27 Januar 2007

بلوف

بلوف بر سر مرگ و زندگی

در نگاهی ساده، به نظر می آيد که چنانچه اوضاع جهان به همين ترتيب پيش رود و از سوی رژيم هم تمهيدی بکار بسته نشود، حمله به ايران حتمی خواهد بود. اتفاق نظری در مورد آينده اين بحران ايران با جهان در ميان تحليلگران اوضاع سياسی ايران وجود ندارد. پاره ای با يکسره بی شعورخواندن سران رژيم اسلامی، وقوع يک جنگ را اجتناب ناپذير می دانند. عده ای بر اين باورند که چون آمريکا فعلآ درگير است، آغاز جنگی ديگر در آينده نزديک دور از ذهن است. عده ای هم اعتقاد دارند که اساسآ رژيم خود عمدآ اسباب حمله به ايران را فراهم می سازد

استدلال دسته اخير اين است که چون جمهوری اسلامی با يک بحران اقتصادی بيسابقه و روز افزون مواجه گشته، شديدآ هم از بحران مشروعيت رنج می برد، به تبع اينها خطر يک انفجار داخلی را حتمی می داند. چکيده ی تحليل اين دسته اين است که رژيم حتم دارد که اگر چاره انديشی نکند، سقوط خواهد کرد. از آنجا که قادر به مهار اين بحرانهای مرگ آفرين با پاسخگويی به مطالبات اقتصادی سياسی مردم نيست، پس، با توجه به تجربه ی جنگ هشت ساله، جنگی ديگر را يگانه راه خروج از اين جاده ی رو به مرگ می داند. يعنی، می پندارد اگر کشور مورد حمله ی خارجی قرار گيرد، مردم بار ديگر از مبارزه سياسی و مطالبات اقتصادی خود دست شسته، برای دفع دشمن خارجی در پشت سر رژيم خواهند ايستاد. 1

جدای از اينکه نگارنده نمی پذيرم که در صورت وقوع جنگ ملت در پشت سر اين رژيم بياستند و معتقدم که اصلآ اکثريت مردم در انتظار يک حمله هستند تا با ضعيف شدن رژيم باقی کار را خود انجام دهند، اين هم برايم قابل قبول نيست که جمهوری اسلامی عمدآ به دنبال جنگ باشد. حتی آن مورد اول، يعنی جهل سران رژيم به عواقب کار خود هم با عقل اينجانب سازگاری ندارد. نويسنده معتقدم رژيم ضمن اينکه کاملآ از عواقب کار خود آگاهی دارد، خواهان حتی يک برخورد مقطعی و کوچک هم نيست، چه رسد به جنگی تمام عيار. اين عناد و عربده جويی ها فقط بدين خاطر است که رژيم اطمينان دارد که فعلآ مورد حمله قرار نخواهد گرفت

قدرت نمايشی يا نظامی
پايوران جمهوری اسلامی در گذشته بکرات نشان داده اند که به هنگام پيکار و در ميدان کارزار نه شهامت دارند، نه قدرت و نه حتی اندکی غرور. هر زمان که وقت عمل رسيده و به محض اينکه خطر جنگی را بطور جدی احساس کرده اند، از بره نيز رام تر شده اند. شاهد اين مدعا دستگيری پنج تن از عوامل آن در اربيل عراق بود. که رژيم هوچی و عربده جو، بجای بلند تر کردن صدای خود، برای مدتی از ترس حتی از رجز خوانی های متداول و روزانه نيز دست برداشت. فورآ هم آقای لاريجانی را با نامه ی فدايت شوم راهی عربستان سعودی کردند. بخاطر داشته باشيم که اين رژيم حتی در مقابل طالبان نيز کاملآ جا زد. تعطيل دو هفته ای شعار مرگ بر آمريکا در دو نماز جمعه بعد از يازدهم سپتامبر هم نه از روی احترام، بلکه از ترس شديد از آمريکای زخمی بود. چون معلوم نبود که آنکشور به کجا می خواهد حمله کند

. جمهوری اسلامی چيزی که اصلآ نمی شناسد، احترام به ساير دولتها و ملتها است. سه هفته پس از يازدهم سپتامبر، آنگاه که معلوم شد آمريکا فعلآ کاری به رژيم ايران ندارد، در حاليکه هنوز آمريکائيان مشغول کشيدن اجساد عزيزان خود از زير آوار بودند، طبق دستور ستاد نماز جمعه، تمامی امامان جمعه ضمن آغاز مجدد شعار مرگ بر آمريکا، دستور سوزاندن پرچم آن ملت را داده و زشت ترين فحش ها را نثار آمريکائيان کردند، آن کشتار سبعانه را هم حقه خود آنکشور اعلام کردند

جمهوری اسلامی که مرتب اين کشور و آن کشور را تهديد می کند، حتی توان مقابله با قطر و شارجه و دبی را هم ندارد، چه رسد به اسرائيل و يا آمريکا. اين موشک بازی و فشفشه هوا کردن در مانور های مسخره جدای از اينکه از سر ترس است، بيانگر عدم آشنايی فرماندهان اين نظام با اصول نظامی هم هست. چرا که در حوزه ی دانش نظامی، مانور فقط به منظور تقويت هماهنگی در عمليات رزمی است، نه فشفشه هوا کردن و داد و بيداد براه انداختن و تبليغ کردن. آزمايش سلاح، عملی مجرد است که اصلآ ارتباطی به يک مانور نظامی ندارد. به جز جمهوری ملا ها، تا بحال در تاريخ ديده نشده که يک کشور آزمايش موشک و توپ و اژدر و هليکوپتر را با مانور نظامی مخلوط کرده باشد

گذشته از اينها، کشور هايی که براستی توان نظامی دارند، بيشترين مانور های خود را بطور مخفی انجام می دهند تا کشوری ديگر از توان رزمی آنها آگاه نگردد.نه اينکه چهل فيلمبردار را با خود به همراه برند و فيلم والت ديسنی بازی کنند. اينها حتی در داخل هم به محض احساس خطر از سوی چند دانشجو و يا خانم معترض ، فورآ با براه انداختن چند مانور در ساوجبلاغ و ممسنی و الشتر و ابرقو، قدرت بسيج در سرکوب را به رخ مردم می کشند. هر مانور را هم هفده بار از تلويزيون نشان می دهند که مثلآ چطور می توانند تظاهر کنندگان را سرکوب و دستگير نمايند. اسرائيل امروز يکی از عظيم ترين زرادخانه های اتمی جهان را دارا است. با وجود اينکه اين کشور از همه طرف هم در محاصره دشمنان خود است، اما هر چه می کنند، به روشنی نمی گويد که اتم دارد

آنوقت تلويزيون ملا ها مرتب نشان می دهد که احمدی نژاد کيک زرد می خورد و با لوله آزمايش محتوی سه گرم اورانيوم غنی شده سه درصد به مشهد و قم و کاشان مسافرت کرده و نمايش های روحوضی اجرا می کند. کسانی که حتی با مقدمات روانشناسی هم آشنا باشند، می دانند که همگی اين قدرت نمايی های پيش از نياز به استفاده از قدرت، به روشنی در چهارچوب روانشناسی ترس قرار می گيرد. نظام ملا ها اصلآ قدرتی ندارد. تمام توانايی اين رژيم در وقاحت و پررويی بی مثالی است که دارد. 1

پايان فصل بلوف
جمهوری اسلامی به پوکر بازی می ماند که در سالهای گذشته در تمامی مدت با کارتهای کوچک و يا حتی سوخته با بلوف بازی کرده. بنابر اين اطمينان داشته باشيم که رژيم خواهان هيچ درگيری مستقيمی نيست. نظام ملاها در مقابل جهان، بويژه در مقابل آمريکا در حال بازی با بلوف است. بلوف هم در جهان سياست ظريف ترين و خطرناک ترين نوع بازی است. اين بازی به مانور روی نخ می ماند. فقط کافی است که يک بار در اثر اشتباه محاسبه کار يکی از اين بلوف ها نگيرد، و نظام مجبور به گشودن دست خود در برابر حريف شود، آنگاه است که هم کار رژيم تمام است و هم بدبختانه کار ملت ايران

پس، خطر اصلی، اين بازی مرگ و زندگی است. رژيم ملا ها درست است که طالب جنگ نيست، اما ادامه اين بازی اگر هم نخواهد به جنگ منتهی خواهد شد. زيرا شواهد همگی حکايت از اين دارند که ديگر تق اين بلوف زنی ها در آمده. اما ظاهرآ رژيم همچنان می خواهد بدين بازی ادامه دهد. اگر نمی خواست فورآ احمدی نژاد را ساکت و يا برکنار می کرد. آنچه بايد اين انسانهای جاهل درک کنند اين است که ديگر فصل اين بازی گذشت و پرونده ی ايران در شورای امنيت است. اين روند هم هست که خواهی نخواهی به جنگ می انجامد. آنچه به ما مربوط می شود، بايد بدانيم که اگر کشور ما مورد حمله قرار گيرد، هيچ فرد و گروه و کشوری مسئول آن نخواهد بود، جز کليت رژيم جمهوری اسلامی. و در صدر آن خامنه ای و رفسنجانی و خاتمی

نقش احمدی نژاد در بحران
چون اشاره ای به احمدی نژاد کردم، خوب است که به چند مسئله در ارتباط با اين فرد درجه سوم نظام و نقش وی در اين بازيها بپردازم. ما نبايد تقصير نا بسامانيهای موجود، بحران های اقتصادی و حتی جنگ احتمالی پيش رو را به گردن فقط احمدی نژاد بياندازيم. اين، از بی توجهی به علت و پرداختن به معلول خواهد بود. احمدی نژاد ضمن اينکه کاره ای نيست، يکسال و نيم هم بيشتر نيست که در صحنه ی سياست جمهوری اسلامی ظاهر شده. در حالی که اين رژيم بيست و هشت سال است که در کار همه ی دولتها اخلال می کند و با فتنه انگيزی و ماجراجويی مقدمات اين مخاصمه ی سياسی و جنگ احتمالی و بحرانهای اقتصادی را فراهم می سازد

احمدی نژاد را که کسی نمی شناخت. او برکشيده و ساخته و پرداخته ی آيت الله خامنه ای است و حرفهايی هم که می زند، عينآ تکرار حرفهای او است. توجه کنيم، آنگاه که رژيم مقر تفنگداران آمريکايی در بيروت را منفجر کرد، وقتی در عربستان و کويت و يمن بمب گذاری کرد، و آنگاه که حزب الله لبنان و مجلس اعلا را علم کرد، احمدی نژاد دهانش بوی شير می داد. اين احمدی نژاد نبود که لشکر بدر و جيش المهدی را تشکيل داد. احمدی نژاد نبود که فرمان ترور دگرانديشان را در خارج و داخل صادر کرد. احمدی نژاد نبود که دستور ذبح فروهر ها را داد. احمدی نژاد نبود که يهوديان آرژانتين را به خاک و خون کشيد و ... احمدی نژاد حتی در بحران هسته ای هم هيچ نقشی ندارد

آنزمان که رفسنجانی و خامنه ای از عبدالقدير خان وسايل ساخت اتم می خريدند، احمدی نژاد يک بچه پاسدار گمنامی بيش نبود. وقتی رژيم ديپلماتهای آمريکايی را به گروگان گرفت، احمدی نژاد دربان يکی از ملا های درجه پنج رژيم بود. همين امروز هم اگر خامنه ای و رفسنجانی و خاتمی بخواهند با تعليق غنی سازی و مذاکره، ايران را از اين خطر دور سازند، احمدی نژاد قادر به هيچ کاری نخواهد بود. احمدی نژاد گرچه فردی شهرت طلب و دهان گشاد است، اما رويهمرفته از تمامی ديگر حقه باز های رژيم صاف و ساده تر است. او بر خلاف ديگر مقامات که در خفا حيله می سازند و در ظاهر خود را صلح طلب و فرزانه نشان می دهند، فردی است که اهداف پليد خود و رژيم را به روشنی بر زبان می آورد. او نه فردی مؤثر در رژيم، که خود بازيچه دست حکومتگران اصلی است. آنهم بصورت مقطعی. دير و زود هم وی را چون دستمالی چرکين به زباله دانی خواهند انداخت. بنابر اين، با بزرگ جلوه دادن گناه يک نفر سفيه بنام احمدی نژاد، رژيم را تبرئه نکنيم. اين دقيقآ همان خواست جمهوری اسلامی است

نگارنده سخت بر اين باورم که می خواهند با افکندن بار مسئوليت تمامی اعمال ضد بشری و فتنه انگيزی بيست و هشت ساله به دوش او، وی را برکنار، و مجددآ حقه باز های حرفه ای را به صحنه آورند. و باز هم بهمان سياست موش و گربه بازی سابق باز گردند. بنابر اين در اين فاز، احمدی نژاد هر چه بيشتر جار و جنجال کند، شانس بيشتری را برای پذيرش حقه بازان ملايم از سوی جامعه ی جهانی فراهم می سازد. رژيم با استفاده ابزاری از احمدی نژاد دارد جهان را به مرگ می گيرد، تا به تب رضايت دهند. باز هم البته با بلوف. در اينکه اما احمدی نژاد را از ابتدا بدين منظور برکشيده باشند و يا اينکه وی دانسته اين نقش را بازی کند، جای ترديد است. احمدی نژاد آنقدر ها هم نادان نيست که از کل اين بازی ها بی خبر باشد. به نظر منطقی نمی آيد که موجود شهرت طلبی چون اوحاظر شود به رايگان کولی دهد. شايد وی اين تندروی ها را عمدآ می کند که در مقابل آمريکا فردی مؤثر بحساب آيد و طرف معامله قرار گيرد

ممکن است اين ادعا و کارهای احمدی نژاد از نظر ما منطقی نباشد، اما از ظن خود يار احمدی نژاد ها نباشيم که اين موجودات از جنس ديگری هستند و منطقشان هم با ما تفاوتهای ريشه ای دارد. او هم لابد طرحهايی دارد. در حال حاظر بايد متوجه شده باشد که در لبه ی پرتگاه است. اگر هم تاکنون متوجه موقعييت بد خود نگرديده، بزودی درک خواهد کرد که اگر به تندروی های گذشته ادامه دهد، بزودی کارش به پايان خواهد رسيد، پس انتظار اينکه وی رفته رفته ملايم تر شود دور از انتظار نيست. احمدی نژاد اگر بخواهد بماند، بايد از صداقت لمپنی و عربده جويی های عريان دست کشيده، چون سياستمداران سنتی اين نظام، به شياد بازی در پنهان و لبخند و ملايمت ظاهری روی آورد، ورنه بزودی شايد حتی عمرش نيز بسر آيد. باز از ظن خود و از روی معيار های اخلاقی خودمان تصور نکنيم که او آن اندازه تند رفته که امکان بازگشت برای خود باقی نگذارده. اينها فروزه هايی اخلاقی چون پرنسيپ و شرم و آبرو را اصلآ نمی شناسند. به همين علت هم از چرخش ناگهانی و يکصد و هشتاد درجه هيچ شرم و ابايی ندارند. 1

حاصل سخن
در اينکه رفتن احمدی نژاد و آمدن روحانی و يا مثلآ رفسنجانی پدرخوانده به صحنه و يا از موم نرمتر شدن خود احمدی نژاد بتواند فرصت ديگری را برای رژيم فراهم آورد که مدتی ديگر هم جهان غرب را بازی دهند، جای ترديد های جدی وجود دارد. به اين پرسش هم که آيا ممکن است بازی از دست رژيم در رود و جنگی آغاز شود، نمی توان پاسخ قطعی داد. اما آنچه را از هم اکنون با قاطعيت می توان پيش بينی کرد اين است که رژيم اگر خطر جنگ را جدی ببيند، فورآ دستها را به علامت تسليم بالا خواهد برد. در تحقق اين يک پيشگويی ترديد نکنيد، که اين تسليم با خفت، از ويژگيها و عادات خاص اين نظام است. تسليم رژيم حتمی است. فقط دعا کنيم که به موقع باشد ...
1

با سپاس از آقای دکتر امير سپهر (حزب میهن)1

15 Januar 2007

Pasargad


Offener Brief des Pasargadsrettungskomitees an die Weltöffentlichkeit, internationalen Organisationen, UNESCO und Human Rights Watch zur Verhinderung eines nationalen und der Menschheit betreffenden Desasters


Sehr geehrte Damen und Herren,

seit ca. zwei Jahren bitten Sie tausende Wächter der nationalen und Menschheitskulturerben auf der ganzen Welt um Ihren Widerstand gegen die Zerrstörung eines Großteils iranischer archäologischen Stätte, die zu Einzigartigsten der Welt zählen. Dazu gehören zahlreiche Gebiete wie etwa der Bolaghiengpass, die Pasargadebene und das Mausoleum Kourosh des Großen, der Initiator der Deklaration der Menschenrechte. Laut im Iran selbst veröffentlichten Beteuerungen der Forscher, Geologen, Biologen, Archäologen und Historikern wird die Inbetriebnahme des Siwand-Staudamms nicht nur die gesamten archäologischen Anlagen zerstören, die sich im Bolaghiengpass und auf der Pasargadebene befinden, sondern auch die Umwelt und Landwirtschaft des Gebietes ruinieren.

Nun das iranische Energieministerium hat mit Zustimmung des Instituts für iranisches Kulturerbe, dessen Aufgabe Schutz und Pflege der nationalen und Menschheitskulturerbe ist, vor, das Gebiet zu überfluten und dadurch sowohl bedeutende und wertvolle Beispiele der Menschheitsgeschichte und Kultur, als auch die Umwelt eines großen Gebiets von Fars zu zerstören.

Das internationale Komitee zur Rettung Pasargads appelliert an Ihr kultiviertes und interessiertes Gewissen, alles in Ihrer Macht stehende zu unternehmen, dieses nationale und der Menschheit betreffende Desaster zu stoppen.

Mit Würdigung und Freundschaft
November 2006
Internationales Komitee zur Rettung der Pasargadebene
http://www.savepasargad.com/
Fax: 509 – 352 -9630 (USA)