

هر کس هر آن چه گفت نبُد جز برای نفت
هر رنگ شد پدید ، جز این مدعا نبود

هر بچه فقیر در این ملک دیده ای
مسوول آن به غیر بریتانیا نبود

از ماجرای نفت « سپنتا » مگو سخن
بدتر از این به کشور ما ماجرا نبود

زان رو که هرکه دم بزد از نفت ، پاسخش
جز اتهام و فحش و بد و ناسزا نبود

ور پافشاری اش بشد افزون ، چنان برفت
کز او به ناگهان اثری هیچ جا نبود.
1

01 Mai 2006

برخورد با ايران

مصاحبه مجله نشنال رويو انلاین با مايکل روبين از مؤسسه امريکن انترپرايز

و "ايران جاويد، دوام و بحران" نام کتاب جديد و حاصل کار تحقيقاتي مشترک پاتريک کلاسون و مايکل روبين ميباشد. 1

کاترين جان لوپز: چه چيزی در مورد ايران هميشگی است؟
مايکل روبين: تاريخ ايران به قرنها قبل برميگردد و بسيار مهم است که الگوهای تاريخی را در شکل دادن به جامعه و حکومت ايران در نظر بگيريم. ما ميخواستيم هميشه باور کنيم که جمهوری اسلامی حالت طبيعی ان چيزها ايی ست که بايد اتفاق مييفتاد. کتابهاي بسياری نوشته شد که فرض را بر اين ميگذاشت که حکومت اسلامی نمايانگر اوضاع واقعی و تکامل روند سياسی داخلی ايران است اما اکنون بر همگن روشن شده که انقلاب انحرافی بيش نبوده است (گمراه کننده بود). همين نگاه ميطلبد که سياستهای گذشته مورده سؤال قرار بگيرد: ايا ما بايد کاری بکنيم که عمر رژيم طولانی گردد يا با اکثريت قريب به اتفاق مردم ايران که اميد به تغيير دارند همراه شويم؟ ما در صورتی برنده خواهيم بود که مردم ايران برنده شوند و اين به ان معني است که به هيچ گونه معامله ای که به وضعيت فعلی کمک کند و عمر رژيم مذهبی را افزايش دهد دست نزنيم

لوپز: منظور از "دوام داشتن و همیشگی بودن" در عنوان کتاب چيست؟ منظور از بحران چيست؟ البته ممکن است که بخش بحرانش را هر روز در اخبار ببينيم و بخوانيم اما دوام و پایداری که در عنوان کتاب امده به چه معناست؟
م.ر: {متأسفانه} آنقدر چيز های زيادی هست که بر تاريخ ايران [در بحث های کلی] پيشی ميگيرد. بسياری از مردم امريکا از ايران تصويری به شکل يک کشور به شدت مذهبی و افراطی دارند. البته ايرانيان مذهبی هستند، اما مهمتر از ان فرهنگ ايشان است که به چشم ميايد. ايرانيان هنوز جشنهاي قبل از حمله اسلام را گرامی ميدارند و حماسه ملّی ايشان شاهنامه فردوسی داستان حقيقی ايران قبل از ظهور اسلام را بخوبی بازگو ميکند. جمهوری اسلامی ممکن است که ايران را اول يک کشور شيعی و سپس يک کشور ايرانی در نظر بگيرد اما عموم ايرانيان چنين نظری ندارند. غرور و حس ميهن پرستی دو عامل اصلی هستند که در فرهنگ ايرانی نيز نفوذ دارند در سده های اخير بين دولت مرکزی و حاشيه نشينان داخلی هميشه درگيری وجود داشته به همين جهت شورش های قومی اخير در ايران بسيار جالب به نظر ميرسد. هرگاه دولت مرکزی ضعف نشان داده ، گروههای منطقه ای قويتر نشان داده اند. در عين حال هميشه ترس دخالت بيگانه و يا بيگانه ستيزی نيز وجود داشته و متاسفانه بين مذهبيون نيز هميشه ديدگاه منفی نسبت به يهوديان وجود داشته است. تعداد کمی نيز اگاهند که ستاره زرد رنگ معروف که روی البسه يهوديان زمان المان نازی بوده ريشه ای تاريخی در ايران داشته است البته اين اصلاً بدين معنا نيست که همه ايرانيان تحمل مذهبی کمی داشته اند، خير، بر عکس اين قضيه صحيح است. اما چه در ايين زرتشتی يا در شيعه گري امروز ايران، تحمل مذهبی نفوذی در حلقه های مذهبی نداشته است.1

لوپز: به نظر ميرسد که رییس جمهور ایران خواهان نابودی اسرایيل است، آيا واقعاً او سعی خواهد کرد که از شر اسرایيل خلاص شود؟ آيا او اصلاً ميتواند دست به چنين کاری بزند؟
م.ر: رياست جمهوری در ايران قدرتی ندارد و به عنوان يک سايه عمل ميکند. رهبر عالی مذهبی ايران است که به حساب ميايد. با اين حال ريس جمهور فعلی ميتواند نماينگر مکنونات قلبي رهبر جمهوري اسلامی نيز باشد. اگر چه بسيار خطرناک خواهد بود که فکر کنيم که حکومت ايران به ان چه ميگويد ايمان ندارد. اين نظام بر اساس عقايد مذهبی و ایدولوژیک بنا شده است. ما نبايد معيارهای خود را برابر معيارهای يک حکومت مذهبی قرار بدهيم و سنجش کنيم. براي درک اين حکومت بايد ريشه ها و نحوه رشد اين عقاید را در نظر بگيريم و بفهميم.1
در ثانی همان افرادی که خطر حمله نظامی عراق به کويت را در سال 1991 رد ميکردند امروز نیز همان دلايل را در مورد ايران بکار ميبرند.1
خطای ما در درک اينکه "آنچه بعضی از ديکتاتور ها ميگويند به ان عمل ميکنن" گاهی ما را به سمت گزينه نظامی از نوع عمليات روباه صحرا سوق ميدهد.1

ل: آيا آنها خطری جدی هستند؟
م ر: بله. اين تصور بين سياست مداران و فعالين خبری امريکا وجود دارد که خود امريکا را مورد عتاب قرار ميدهند و ما را مسئول هرگونه اشتباهی در دنيا ميدانند.1
و معتقدند که خود ما دنبال دشمن تراشی هستيم. حالا، خود مردم ايران نيز تئوری و بدگمانی قوی نسبت به انگليس ها دارند. حالا نيز نوبت امريکاست.1
تهديد واقعی اين نيست که فکر کنيم ايران بمب اتمی را ممکن است بر سر ما در واشينگتن بياندازد، نه، بلکه با مسلح شدن به سلاح اتمی دولت ايران آنقدر احساس امنيت خواهد کرد که به شدت از ترّوريزم متعارف استفاده خواهد کرد بدونه آنکه نگران پيامدهای ان باشد.1

ل: شما ايران را خوب ميشناسيد. هر گاه من چيزی در مورد حمايت مردم ايران [ از دخالت نظامی امريکا] بگويم، همه من را دست مياندازند و ميگويند که شوخيم گرفته که فکر ميکنم اگر ما به مردم ايران کمک کنيم آنها نيز از ما استقبال خواهند کرد. اين وسط چه کسی درست ميگويد؟ آيا مردم ايران به راستی به کمک ما نيازمندند؟ و اگر ما به آنها کمک کنيم، آيا آنها به متحدين ایرانی جديد ما تبديل ميشوند؟ چه کنيم اگر اوضاع بدتر از اين شد؟
م.ر: ايرانی ها بسيار وطن پرستند. آنها نميخواهند که ما به ايشان بگوييم چه کنند.1
اما خوب ما هم نبايد خيلی نرمش به خرج بدهيم. خود مردم ايران زنان و مردان بالغ و عاقلی هستند و ميتوانند تصميم بگيرند. که چه چيزی بهترين است.1
ما بايد کمک خود را در اختيارشان بگذاريم و آنها هستند که تصميم ميگيرند آيا به اين کمک نياز دارند يا ندارند و سپس در مورد تأثير گذاريشان قضاوت کنيم ما بايد در کنار ناراضيان ايرانی بمانيم و از آنها حمايت کنيم.1
اين افراد "ناراضی از وضع موجود" خود را در معرض خطر قرار داده اند. [.....] اما اشتباهی که بعضی در اينجا ميکنند اينست که فکر ميکنند درگيری در ايران بين اصلاح طلب ها و تندرو ها ميباشد. آنها ميانه رو يا اصلاح طلب نيستند. اصلاح طلب ها گوشه اي از خود حکومت اسلامی هستند که سخنگوی ان عده دمکراسی خواه واقعی نیز نيستند.1
به عبارت بهتر، آزادی يک نيروی بسيار قدرتمنديست. تنها بد از سقوط ديوار برلين بود که ما درک کرديم چقدر در شناخت ناراضيان شوروی سابق کوتاهی کرده بوديم.1
در مورده جواب سؤالتان که پرسيده بودید آيا آنها متحد ما خواهند بود يا نه، بايد بگويم که ايرانی ها راه خود را خواهند رفت و بايد هم اينطور باشد. همانطوری که فرانسه نيز هست. فرانسه نيز خاری در پهلوی ما است اما چه بهتر که اين خار، خاری ديپلماتيک باشد تا خاری مذهبی مسلح به بمب اتمی.1
من بعيد ميدانم که وضع از اين بدتر شود. مردم ايران بسيار جهانی شده و آشنا به سازو کارهای دنيا هستند و سابقه حکومت بر اساس قنون اساسی امروزی را دارا هستند. هم اکنون صد سال از انقلاب مشروطيت ايران نيز ميگذرد.1

ل: چرا بازی از افراد مثل مايکل لدين و شما چيز هایي را مرتب گزارش ميکنند که اساسآ کس ديگری آنها را نميبيند؟ آيا شما اين داستان ها را سرهم ميکنيد يا اينکه شما هم مثل ایسوون جردن در شبکه سی ان ان عمل ميکنيد؟ يعنی اينکه رسانه های بزرگ حقيقت را نميگويند چون از فاش شدن حقيقت واهمه دارند.1
م.ر: هيچ ضرری ندارد اگر روزنامه های ايرانی را بخوانيد يا فارسی حرف بزنيد من هميشه وقت زيادی را صرف مطالعه نواحی استانی ايران ميکنم. نه فقط تهران.1
من مدت طولانی را در جمهوری اسلامی سپری کرده ام. سال 1378 در جريان کوی دانشگاه تهران آنجا بودم و با بسياری از افراد ديدار داشته ام.1
غير ممکن است که شما بدون حضور در مکان بتوانيد ان را درک کنيد. و در مکان بودن در تحليل وقایع بسيار کمک ميکند.1
يک چيز را بايد اينجا روشن کنم، در امريکن انترپرايز، ما همگی به صورت مستقل کار انجام ميدهيم. من نميدانم مايکل لدين يا راعول گرشت يا هر کس ديگری چه ميکند، ان ها نيز نميدانند من چه ميکنم.1
ما تقريباً مثل يک محيط دانشگاهی عمل ميکنيم. ما بعضی مواقع با هم اتفاق نظر داريم و گاهی اختلاف نظر. اين هم بعضی اوقات به بحث های جالبی ختم ميشود. اما تحليل سياسی تماما در باره تبادل نظر است.1
اما خب انگشتت را روی نکته خوبی گذاشتی. خود سانسوری. اين مشکل مختص به روزنامه نگاران نيست و بعضاً گريبان محيط های اکادميک را نيز ميگيرد.1
بعد از اينکه توماس فريدمن در نقد اوضاع جاری ايران مطالبی در نيو يورک تايمز نوشت، دولت ايران نيز صدور تمامی رواديد ها را برای ان جريده برای 10 ماه لقو کرد.1
حالا نيويورک تایمز نيز حاضر است بر سر اين قضايا کوتاه بيايد که نبايد علل قايده اينطور باشد و انها حتی حاضرند هر آنچه که دولت ايران به عنوان آمار و ارقام در اختيارشان ميگذارد به عنوان اطلاعات صحيح قبول کنند.1
اساتید بخشهای مطالعاتی ايران نيز مجبورند همين آمار و ارقم را بپذيرند و اين به مطالعاتشان صدمه ميزند.1
دولت ايران در رد درخواست ويزا بر اساس ملاحظات سياسی زبانزد خاص و عام است.1
اين سياست آنها من را به ياد بخشهايی از کمدی جری ساينفلد مييندازد که اگر تهران از شما خوشش نيايد، ويزايی هم به شما تعلق نميگيرد.1
اين عامل به همين دليل سبب شده که استادان مطالعات خاور ميانه فکر کنند که
حالا باید براي کشور های مورد بحث خود در اينجا تبليغ کنند تا بتوانند ويزا
بگيرند... در حالی که اينها بايد مطلقاً بی طرف باشند. اين کار بسيار ناپسند و خارج از شوءون اکادميک ميباشد.1
به همين جهت هم هست که بحث علمی مربوط به خاور ميانه اکنون به حوزه های فکری مثل امريکن انترپرايز منتقل شده؛ چرا که ما بر آنيم به آنچه ديگران از ان منع شده اند بپردازيم. ل: آيا قبل از انتخابات نوامبر امسال ما ايران را بمباران خواهيم کرد؟ م.ر: اين چيزی هست که ريس جمهور بوش ميداند. اوست که کاری را انجام ميدهد که ميداند تنها راه ممکنه جهت جلوگيری از دستيابی ايران به سلاح اتمی باشد. بخش ديگر مشکل اينست که ايرانیها اعتماد به نفس بيش از حد پيدا کرده و فکر ميکنند که ما نميتوانيم اقدامی انجام دهيم. بيل کلينتون نيز همين مشکل را در سال 1998 موقع حمله موشکی به عراق داشت. روسای جمهور امريکا در دور دوم حضورشان در کاخ سفيد بر اساس منافع ملی تصميم ميگيرند نه بر اساس محاسبات سياسی.1

ل: اگر ما در ايران درگير شويم، اين به کجا ختم خواهد شد؟ آيا سوريه هدف بعدی ماست؟
شما در امريکن انترپرايز مرکز توطئه صهيونيستی جهان هستيد. خوب شما الان
بايد يک نقشه جنگی ضد ايران داشته باشيد، درسته؟

م.ر: من هيچ نقشه جنگی ندارم. انقدر اين روز ها درگير حاشيه بوده ام که وقت نداشتم.1
ماه گذشته که در ايسلند بودم عده ای ضد جنگ ميخواستند من را به دليل جنايت جنگی بازداشت و متهم کنند. شايد آنها واقعاً فکر کردند من نقشه جنگ دارم. اما من فکر ميکنم عده ای صرفاً ميخواهند بحث و جدل حتی در مورد جنگ را جرمی بزرگ جلوه دهند.1
و فی الواقع من صرفاً در امريکن انترپرايزه نيو کان صهيونيستی و توطئه گر نيستم.1
من 14 سال تمام برای دمکراتها در کنگره امريکا فعاليت کرده ام.1
اما گذشته از شوخی شهر واشنگتون واقعاً جاايست که صرفاً درون نگر است و
اين مايه تأسف است.1
اصلاً چيزی به عنوان طرح يا دسيسه نداريم. ما [در امریکا] به بحرانها در لحظه جواب ميدهيم.1
فی الواقع نقد من بر دولت پرزيدنت بوش نيز همين است که آنها صرفاً جواب گوی بحران ها در لحظه وقوع هستند و برای انها از پيش نقشه ای ندارند.1

ل: شما چه واقع تاريخی ايران را مايل هستيد که همگی در شرايط امروزی در نظر بگيرند؟
م.ر: مردم غالبآ کودتای سال 32 ضد دولت دکتر مصدق را به عنوان لحظه جدايی و دشمنی تلقی ميکنند. در حقيقت درست هم هست، متاسفانه کودتای 32 لحظه پيروزی واقع گرایی محض بود. در حاليکه خود مصدق هم قديس نبود.1
عوام گری خودش و آمادگيش جهت استفاده از خشونت توده وار نيز او را شبيه
ژان برتران اريستييد هاييتی ميکند. ما نيز تقاص شنا کردن در جهت عکس خواسته های جامعه ايران را ميپردازيم. الان هم اشتباه بزرگی خواهد بود اگر از در صلح با رژيم کنونی ايران در بياييم که همانند دولت شاه فقيد ايران در ساله 32 و 57 به شدّت محبوبيت خود را از دست داده است.1

ل: چه چيز خاصی هست که همگی ما بايد راجع به مردم ايران بدانيم؟
م.ر: چيز های ابتدايی مثل اينکه مردم ايران عرب نيستند. زبان عربی زبانی سامی مثل عبری است، فارسی زبانی از گونه هندی-اروپايی ميباشد.1
فارسی و انگليسی لغات مشترک زيادی دارند مثل جنگل، برادر، خواهر، مادر، پدر، شکر، قند، و الخ... و بسيار مهم است که فرهنگ ايران را بشناسيم و درک کنيم.1
شعر ايران بسيار غنی است. و غذای ايرانی بهترين غذای دنياست. اگر چه بايد فرهنگ ايرانی را درک کرد و پاس داشت اما اين دليل بر اين نيست که زاويه ديد به دور دست را هم ناديده بگيريم.1
درست است که بيش از 80 درصد مردم ايران از دولت خود ناراضی هستند و همگی غرب دوست هستند، اما اين هم به همان مقدار مهم است که بدانيم هر چقدر مردم ايران آزاد انديش و دوستانه هستند، ان کسی که دستش بر روی ماشه قرار دارد تصميم گيرنده است و هم اوست که نزديک به ربع قرن ايران را در جامعه جهانی منزوی ساخته است. ل: آيا چيزی هست که آقای احمد ی نژاد بگويد که شما رو شوکه کند؟ م.ر: البته. اينکه او بگويد: ما به خواسته های مردم خود گوش ميدهيم، ما برای کار های خود مسئوليت ميپذيريم و اينکه ما ميخواهيم در محدوده مرز های خود در صلح و صفا بسر ببريم و ما از تروريزم حمايت نخواهيم کرد، چيز هايی شبيه به اين.1
اما متأسفانه در اين مورد من دنبال سورپريز نيستم.1

لينک به اصل مطلب:1
http://www.nationalreview.com/interrogatory/rubin200604250606.asp


منبع خبر : خبرنامه گويا