13 Mai 2008

خلیج همیشه فارس




مگر
جنگ بر سر واژه ها است ؟
که خلیج عرب باشد یا عجم
چه اهمیت دارد ؟
ما همه برادر هستیم
برادرانی
که هزار و چهارصد سال
تا هر کجا نام ایران بود و علی
شمشیرهایشان
آخته بود بر گردن ما
هنوز هم
دارند آن را
پنهان شده در آستینشان
تا به کار ببرندش
در وقت نیاز
هشت سال جنگی که تحمیلش کردند به ما
کار آمریکا نبود
یا اسرائیل
همین برادران عرب عزیز بودند
با آن دلارهای نفتی قشنگ
تا صدام
جسارت کند
برای ادامه دادن به جنگی که
دامانش
گرفت جان همه را
آن برادران عزیز
که برای پر کردن خیکهای سیری نا پذیرشان
پا برهنه که نه
کون برهنه می دویم
هر جایی
حالا هر جا که شده
! فقط بیرون این خراب شده باشد
...
آن برادران دینی و محترم
که جمع شده اند
... در امارات و کویت و عربستان و
که عزیز می دارند ما را
با واژه ی زیبای رافضی
که نه در حج احترامی می گذارند بر ما
و نه در منا
! و نه در جایی دیگر
.
.
.
ما هر کدام
تیشه ای می زنیم به این ریشه
به تبر نیازی نیست
ما
دستهامان
هر کدام
! می تواند تبری باشد
.
.
.
ما برترین مردمان هستیم
تاریخ را که ورق بزنی
هر صفحه اش
! نشانی از ما دارد
ما از سلاله ی داریوش و کوروش هستیم
مردمانی از دیار کاوه و فریدون و جمشید
ما لبریزیم از واژهای بزرگ
پر از یعقوب لیث و بابک و آرش
رادمردانی چون ابن سینا و خواجه نصیر الدین
و ابوریحان
! که فقط از آن دیروز است
ما
صفحه که نه
! جزئی از تاریخ ایم
.
.
.
ما
سردمدارانی داریم
که چون
چوپان دروغگو
گوسفندان را به مراتع سرسبز نمی برند
تا مبادا
زیادی اشان بشود
! یونجه تازه
.
.
.
ما پولدارانی داریم
که وقتی می خواهند بکنند در پاچه ی کسی
کجا بهتر از ایران ؟
کجا مردمانی خرتر از مردمان ایران ؟
اما
وقت خرج کردن که می رسد
کجا بهتر از ابوظبی و دوبی
! شارجه هم بد نیست
تا بیشتر به ریش ما بخندند
! این عربهای نازنین
.
.
.
آی بشتابید
! که گوگوش کنسرت دارد اینجا
! یا خدابیامرز مهستی عزیز
آی بشتابید
که اینجا
! خانه می فروشند ارزان
! می توانید روسری سر نکنید
و تمام چربیهای انباشته در بدنتان را
به معرض نمایش بگذارید
همانهایی که
آدم استفراغش می گیرد
از دیدنشان
! اینجا می توان برهنه رفت تا ساحل
اینجا
! پر از واژه کثیف آزادی است
آزادی در داشتن چیزهایی که
خودمان دوست نداریم
! داشته باشیمشان در ایران
که در خانه
اگر روسری خواهری بیفتد یا چادر مادری
چاک دهن همه باز می شود
اما
آنجا
برادرهای عرب
! محرمند برما
! حتی بر بدن عریان ما
.
.
.
مبادا
خانه ای بسازید
یا چشمان گریان یتیمی را پاک کنید
یا گرسنه ای را سیر
مبادا برای جستجوگران کار
حرفه ای را سازیم
که کم نیستند در این سرزمین
مبادا
سرمایه ها
بشوند
چرخهای صنعت و چرخ این مملکت را بگردانند
همه را یک مشت اسکناس کنید
بچپانید در جیبهای آنانی که
تغییر نام خلیج که نه
! رویاهای بزرگی دارند
.
.
.
تا می توانید
بیایید و خوش باشید
که اینجا
این کویر برهوت
! که بهترش را داریم ما
! شده بهشت ارم و باغ شداد
با پولهای شما
اینجا که سی سال پیش
مرکب مردمانشان
شتر بود و الاغ
اینجا
! پر است از مشروب و ویسکی و زنان بدکاره
که نگاهشان که می کنی
به خودت می گویی
وای خدا
! مارکشان ایرانی است
! ترک و بلوچ و لر و گیلانی
پس چرا نمی پرسی از خود
که خدا
اینها
اینجا چه می کنند ؟
آخر می دانی
زنان ایرانی
با آن بدنهای ناز و سینه های قشنگ
با آن بدنهای بلور
! آرزوی هر مرد عرب است
بهترین کالایی است
! که می توان ارزان یافت
! گور پدر ایران
! حالا را دریاب
! ببین که چه راحت می توان خوش بود
.
.
.
ما خوب مردمانی هستیم
که اینجا
پولهایمان را
از حلقوم هم در می آوریم
و آنجا
در حاشیه ی جنوبی این خلیج همیشه فارس
می ریزیم در خیک برادرهای عربمان
مثل آب خوردن
آخر می دانی
آنها
خیلی ما را دوست دارند
آخر نمی دانید که
در شبهای عید
به احترام ما
هر روز الامارات
چند هواپیمای خالی می فرستد ایران
تا یک وقت
خسته نشود دلهای نازکمان از صف انتظار
! تا آزادی
! عیش
.
.
.
ما خوب مردمانی هستیم
که می فروشیم
خود را
آن هم به دشمنی که همیشه دشمن بوده
به آنانی که
هیچ می پندارند ما را
! و بزرگشان می داریم
.
.
.
ما هر کدام
تیشه ای می زنیم به این ریشه
به تبر نیازی نیست
ما
دستهامان
هر کدام
! می تواند تبری باشد


منبع : محفوظ

04 Mai 2008

آزادی

رام كنندگان حيوانات سيرك براي مطيع كردن فيلها از ترفند ساده اي استفاده ميكنند. زماني كه حيوان هنوز بچه است، يكي از پاهاي او را به تنه درختي مي بندند. حيوان جوان هر چه تلاش مي كند نمي تواند خود را از بند خلاص كند اندك اندك اين عقيده كه تنه درخت خيلي قوي تر از اوست در فكرش شكل مي گيرد. وقتي حيوان بالغ و نيرومند شد، كافي است شخصي نخي را به دور پاي فيل ببندد و سر ديگرش را به شاخه اي گره بزند. فيل براي رها كردن خود تلاشي نخواهد كرد. پاي ما نيز، همچون فيلها، اغلب با رشته هاي ضعيف و شكننده اي بسته شده است، اما از آنجا كه از بچگي قدرت تنه درخت را باور كرده ايم، به خود جرات تلاش كردن نمي دهيم، غافل از اينكه : براي به دست آوردن آزادي ، يك عمل جسورانه كافيست .1