29 Dezember 2005

عشرت شايق

اين حقيقتی است که می گويند انسان با شکم سير هذيان می گويد .1


هذيانهای معلق درهپروت عشـــرت خــــانوم ( که خود گذشته خويش را بسرعت فراموش کرده ) هم خود گواه بر اين حقيقت است .1

او قبلا گفته بود 10 زن خيابانی را اعدام کنيد تا مشکل زنان خيابانی حل شود و حال ميگويد : اگر در استاديوم‌ها آقاياني باشند كه ما را ببينند،عشق كنند و رعشه پيدا كنند، به اعتقاد من گناه دارد و نبايد شرکت کرد ...1

خواندن اين شعر را به عشــرت خــانوم توصيه و به افراد زير ۱۸ سال منع می کنم !!!1

بیا گویم برایت داستانی -----که تا تاثیر چادر بدانی
در ایامی که صاف و ساده بودم ----- دم کریاس در استاده بودم
زنی بگذشت از انجا با خش و فش ----- مرا عرق النسا امد به جنبش
ز زیر پیچه دیدم غبغبش را ----- کمی از چانه قدری از لبش را
چنان کز گوشه ابر سیه فام ----- کند یک قطعه از مه عرض اندام
شدم نزد وی و کردم سلامی ----- که دارم با تو از جایی پیامی
پری رو زین سخن قدری دو دل زیست ----- که پیغام اور و پیغام ده کیست
بدو گفتم کهاندر شارع عام ----- مناسب نیست شرح و بسط پیغام
قدم بگذار در دالان خانه ----- به رقص ار از شعف بنیان خانه
پریوش رفت تا گوید چه و جون ----- منش بستم زبان با مکر و افسون
به دستاویز ان پیغام واهی ----- به دالان بردمش خواهی نخواهی
مرا دل در هوای جستن کام ----- پریرو در خیال شرح پیغام
به نرمی گفتمش کای یار دمساز ----- بیا این پیچه را از رخ بر انداز
چرا باید تو رخ از من بپوشی ----- مگر من گربه ام تو موشی
پرید و زین سخن بیحد براشفت ----- زجا برجست و با تندی به من گفت
که من صورت به نا محرم کنم باز؟ ----- برو این حرفها را دور انداز
چه لوطیها در این شهرند واه واه ----- خدایا دور کن الله الله
جهنم شو مگر من جنده باشم ----- که پیش غیر بی روبنده باشم
چو این دیدم لب از گفتار بستم ----- نشاندم باز و پهلویش نشستم
دگر اسم حجاب اصلا نبردم ----- ولی اهسته بازویش فشردم
از ان جوش و تغیرها که دیدم ----- به عاقل شو و ادم شو رسیدم
گشادم دست بران یار زیبا ----- چو ملا بر پلو مومن بر حلوا
چو گل افکندمش بر روی قالی ----- دویدم زی اسافل از عالی
دو دست او همه بر پیچه اش بود ----- دو دست بنده در ماهیچهاش بود
بدو گفتم تو صورت را نکو گیر ----- که من صورت دهم کار خود از زیر
به زحمت جوف لنگش جا نمودم ----- در رحمت بروی خود گشودم
ک.س.ی چون غنچه نوشکفته ----- گلی چون نرگس اما نیم خفته
برونش لیموی خوش بوی شیراز ----- درون خرمای شهد الود اهواز
ک.س.ی بشاش تر زروی مومن ----- منزه تر ز خلق و خوی مومن
ک.س.ی هرگز ندیده روی نور ----- دهن پر اب کن مانند غوره
ک.س.ی بر عکس ک.س های دگر تنگ ----- که با ک.ی.ر.م ز تنگی میکند جنگ
به ضرب و زور بر وی بند کردم ----- جماعی چون نبات و قند کردم
سرش چون رفت خانم نیز وا داد ----- تمامش را چو دل در سینه جا داد
بلی ک.ی.ر است و چیز خوش خوراکست ----- ز عشق اوست کاین ک.س سینه چاکست
چو خوردم سیر از ان کلوچه ----- حرامت باد گفت و زد به کوچه
***
حجاب زن که نادان شد چنین است ----- زن مستوره‌ی محجوبه این است
به کس دادن همانا وقع نگذاشت ----- که با روگیری الفت بیشتر داشت
بلی شرم و حیا در چشم باشد ----- چو بستی چشم باقی پشم باشد
اگر زن را بیاموزند ناموس ----- زند بی‌پرده بر بام فلک کوس
به مستوری اگر بی‌پرده باشد ----- همان بهتر که خود بی‌پرده باشد
برون آیند و با مردان بجوشند ----- به تهذیب خصال خود بکوشند
چو زن تعلیم دید و دانش آموخت ----- رواق جان به نور بینش افروخت
به هیچ افسون ز عصمت بر نگردد ----- به دریا گر بیفتد تر نگردد
چو خور بر عالمی پرتو فشاند ----- ولی خود از تعرض دور ماند
زن رفته (کولژ) دیده (فاکولته) ----- اگر آید به پیش تو (دکولته )1
چو در وی عفت و آزرم بینی ----- تو هم در وی به چشم شرم بینی
تمنای غلط از وی محال است ----- خیال بد در او کردن خیال است
برو ای مرد فکر زندگی کن ----- نه ای خر، ترک این خر بندگی کن
برون کن از سر نحست خرافات ----- بجنب از جا، فی تاخیر افات
گرفتم من که این دنیا بهشت است ----- بهشتی حور در لفافه زشت است
اگر زن نیست عشق اندر میان نیست ----- جهان بی عشق اگر باشد جهان نیست
به قربانت مگر سیری؟ پیازی؟ ----- که توی بقچه و چادر نمازی؟
تو مرآت جمال ذوالجلالی ----- چرا ماند شلغم در جوالی؟
سر و ته بسته چون در کوچه آیی ----- تو خانم جان نه، بادمجان مایی
بدان خوبی در این چادر کریهی ----- به هر چیزی بجز انسان شبیهی
کجا فرمود پیغمبر به قرآن ----- که باید زن شود غول بیابان
کدامست آن حدیث و آن خبر کو ----- که باید زن کند خود را چو لولو
تو باید زینت از مردان بپوشی ----- نه بر مردان کنی زینت فروشی
چنین کز پای تا سر در حریری ----- زنی آتش به جان، آتش نگیری
به پا پوتین و در سر چادر فاق ----- نمایی طاقت بی‌طاقتان طاق
بیندازی گل و گلزار بیرون ----- ز کیف و دستکش دلها کنی خون
شود محشر که خانم رو گرفته ----- تعالی الله از آن رو کو گرفته
پیمبر آنچه فرمودست آن کن ----- نه زینت فاش و نه صورت پنهان کن
حجاب دست و صورت خود یقین است ----- که ضد نص قرآن مبین است
به عصمت نیست مربوط این طریقه ----- چه ربطی گوز دارد با شقیقه
مگر نه در دهات و بین ایلات ----- همه رو باز باشند جمیلات
چرا بی عصمتی در کارشان نیست؟ ----- رواج عشوه در بازارشان نیست؟
زنان در شهر‌ها چادر نشینند ----- ولی چادر نشینان غیر اینند
در اقطار دگر زن یار مرد است ----- در این محنت سرا سربار مرد است
به هر جا زن بود هم پیشه با مرد ----- در اینجا مرد باید جان کند فرد
تو ای با مشک و گل همسنگ و همرنگ ----- نمی‌گردد در این چادر دلت تنگ؟
نه آخر غنچه در سیر تکامل ----- شود از پرده بیرون تا شود گل
تو هم دستی بزن این پرده بردار ----- کمال خود به عالم کن نمودار
تو هم این پرده از رخ دور می‌کن ----- در و دیوار را پر نور میکن
فدای آن سر و آن سینه باز ----- که هم عصمت درو جمعست هم ناز

شعر چادر از ایرج میرزا شاعر نامدار ايرانی

9 Kommentare:

Anonym hat gesagt…

با این حساب نوه نتیجه های ایرج میرزا هم نباید حتی به تصویر خانم جلسه ای نگاه کنند . احتمالا شوهر این سرکار علییه به مرض رعشه دچارند و این بانو آنرا به حساب چشمان فریبای خود گذاشته

Anonym hat gesagt…

سورهء الابلهون
بنام خداوند دجال و جنجال و جار
که بر هرکه خر شد کند نيز بار

خداوند دون مايهء دون صفت
که بسته چو زيور به خود صد صفت

خداوند کشتار وجنگ و جهاد
که بنياد دين بر شرارت نهاد

خدای تبه ساز عقل و شعور
که بينا کند کور وبيننده گور

به بخشندهء جاه و مال و منا ل
که ما ل تو بر بنده سازد حلال

خداوند زهد وفريب و دروغ
که ماسش چو آب است و يک چمچه دوغ

خداوند اوباش و جانی ودزد
که بخشد ز مالت به اوباش مزد

خداوند کين و خداوند سياف و سيف
که ازرود خون می برد حظ و کيف

خدائی که سر ميکند همچو سيب از درخت
بهشتش چنين است و عالم چنينش به بخت

خدای شقاوت، خدای قساوت، خداوند ثار
که روز ِ بسی را کند چون شبی تيره تار

خدائی که جهلش چو علم است و ظلمش چو عدل
جوابش به جوينده زجر است و تعزيز و قتل

خدائی که خود پرده بر چشمها ميکشد
و با جرم آنکه نديدند، شان ميکشد

خدائی که خوفش کند اخته خر
که تا عر رب را کند او زبر

خدائی که ارزش بر ايمان نهاد
نه بر ارج انسان، به پيمان نها د

به نام خدای بيا و بگير و بمال،
سپاسم بگو و ز جورم منا ل،

بگو ای که گشتی چو خر بی خرد
که هر مفت ِ ما را چو زر ميخرد:

نه خر گردد آدم نه آدم الاغ
نه شکر شکن زاغ گردد نه طوطی کلاغ

تو بر کيش خود باش و ما نيز خويش
زمين خدا را کند گاو خيش

که تا رب به خون آبياری کند
برای بشر چاره داری کند

Anonym hat gesagt…

دوش
دوش در کوی امامم اتفاق افتاده بود
کيرها ميخورد و قندش در مذاق افتاده بود

اکبری ميديد و آتش ميگرفت آنجا ز خشم
گوئيا در کون چاقش احتراق افتاده بود

بر سر کشکی ز بيت المال و بادمجان ما
در ميان اکبر و رهبر نفاق افتاده بود

در رکاب هردو ديدم امتی قداره بند
گوئيا در کون اوباش اشتياق افتاده بود

در عجب بود زانکه لطفش آسمان با رهبر است
گرچه هم از دست و هم عقلش چلاق افتاده بود

تا تبرک کون اوسازند ملت با دو کير
کون خود را پيش کش ميکرد و طاق افتاده بود

تا نماند بی نصيب از رطب نخل خدا
ملتمس گرديده بود اما طلاق افتاده بود

عشق ميکرد رهبر آنشب با ملايک يک به يک
قلک کير ملايک بود و چاق افتاده بود

گوئيا کافی نبودش آنهمه کيری که خورد
که عاقبت ديدم که کارش با براق افتاده بود


علی جان سال نو مبارک! اين هم هديهء ناچيز ما تا شايد يک کم بخندی.
ـ

Anonym hat gesagt…

Liberal Blogger Posts Picture Of Steele In Minstrel Makeup Republicans and Democrats are decrying a smear of Republican Lt. Gov. Michael Steele that was posted on the Web by a left-wing blogger.Find out how to buy and sell anything, like things related to assurance construction quality road on interest free credit and pay back whenever you want! Exchange FREE ads on any topic, like assurance construction quality road!

seyedaligeda hat gesagt…
Der Kommentar wurde von einem Blog-Administrator entfernt.
Infdle hat gesagt…

درود
نمیدونم این اشغالها چطور این اداب و رسوم رو از خودشون یا اون کتاب جهنمیشون در میارن به خورد این مردم فلک زده میدن
کار زنان و دختران ما به کجا کشیده که دیوانه مجنونی چون این ننه عشرت همه جایی باید برایشان تصمیم بگیرد
ای تف به اینچنین ایینی

سید علی تو شعرت کسری داری
حاجی سانسور شده؟
اسلامو سانسور

میگم جدیدن اسمش شده سید علی شیره

خوش باش که تا ازادی این مردم راه بسیار است
مگر خود استعمارگر تصمیمی بگیرد

Anonym hat gesagt…

(: اروند جان ، ممنون از شعرهات ! يکی از يکی با حالتر

در ضمن سال نو تو هم مبارک

Unknown hat gesagt…

ba drod
ein khanom albteh ba arez pozesh az khanom ha !!keh majobran nam khanom ra beh eishan estfadeh kardm
ein khanom aslan bami dar doran bot kabier malon khomini zamani keh dokhtaran bakreh edam mishodand
gabel az edam baied azle bekarat mishodand vei tanha kasi mored etmad rejim bod vagihneh dokhtaran babakhet ra bad az tajavoz moaineh mikard keh mabada bakreh bashand veh berand beh beheshet ari eslam yani ein chnin afradi ra dar har zaman beh jameh marfi koneh baied ein chnin afrad ra shnakhet
albteh har kasi bandeh ra beshnase bar dorst bodan matleb fog tasrieh mikonad
vali sharfatamo pai sehat ein matleb dar mored shakhes fog ezhar midaram.
www.ariuoz.blogspot.com
www.ariuoz.persianblog.com
www.ariuo.mihanblog.com

Anonym hat gesagt…

کير در دهان شما ابنه هاي ولد چموش!