19 Oktober 2005

! مار در آستين


حاج خانم گشته بود دنبال يك عكاس زن . از نارمك تا خيابان نيرو هوايى سابق را گز كرده بود و بعد كه در ميدان بروجردى در خيابان شكوفه عكاس زن پيدا كرده بود ، از او پرسيده بود كه آيا چاپچى عكس دخترش مرد است ؟ خيالش كه راحت شد ، دختر را نشاند ...... 1

( بقيه را در پي خواهيد خواند !!1 )

همزمان با سال هايي كه آفتابِ دلنشينِ افزايش بهاي نفت از سوي « اوپك » ، خاورميانه را گرم مي كرد ، مردم ايران لَم داده بودند در زير سايه بان « امنيت اجتماعي و ملي » كشور خود . ـ كه امروز ديگر دوست و دشمن به آن اِذعان دارند و اعتراف مي كنند ـ مردمي كه در رَخوتِ نوشيدنِ شرابِ سُكرآورِ درآمدِ سرشار نفت ، گام هاي توسعه و سازندگي را نظاره گر بودند و مدرنيسم را مزمزه مي كردند . مردمي سرخوش اما گرفتار در تارهاي بي خبري و پس افتادگي سياسي ، كه نمي دانستند توفانِ چه فتنه اي در راه است .1
در اين ميان ، عده اي خود فروختة بي وطن ، در تاريكخانه هاي عنكبوتي شان ، خود را آماده اجراي طرح هاي شوم اربابان استعمارگر خويش مي نمودند . اين « جماعت » عقرب صفتاني بودند ـ و هستند ـ كه به اِقتضاي طبيعت فكري و ايدئولوژيك شان نيش هاي سمي خود را صيقل مي دادند تا در روزهايي كه جزء سياه ترين برگ هاي تاريخ ايران به شمار مي آيد ، آن را بر پيكره سعادت و سرنوشت اين مردم ساده و بي آلايش فرو بَرَند .1
اين فرقه « نعلين پوش و دستار بر سر » به كمك پاره اي از دانش آموختگاني كه از مزاياي تحصيل رايگان و بورسيه هاي آموزشي در رژيم پادشاهي برخوردار شده بودند دست به كار شدند . كساني چون مهدي بازگان ها و سحابي ها و تمامي دار و دسته نوكر مآب و تبهكار « نهضت آزادي » .1
اين جماعتِ ضد ايراني مي دانستند كه براي دستيابي به اهداف خود ، مي بايست مغز كودكان و نوجوانان را آماج حملات فرهنگي و آموزش هاي پليد و انسان ستيز خويش قرار دهند . چرا كه تنها با شستشوي تدريجي مغز نسل جوان مي شد سپاهي فراهم آورد كه به موقع به ميدان بيايد و با سرسپردگي در خدمت بيگانه قرار گيرد . عده اي مغز باخته كه جز منافع شخصي خويش ، به هيچ ارزش ديگري پايبند نباشد .1
به ياري همين پرورش يافتگانِ مكتبِ « ايران ستيز » آخونديسم بود كه كشورمان به اِشغال تازي زادگان در آمد و « آزادي » از اين مردم بازستانده شد . به گونه اي كه پيش از بيداري مردم از خواب غفلت و آگاهي از مصيبتي كه بر سرشان آوار شده بود ، توفان ويرانگر آنان را به هزار و چهار صد سال پيش بازگرداند .1
اما به راستي چگونه اين « فرقه » سياهدل توانستند چنين موذيانه و مكارانه به هدف خويش نايل آيند ؟! و كجا بودند مسوولان رژيم پيشين ، وقتي آنان گام به گام پيش مي آمدند و موريانه وار دَم به دَم در هَمِستِ ( سيستم ) آموزشي ما رسوخ مي كردند ؟!1
چند روز پيش گزارشي در يكي از روزنامه هاي درون مرز به چاپ رسيده بود كه شايد با نگاهي موشكافانه به آن نوشتار بتوان پاسخي هرچند ساده و كوتاه بر اين پرسش ها يافت . اما مهم تر آن كه اين گزارش نشانمان خواهد داد :1
دشمنان رژيم پيشين ايران ، اندك بودند ، اما اَبله نبودند !!1
امروز تعداد مخالفان ديكتاتوري آخوندي را بيش از 80 درصد جمعيت كشور تخمين مي زنند ، ولي ........................1
آيا تداوم حكومت ملايان ، بهترين گواهِ نبودِ يك « اپوزيسيون » آگاه و فرهيخته و ميهن دوست نيست ؟! آيا آنچه امروز به نام اپوزيسيون در برون مرز شناخته مي شود ، جز گروهي پر گويِ پر مدعا ، تعريف ديگري هم دارد ؟! گروهي كه حتي به قدر ملايان كم سواد هم نتوانستند نيروهاي كارآمد را براي اهداف خويش پرورش دهند ! بماند پشتيباني از نيروهاي راستين مبارز در درون مرز !!1
متن آن گزارش را با هم بخوانيم : 1

مدارس مذهبى ايران چگونه و چرا به وجود آمدند

حاج خانم گشته بود دنبال يك عكاس زن . از نارمك تا خيابان نيرو هوايى سابق را گز كرده بود و بعد كه در ميدان بروجردى در خيابان شكوفه عكاس زن پيدا كرده بود ، از او پرسيده بود كه آيا چاپچى عكس دخترش مرد است. خيالش كه راحت شد ، دختر را نشاند روبه روى دوربين . دختر به كلاس اول راهنمايى مى رفت و مدرسه علوى دختران خواسته بود كه عكس محجبه اى براى ثبت نام بياورند . در تهران سال ۱۳۵۴حاج خانم اين همه زحمت به خود داده بود تا دخترى درس خوانده داشته باشد ، امامشابه خودش !!!!!!!!!!1
گفت وگو با دانش آموزان مدرسه هاى اسلامى نشان مى دهد كه در اين مدرسه ها همان مرام و مسلك خانواده هاي مذهبي جريان داشت . به قول محمد قائد ، مدير و سردبير يك مجله آموزشى ، «اين مدارس نياز يك خرده فرهنگ اين جامعه را پاسخ مى دادند. همان طور كه مدارسى چون هدف ، البرز و خوارزمى براى خرده فرهنگ ديگرى از اين جامعه پديد آمده بود . »1
براى اين كه بفهميم در مدرسه هاى اسلامى چه مى گذشت و مى گذرد فرقى ندارد كه پاى خاطرات فارغ التحصيلان سال ۱۳۴۰ اين مدرسه ها بنشينيم يا با فارغ التحصيلان سال 1380 صحبت بكنيم . همه حرف ها مشترك است :1
« هدف ، شكست انحصار فكل كراواتي ها بود !!1 »
سال ها بود كه مدرسه هاى جديد به ايران آمده بودند . اگر مذهبى ها مى خواستند از قافله عقب نمانند و در كارهاى علمى و اجرايى كشور نيز دستى داشته باشند، لازم بود علوم جديد را ياد بگيرند و به دانشگاه بروند . حالا ديگر سواد مكتبى جوابگوى نيازهايشان نبود . چند دهه از بلايى كه مكتب خانه دارها بر سر ميرزاحسن رشديه در تبريز و تهران و مشهد به خاطر تاسيس مدرسه مُدرن آورده بود ند گذشته بود و خودشان نيز نياز به اين نوع از آموزش را احساس كرده بودند . بنابراين مدارسى با سيستم آموزشى مدرن با ساختارى مذهبى به نام مدارس غيردولتىِ اسلامى تاسيس شد. مدارسى مثل مدرسه علوى اسلامى، رفاه، نيكان، كمال، مفيد و روشنگران. خانواده هاى مذهبى و به خصوص بازارى ، نمى خواستند فرزندانشان را در هر مدرسه اى و با هر همكلاسى دمخور كنند( ! ) بنابراين سه سال پس از تاسيس مدارس خصوصى زمانى كه اولين مدرسه اسلامى باز شد ، آنها فرزندانشان را به مدارس خصوصى اسلامى فرستادند .1
( مدرسه علوي ـ ميدان بهارستان سال 1335 )
قائد مى گويد قشر مذهبى ناگزير بود كه فرزندانش را به جايى بفرستد كه با خانه تفاوت فرهنگى ندارد. او مى گويد: «اصولاً خانواده ها دوست دارند فرزندانشان را به مدرسه اى بفرستند كه برايشان دردسرهاى فرهنگى ايجاد نكند. يعنى آدم مذهبى دوست ندارد كه فرزندش به اعتقادات او بي محلي كند . »1
آنچه كه قائد بيان مى كند دليل بسيارى از خانواده هاى مذهبى ايران براى فرستادن فرزندانشان به مدارس مذهبى بود. اما دليل اين را كه چرا مذهبى ها مى خواستند به مدرسه بروند و چرا درس خواندن برايشان مهم بود شايد بتوان در اين گفته سيدمجيد تفرشى جست وجو كرد كه فارغ التحصيل مدرسه علوى و پژوهشگر تاريخ در كتابخانه ملى بريتانيا است. او مى گويد: «قصد موسسان مدرسه اين بود كه قشرى تحصيلكرده به جامعه تحويل دهند . تصور عمومى مردم اين بود كه قشر فُكل كراواتى سوادشان از قشر مذهبى بالاتر است. اگر مريض مى شدند دكترشان فكل كراواتى بود. معمار و مهندسشان هم همين طور. مردم پذيرفته بودند كه نسل مذهبى فرهيخته نيست. اما مدرسه هاى مذهبي اين سد را شكستند . »1
يكى از دانش آموزان مدرسه نيكان (كه به علوى شميران شهرت دارد) به ياد مى آورَد كه در سال هاى پايانى دهه ۴۰ مدرسه به آنها جزوه بهداشتى دكتر ولايتى ( مشاور فعلي خامنه اي و وزير پيشين خارجه رژيم اسلامي ! ) را مى داد .1
انحصار فكل كراواتي ها شكسته بود وشرط ورود به مدرسه و بقا در آن ، نداشتنِ جعبه شيطان ( تلويزيون ) در خانه بود .1
قرار بود كه اين مدرسه ها براى فرزندان طبقه متوسط به بالا( به لحاظ مالي ) و مذهبى باشد. اگر چنين مدارسى نبودند ، شايد فرزندان خانواده هايي مانند اين ها هيچ گاه به مدرسه نمى رفتند. پس براى ورود به اين مدرسه ها دانش آموزان گزينش مى شدند . به دو دليل: يكى براى اينكه بدانند دانش آموز درس خوان است و ديگر اينكه مطمئن شوند از خانواده اى مذهبى آمده است. براى ورود به دبيرستان كمال، دكتر يدالله سحابى با دانش آموزان مصاحبه شفاهى مى كرده است. تست هوش مى گرفتند و اگر دانش آموز از اين دو خوان مى گذشت، در صورتى كه سال اول در درس هايش موفق نمى شد، مجبور به ترك مدرسه مى شد ؛ كه اين كار هم به دليل سيستم مذهبى حاكم بر مدرسه بود و هم به دليل سنگينى درس ها و همچنين نظم شديد حاكم بر آن مدرسه.1
( تهران، نارمك ۱۳۳۸)
يكى از دانش آموزان كمال به ياد دارد كه تنها تاخير پنج دقيقه اى او باعث شده بود كه آن روز از حضور در مدرسه باز بماند !1
برادر اين فارغ التحصيل كمال كه در سال ۱۳۴۴ وارد اين مدرسه شده بود علاوه بر تمامى شرايط پيشين، معدل بالا و مُعرِف مُوَجهى نيز بايد مى داشت تا در مدرسه پذيرفته شود. در مدارس علوى و رفاه نيز همين شرايط حاكم بود. به علاوه آنكه مسئولان مدرسه با خانواده ها نيز گفت وگو مى كردند و از نداشتن جعبه شيطان يا همان تلويزيون در خانه ها مطمئن مى شدند .1
دخترى كه در سال ۱۳۵۴ از نارمك تا آن سوى خيابان پيروزى به دنبال يافتن عكاسى زن به همراه مادرش رفته بود ، خاطره جالبى از مصاحبه گزينش خود در سال ۱۳۴۸ به دبستان رفاه دارد: «از كودكستان اسلامى اماميه، به مدرسه رفاه رفته بودم. يك مُعرِف مذهبى و مطمئن ما را به آنجا معرفى كرده بود. با وجود اين پس از گرفتن تست هوش، مصاحبه اى حضورى با پدر و مادرم انجام دادند و بعد مرا به اتاقى خواندند و از من پرسيدند كه آيا در خانه ما همه نماز مى خوانند يا نه. در خانه تلويزيون داريم يا نه. اهل موسيقى هستيم يا نه. در خانواده فرد بى حجابى داريم يا نه. چند نفر در خانواده هستيم و اينكه آيا جلوى برادرانم دامن مى پوشم. برادرانم چه مجله اى مى خوانند. بعد از اين كه از اين امتحان موفق بيرون آمدم در مدرسه رفاه پذيرفته شدم و تلويزيون در روز ۲۲ بهمن سال ۱۳۵۷ به خانه ما آمد1. » ( خيابان ايران، ۱۳۴۸)
پذيرش دانش آموز به تنهايى كافى نبود. تفرشى به ياد دارد كه كودك مذهبى و باهوشى به خاطر آنكه مادرش چادر سر نمى كرد از ورود به مدرسه علوى بازماند. دانش آموزى از مدرسه كمال نيز به خاطر آنچه معلم مدرسه «قماربازى» مادرش مى خواند، در امتحانى با وجود پاسخ هاى درستى كه نوشته بود، نمره زير ده گرفت و راز اين تجديدى را سال ها بعد در مواجهه با معلم خود در خيابان متوجه شد. در مدرسه علوى و نيكان نيز مذهبى بودن خانواده و نداشتن تلويزيون از اصول پذيرش بود. مجيد باقرنژاد، پزشك عمومى، از دانش آموزان مدرسه نيكان كه از سال اول دبستان در اين مدرسه بوده است، به ياد دارد كه داشتن راديو در خانواده عامل اخراج شدن محصل نبوده است. اما تلويزيون چرا. اگر هم تلويزيونى در خانه بود حتماً به صورت مخفى بوده است؛ دور از چشم فرزندان؛ يا مانند خانه تفرشى تلويزيون تنها در زمان هايى كه مسابقه فوتبال داشته روشن مى شده است.1
مهدى يزدانى خرم، منتقد ادبى، ديپلمه مدرسه فرهنگ در نزديكى سيد خندان است. فرهنگ زير نظر آقاى حدادعادل ( رييس فعلي مجلس شوراي رژيم ملايان ! ) فارغ التحصيل مدرسه علوى اداره مى شود. يزدانى به خاطر دارد كه در بدو ورود به مدرسه مصاحبه اى نيم ساعته داشته كه از او درباره صدر اسلام، جنگ هاى صليبى و داشتن دستگاه ويدئو در خانه سئوال پرسيده شده است. خانواده او آن زمان در خانه دستگاه پخش ويدئو داشتند. او راستش را گفته و درباره فيلم هايى كه در خانه داشتند نيز صحبت كرده است. اما از آنجا كه مسئولان مدرسه به خانواده او اعتماد داشتند، او را پذيرفتند . ( پل سيد خندان 1372 )1
منع دانش آموزان از تماشاى تلويزيون و شنيدن موسيقى سهم بسيارى در كتاب خوان شدن آنها داشت. به گونه اى كه يزدانى خرم مى گويد كتاب هايى را كه همسالانش در دوران جوانى خوانده اند او در سال اول دبيرستان خوانده بود. دانش آموختگان اين مدرسه ها از اين اتفاق راضى هستند. تكليف مجله ها هم كه در سال هاى پيش از انقلاب روشن بود: عامل فساد. شايد كيهان بچه ها آزاد بود. اما «دختران و پسران» و «جوانان» تابوى خانواده هاى دانش آموزان اين مدارس و اولياى مدرسه بودند. اگر در كيف كسى چنين مجله هايى پيدا مى شد، حداقل اتفاقى كه برايش مى افتاد توبيخ بود. لباس فرم در مدرسه هاى رفاه دخترانه، علوى و مدرسه روشنگران اجبارى بود. پسرها هرچند لباس فرم نداشتند اما پوشيدن شلوار جين و لباس هاى آستين كوتاه برايشان ممنوع بود. موى سر هم بايد با ماشين تراشيده مى شد. دختران تا رسيدن به مدرسه چادر به سر مى كردند. اما در بدو ورود به مدرسه مى توانستند چادر را از سر بردارند. معلمان دختران همه زن بودند و معلمان پسران همگى مرد. پسران بايد سراغ ورزش مى رفتند اما نه فوتبال: «مربيان مدرسه مى گفتند كه فوتبال خشن است. »1
از همان سال اول دبستان، بنا براين بوده كه دانش آموزان اين مدرسه ها بيشترين ساعات را در مدرسه بگذرانند. بنابراين تكليف خانه كم داشتند و رسم بوده كه بيشتر تكاليف را در همان مدرسه انجام دهند و با معلمان حاضر در مدرسه رفع اشكال كنند. مراسم صبحگاهى با خواندن قرآن آغاز مى شد و همه سر صف انجام مى دادند.كلاس هاى كاردستى و فوق برنامه هاى مذهبى از برنامه هاى رايج در ساعت هاى بعد از ظهر بود . آموختن زبان عربى هم يكى از دروس اجباري بود .1
مسابقه هاى حفظ و قرائت قرآن نيز در اين مدارس مرسوم بود. اين مسابقه ها عموماً ، به گونه اى طراحى مى شدند كه همه بچه ها حداقل يك جايزه بگيرند. كتاب مرسوم ترين اين جوايز بود. در ماه هاى رمضان، محرم و صفر در مدرسه هاى اسلامى برنامه هاي ويژه اي برگزار مي شد . در مدرسه كمال در تمام سال نماز ظهر و اعياد و آئين هاى مذهبى با سخنرانى هاى سياسى و مذهبى دكتر سحابى ( عضو نهضت آزادي و يارِ غارِ مهدي بازرگان فريبكار ! ) و آيت الله طالقانى همراه بوده است. آمفى تئاتر مدرسه نيكان در روزهاى ماه محرم با پارچه هاى سياه پوشانده مى شد و سخنرانى و برنامه هاى مذهبى در آنجا اجرا مى شد. اين مدارس تعطيلى هاى دانش آموزان را با سفر به شهرهاى دور و نزديك و برگزارى اردوهاى كوتاه و بلندمدت به خود اختصاص مى دادند. از اين گذشته در مدارس اسلامى پدر و مادرها نيز در قالب برنامه هاى اوليا و مربيان آموزش مى ديدند تا سيستم مدرسه را در خانه نيز براى دانش آموزان اجرا كنند. به اين ترتيب اوليا كنترل كنندگان دانش آموزان در خانه مى شدند و دانش آموزان نيز و كنترل كنندگان پدر و مادرها !!1

ديانت سياسي

دكتر محمد هادى نژاد حسينيان ( از وزراي پيشين صنايع رژيم ملايان و نماينده دائمي ايران در سازمان ملل !!!‌) از مديران وزارت نفت و از دانش آموختگان مدرسه علوى مى گويد كه در اين مدرسه به ظاهر به سياست كارى نداشتند اما: «با آموزش هايى كه در مدرسه علوى به ما مى دادند، بچه ها سياسى بار مى آمدند. به ما اسلام واقعى را ياد مى دادند . همين امر زمينه ساز فعاليت هاى اسلامى و مبارزاتى ما شد. »1
او مى گويد كه كار سياسى در ظاهر در اين مدرسه ممنوع بوده است زيرا ساواك روى مدرسه هاى اسلامى حساسيت ويژه داشت. تفرشى هم مى گويد كه در مدرسه علوى در ظاهر بحثى از سياست نبود. اما به ياد دارد كه يكى از بستگان هم مدرسه اش كه به گروه مجاهدين پيوسته بود، در بازگشت از زندان به او گفته بود كه توسط يكى از معلمان مدرسه به اين گروه گرايش پيدا كرده بود .1
سياست پنهان در مدرسه علوى در مدرسه هاى رفاه و كمال علنى تر بود: محصلان سال ۱۳۵۰ شمسى مدرسه رفاه به ياد دارند روزى كه ساواك به مدرسه آنها ريخت، گروهى از مديران و معلمان آن مدرسه فرارى شدند .1
دستگيرى سحابى توسط سازمان امنيت يكى ديگر از اين خاطره ها است. يا پاسخ او به نامه هاى تبريك سال نو از زندان قصر با اين مضمون: «عيد ما زمانى است كه از ظلم خبري نباشد . »1
بنيانگذاران تباهي و سياهي ، از وجود ظلم و نبودِ آزادي سخن مي گفته اند ! اما حقيقتي هم در آن سخنان است . چرا كه مي بينيم مردم ايران به دليل ستمِ ملايان حاكم ، 27 سال است عيد واقعي را تجربه نكرده اند ! )))1
شاگردان مدرسه كمالى معتقدند هرچند فعاليت سياسى تشكيلاتى در مدرسه انجام نمى شد، اما نتيجه تمامى اين اتفاقات ايجاد تفكر و انگيزه سياسى در ميان دانش آموزان بود. يكى از آنها مى گويد: «مجله مكتب اسلام ( ارگان حجتيه ! ) كه از قم به مسجدجامع سمنگان مى آمد و دسته بندى مى شد و آدرس مى خورد مجله اى ممنوع بود. دانش آموزان كمال از توزيع كنندگان اين مجله براى مشتركان بودند . »1
يكى ديگر از فارغ التحصيلان كمال در سال هاى ۱۳۴۴ تا ۱۳۴۸ سخنرانى هاى سحابى را خيلى خوب به ياد دارد؛ همچنين كلاس هاى دروس دينى شهيد ( ! ) باهنر را. او مى گويد: «برخى از دانش آموزان تحت تاثير سحابى به حسينيه ارشاد و شريعتى گرايش پيدا مى كردند و برخى ديگر تحت تاثير حجتيه و فعاليت هاى آقاى حلبى در مدرسه به مبارزه روى مى آوردند . هرچند نشست هاى آنها در مدرسه انجام نمى شد و برنامه ها به خانه هاى دانش آموزان هم منتقل مى شد. »1
شاگردان مدرسه كمالى معتقدند قرار گرفتن تيپ هاى مختلف فكرى مذهبى مانند ( سركردگان ) نهضت آزادى و كساني مانند باهنر، رجايى و بهشتى و مذهبيون غيرسياسى در اين مدرسه بسترى را ايجاد كرده بود كه امكان رشد و انتخاب بيشترى را براى دانش آموزان فراهم مى كرد.1
توارث
دانش آموخته كمال مى گويد : « كمال ناموفق ندارد . »1
دانش آموخته نيكان مى گويد : « همه ما در كارمان موفقيم . »1
دانش آموخته رفاه مى گويد : «براى آنچه مى خواهيم نهايت تلاشمان را مى كنيم.»1
دانش آموخته علوى مى گويد : « موفقيت هاى كنونى زندگى ام را با آنكه در آن خط فكري زندگي نمي كنم ، وامدار مدرسه ام هستم !! » همين دلايل كافى است كه نژادحسينيان فرزندش را به مدرسه نيكان بفرستد، باقرنژاد براى فرزند خردسالش چنين برنامه اى دارد و تفرشى زياد مطمئن نيست كه اگر ساكن ايران بود فرزندش را به اين مدارس نمي فرستاد . به قول محمد قائد، مدير و سردبير يك مجله آموزشى، هدف از تاسيس اين مدارس شايد تا حدودى برآورده شده است.1 ((( احتمالا اگر همه مردم ايران به خرافات روي بياورند و يوغ بندگي را بر گردن شان پذيرا بشوند و دست از مبارزه و مخالفت با رژيم بردارند ، مي شود گفت كه هدف آخوند ها كاملا بر آورده شده است !!! )))1

به هر حال ، خرده فرهنگ قشر متوسط مذهبى و سنتى جايگاه مناسبى را براى تربيت فرزندانش يافته
است. ( !!!!!!!!!!!!! )1

تهران مهرماه ۱۳۸۴

1 Kommentar:

Anonym hat gesagt…

http://www.shoalieh.com/weblog/archives/000317.html