31 Juli 2008

پهلوی يا ستون هستی ايران و ايرانی؟


هر چه بوده آن خطا و انحراف دهشتناک تاريخی در ميهن ما رخد داده است و ما ديگر قادر به تغيير آن گذشته نيستيم. ليکن بايد خوب دقت کرد که پهلوی امروز برای ما اسم شب است. رمزی برای گذر از اين ظلمات و تباهی و رسيدن به نور و روشنايی. برای همين هم هست که دشمنان ايران هنوز هم به پهلوی ها فحاشی می کنند. هدف از اينکار، حذف دوران پرشکوه پهلوی از تاريخ ايران و پيوند عهد نکبت بار قاجار به عصر نکبت بار تر جمهوری اسلامی است. در نهايت هم راضی ساختن مردم ما به نظامی کمی باز تر از اين دو نظام پسمانده و بی ادعا و توسری خور...1


در بيست و هشتمين سالگرد از دست رفتن پادشاه بزرگ خودمان هستيم. همچنين در سالگشت فقدان پدر بزرگوار او و همه ما ايرانيان ناسيوناليست. از آنجا که نگارنده به سهم خود تا کنون در چند نوشته از خدمات آن دو پادشاه ايرانساز تقدير کرده ام، مراد دارم اين بار به اين بهانه، اهميٌت آن پدر گران ارج و دلسوز ايرانيان و سلسله ی پهلوی برای تاريخ ايران را از زاويه ی متفاوتی به زير ذره بين برم. 1

ضمن اينکه اين مايه خرسندی را هم فراچشم دارم که ما هر چه جلو تر می رويم، آن غبار های کينه از کيستی پادشاهان پهلوی پاک تر می شود و روز به روز و سال به سال نام و خدمات بی نظير آن دو پادشاه درخشندگی بيشتری می يابد. از اينروی کسان بيشتری از ايرانيان هم از خدمات آن دوپادشاه تقدير می کنند. پس حق است که من بجای نوشتن مطلبی کليشه ای و تکراری، به سهم خود به ابعادی از کيستی و اهميت تاريخی پهلوی ها اشاره کنم که شايد در نوشته ی ديگر هم ميهنان بزرگوارم نيامده باشد. 1

باری، اسباب بسی شادمانی است که نرم هايی در حال شکستن است. نرم هايی ضداخلاقی و ضدملی و ويرانگر که اين جمهوری اسلامی، اين فلاکت و بی آبرويی، اين ناموس فروشی، اين بند و تازيانه و اين شکنجه ها و اعدام ها و آوارگی ها و سيه روزی ها، همه و همه از دستاورد های شوم آن نرم ها است. 1

دير شده است آری، خيلی هم دير شده. چون اين نرم های اهريمنی ديگر کار خود را کرده و خانمان ما را برباده داده. اما برای بازگشت از گمراهی هيچ زمان دير نيست. نرم های خانمانسوزی که من از آن سخن می گويم بايد خيلی پيش از اينها شکسته می شد. اما افسوس که بيشترين ما ايرانيان تا سلامت کبد خود را از دست ندهيم، نمی پذيريم که خوردن نمک زيادی کبد را از کار انداخته و آدمی را در دام يک بيماری کشنده گرفتار می سازد. و در مورد آن نرمها هم، شوربختانه بسان هميشه، ما اينک زمانی به ويرانگری و کشنده بودن آنها پی برده ايم که ميکربی کشنده تر از ميکرب طاعون و ايدز و سل، ديگر جان و روان و سلامت ميهن و فرهنگ و هست و نيست ما را در دام يک ناخوشی جگرسوز و نابود کننده گرفتار کرده است. 1

من خوب می دانم که پذيرش آنچه خواهم آورد هنوز هم برای کسانی از نسل من که خود را روشنفکر می پندارند بسيار دشوار است. پذيرفتن اين راستی ها و به دوش کشيدن بار مسئوليت سنگين لغزيدن در دام آن خطای ضد ميهنی. ندانستن ـ و يا دانستن اما نپذيرفتن ـ اين حقيقت تاريخی و عينی و ملموس که در فرهنگ ژرف و پر رمز و راز ايرانی، رشته های الفتی ژرف و تاريخی آنچنان شيرازه ی گليم بخت ملت و پادشاه را در هم تنيده و به هم پيوند زده که بی سرانجامی و پريشانحالی هر يک، سرنوشت سياه آن ديگری را هم رقم می زند. يعنی اين رابطه در ملک ما و فرهنگ دير پای آن، آنچنان تنگ و درهم پيچيده است که اگر آتش در سرای پادشاه افتد، دودمان ملت نيز با آن می سوزد و خاکستر می شود. 1

ولو که آن پادشاه حتا عنصری بزدل و کم مقدار چون محمد خوارزمشاه باشد که در تاريخ می بينيم که حتا پس از سقوط امپراتوری پهناور آن مرد سفله نيز، ميهن بزرگ ما شامل ايران کنونی و بخش بزرگی از آسيای ميانه و ماوراءالنهر (روم شرقی در بر گيرنده ی ترکيه کنونی) و افغانستان ... اسير آنچنان بلا و آتش جگرسوزی شد که بگفته ی پطروشفسکی، تنها در شهر نيشابور بيش از يک ميليون و سيصد هزار ايرانی به دست مهاجمان خونخوار گربه چشم گردن زده شدند. 1

در اثر سوزانده شدن سيلو های غله هم، در شهر های بزرگ و آبادی چون سمرقند و بخارا و گرگنج و بلخ و سمنگان و مرو و نيشابور و باميان وهرات و غزنی ...، آدميان از شدت گرسنگی به خوردن گوشت سگ و گربه روی آورند. سپس در زمانی بسيار اندک هم، در سراسر ايرانزمين ديگر حتا سگ و گربه ای هم برای خوردن و زنده ماندن باقی نماند. چه که لشگريان تاتار و مغول حتا بيشتر آن جانداران را نيز چون آدميان از دم تيغ گذرانده بودند. 1

با رخداد های پس از سقوط پادشاه اسلام پناه و زنباره و دريوزه ای چون سلطانحسين صفوی تا برآمدن نادر افشاری هم آشنا هستيم که چه فتنه ای سراسر ملک جم را فرا گرفت. حال چه رسد به سقوط سلسله ای چون پهلوی و پادشاهی چون انوشه روان محمد رضا شاه پهلوی که بيگمان خود و پدر بزرگوارش بزرگترين و ايران دوست ترين و خدمتگزار ترين پادشاهان پس از استيلای عرب بر ايران و غروب آفتاب تمدن و فرهنگ و شوکت ايران در روزگار ساسانيان بودند. 1

نوشتم که پذيرش اين راستی هنوز هم برای کسانی سخت است. چون اين دروغ کثيف و ضد ايرانی «جدايی حساب پادشاه از ملت» ـ و حتا ضد مردم بودن پادشاهان پهلوی ـ آن اندازه بوسيله دشمنان ما و بويژه عوامل خودفروخته ی حزب توده در جامعه ما تکرار و تکرار گشته، که شکل نرم و حقيقتی مسلم به خود گرفته است، از اينروی پر پيدا است که کسانی از ايرانيان هنوز هم تحت تأثير آن دروغهای به راستی تبديل گشته باشند و از پذيرش اين فريب خوردگی خود تن زنند. به ويژه با اين ويژه گی خود شيفتگی و توهم « همه چيز دانی» که در روشنفکر ايرانی وجود دارد. 1

من که خود پرورش يافته ی دروان پهلوی دوم هستم، شاهد بوده ام که چگونه در ميان ما دشمنی با پادشاه را به اولين نشان آگاهی مبدل ساخته بودند، ضمن آنکه اساسآ جوهر روشنفکری آن دوران همين شاه ستيزی بود. جز آن، روشنفکر وطنی، نه هويّتی داشت و دارد، نه مشروعيتی و نه اصلآ حتا سخنی برای گفتن. 1

اينکه کسانی در دوران آن نظام روشنفکر بحساب می آمدند ـ بسيار نامور بودند و مورد احترام مردم ـ اما پس از سقوط آن رژيم بکلی از ياد ها رفتند، ناشی از همين امر است. چه که، نه ديگر آن عامل دروغين مشروعيّت « دشمنی کردن با پادشاه» وجود داشت و نه اصلآ ديگر حرفی برای گفتن. ضمن اينکه تنها دستاورد ايشان، يعنی استقرار رژيم جمهوری اسلامی هم حال بسان کهنه ی کثيف و چشم آزار شده است آويخته بر گردن ايشان که عمری نان شاه ستيزی خورده و بدروغ خود را بعنوان پيشگامان فکری جامعه جا زده اند. 1

فضای دوران پهلوی دوم بگونه ای بود که دشمنی خونين با آن آيين (رژيم) و به ويژه شخص پادشاه، اصلی ترين نرم روشنفکری محسوب می شد. اين فضا را هم چپ ها و مصدقيون و همانگونه که آوردم، بويژه توده ای ها در درازای ده ها سال دروغ پراکنی و فعاليت تخريبی بوجود آورده بودند. جو جنون آميز، مسموم و حتی کاملآ احمقانه ای که در آن شاه سمبل تمامی خيانت ها محسوب می شد و حکومت مظهر همه ی پليدی ها. 1

احمقانه از اينروی که حتی اجرای طرح هايی بسيار مدرن و انسانی و ملی بسان ايجاد سپاه دانش و بهداشت و آبادانی، ساختن شيرخوارگاه ها، يتيم خانه ها، بيمارستان های مدرن رايگان، و حتی تأسيس کودکستانها و مدارس و دانشکده های رايگان با امکاناتی فوق العاده خوب هم به خيانت پادشاه و آن رژيم تعبير می شد. بنابر اين ميزان روشنفکری هر کسی با ميزان دشمنی وی با اقدامات اين هر دو رابطه ای مستقيم داشت. 1

به ديگر سخن، در آن روزگار هر آنکس که بيش از ديگران دشمن اصلاحات و خدمات آن نظام و پادشاه فقيد بود، از ديگران آگاه تر بحساب می آمد. و اينچنين بود که کسانی تصور کردند که اگر آتش به نهاد پادشاهی زنند، خود به نيکبختی خواهند رسيد، غافل از آنکه خود و هست و نيست ميهن و هم ميهنانشان را می سوزانند نه پادشاهی را. 1

به هر روی، با آن سر رشته، آنچه در پی خواهم آورد تنها برای دوستداران پادشاهی يا مثلآ سلطنت طلب نيست (اين واژه انحرافی سلطنت طلب هم از ابداعات همان توده ای های ضد ايرانی برای انتقال اين انديشه ی اهريمنی است که دوستداران نهاد پادشاهی و ناسيوناليست های راستين ايران، مشتی نادان گوسفند خوی هستند که در پی يک فرد سلطه گر و ستم پيشه هستند که بر آنها سلطنت کند!). اين که خواهم نوشت برای اين شاه پرست و آن شاهدوست و آن دگر مريد شاهزاده نبوده، سهل است که اين حتی برای خوش آمد خود شاهزاد هم نيست. 1

من از يک فرهنگ سخن می گويم، از يک سنت ديرين و ديرآشنای هم سن و سال و همپای خود ايران، از يک حس جاری در روان و انديشه ی ايرانی پاکيزه روان. از حس شاه دوستی در ژرفای وجود ملتی. اينکه چرا اين حس در نهاد ما خانه دارد، اينکه آيا اين حس عشق مانند خوب است يا بد، اصلآ موضوع سخن من نيست. چون اين مباحث گسترده و ژرف در نوشتاری بدين کوتاهی نخواهد گنجيد. 1

آنچه می خواهم به کوتاهی بياورم اين است که اين مهر و کشش درونی به پادشاهی، اصيل ترين و بومی ترين ميهن دوستی نوع ايرانی است که ريشه در ژرف ترين زوايای روح و روان هر ايرانی دارد. اين حس باطنی هم در واقع به معنای عشق به ايران و تاريخ و تمدن و فرهنگ و سنت های مردم اين مرز و بوم است نه عشق به خود پادشاه. 1

حال اگر پادشاهانی چون پهلوی ها خود عشق به ايران و مردم آن داشتند و خدماتی ارزنده کردند، آنان هستند که تجلی و سمبل اين عشق می شوند. در چنين حالتی است که ايرانی تمامی عشق به ميهن و فرهنگ و شکوه و مجد و عظمت سرزمين خود را در شخص پادشاه می بيند و عاشقانه او را دوست می دارد. از اينروی عشق و بی مهری به فرد پادشاه، بستگی به خدمت و لغزش های او دارد. پس اين مهر به آيين پادشاهی و پادشاه يک عادت ديرين و نياکانی است و عين ميهن پرستی. اين مهر هم چون زبان مادری از مادر به فرزند انتقال می يابد. بی اينکه مادر اصلآ قصد اينکار را داشته باشد و يا حتی اصلآ خود متوجه انتقال اين عادت و مهر باشد. 1

در فرهنگ اصيل بومی ما پادشاه هميشه سمبل مردم دوستی (مردم، نه رعيّت و نوکر و موالی و امت) و دهش و دادگستری و شکوه و شوکت و عظمت و اقتدار است و شاهزاده در همه جا مظهر زيبايی، دلاوری، دادگری، جوانمردی، نزاکت و حتا به لطافت عاشق شدن و عشق ورزيدن. اين سنت و حس درون هم ويژه ی ما نيست. چه که تايلندی ها و ژاپنی ها و اسپانيول ها و حتی مردمانی آگاه و پيشرفته چون انگليسی ها و هلندی ها و سوئدی ها و دانمارکی ها هم عين همين حس و کشش ناخود آگاه به پادشاه خود را دارند، البته هر يک با ويژگيهای بومی و تاريخی خود. 1

از اين روی، در اين سی ساله ما هر خفتی که کشيديم از لجن آلود ساختن نهاد پادشاهی بوده است که برای ما تبلور عينی همه ی پاکی ها و زيبايی ها و داد و دهش ها است. از همان شعار مرگ بر شاه. شما اگر سراسر تاريخ ايران را که جستجو کنيد، نخواهيد توانست يکجا را نشانی دهيد که در مقطعی از تاريخ دراز ايران و در بخشی از اين سرزمين پهناور فردی، قومی، طايفه ای، قبيله و فرقه ای يک بار مرگ بر شاه گفته باشد. 1

در همين تاريخ يکصد سال آخری محمد علی ميرزای قجری را می بينيد که مجلس را با کمک کلنل لياخوف روسی به توپ می بندد، آزادی خواهان را در اردوی باعشاه خفه می کند و می کشد، رسمآ و علنآ برای بيگانگان نوکری می کند و سرانجام هم با بی شرمی به سفارت روس پناهنده می شود. با همه ی اينها شما در تمامی ادبيات دوران مشروطه، اعم از رساله و کتاب و شبنامه و هزار ها تلگراف، چه به صورت نثر و چه نظم، يک جا به شعار مرگ بر شاه بر نخواهيد خورد

ستار خان و آذريان گوشت سگ و گربه و يونجه خوردند و با مزدوران شاه جنگيدند، اما هرگز و هرگز حتی يکبار هم شعار مرگ بر شاه سر ندادند. آن والا دلاور جوانمرد آنزمان که روس ها به آذربايجان آمدند، نامه ای پر عتاب و توهين آميز از شاه نابکار دريافت کرد، وقتی نامه را برايش خواندند به شدت گريست و گفت که در جوابش از قول او يعنی ستار خان به شاه بنويسند که : اعليحضرت پدر اين ملت هستند، اين پدر آخر چرا جايگاه خود را نمی شناسند. اين پدر با چه انصاف پدرانه ای قشون برای کشتن فرزندان خويش به آذربايجان روانه می سازند. اعليحضر تا! پدر که آخر فرزند کشی نمی کند قربانت گردم! 1

سردار اسعد و محمد ولی خان سپهدار اعظم برای نجات مشروطه با محمد علی ميرزا جنگيدند، کشته دادند، آسيب ديدند، از هستی مايه گذاردند و حتا تا پای نثار جان پيش رفتند، سر انجام هم او را از ايران فراری دادند، با همه ی اينها بزرگی و فراست و غيرت ايرانی را ببينيد که وقتی آن پادشاه وطن فروش در خارج مرد، جسد ناپاک آن نابکار را خود به ايران انتقال داده و با عزت و احترام در خاک ايران بخاک سپردند. سپس هم از سوی دولت برای آن نابخرد پادشاه ناکس قجری مراسم ختم با شکوهی برپا کردند. اين چيزی نيست جز نشاندهنده ی پايبندی آن ايرانياران پاک به آيين نياکانی خود. 1

سردار اسعد و سپهدار هيچ يک دانشگاه ديده و دکتر و جامعه شناس نبودند، اما آن کم سواد ها روح اين فرهنگ را به نيکی دريافته بودند. اين بدين معنا نيست که هر قلدر بی معرفتی که نام پادشاه بر روی خود گذارد و از گرده ی مردمان ريسمان رد کرد هم به اعتبار شاه بودنش بايد قابل احترام باشد، بلکه مقصود پاسداشت آن نهاد است که در ضمير ناخود آگاه هر ايرانی، ايرانی مانده نهادينه است. نهادی که سمبل همه ی خوبيها و زيبايی ها و قدرت ها و استعداد ها و شوکت و عظمت و بخت خوش و روزبهی و فرخندگی و خجستگی ايران و ايرانی است. 1

حاصل اينکه ما در سر تاسر تاريخ ايران هيچگاه مرگ بر شاه نگفته بوديم. اين شعار را عناصر ايران فروش اتحاد جماهير شوروی، يعنی توده ای ها رسم کردند و سپس هم در دهان عوامل اوباش خمينی گذاردند و ساحت پاک سياست ميهن ما را اينگونه به لجن آلوده کردند. شايد کسانی از کنار اين شعار « مرگ بر شاه» بی توجه گذر کنند و ندانند که معنای راستين و ژرف آن چيست. مپنداريد که اين شعار فقط به معنای ابراز نفرت از پادشاه و مرگ او را خواستن است، خير! اين «مرگ بر شاه» به معنای مرگ ايران و هر چه ايران نشان است را خواستار بودن است. 1

مرگ بر شاه يعنی مرگ بر جمشيد شاه. مرگ بر شاه يعنی مرگ بر نوروز ايرانی. مرگ بر شاه يعنی مرگ بر شاهنامه. مرگ بر شاه يعنی مرگ بر کوروش بزرگ و منشور او. مرگ بر شاه يعنی مرگ بر حقوق بشر. مرگ بر شاه يعنی مرگ بر تخت جمشيد و مرگ بر پاسارگاد و تيسفون و شير سنگی. مرگ بر شاه يعنی مرگ بر داريوش شاه بزرگ. مرگ بر شاه يعنی مرگ بر سده و مهرگان و سپندار مذگان ... مرگ بر شاه يعنی مرگ بر سعدی و حکمت او. مرگ بر شاه يعنی مرگ بر خاقانی شروانی. مرگ بر شاه يعنی مرگ بر کاخ کسرا و ايوان مدائن. مرگ بر شاه يعنی مرگ بر غزليات حافظ. مرگ بر شاه يعنی مرگ بر شهاب الدين سهره وردی. 1

مرگ بر شاه يعنی مرگ بر مرغزاران شاهو و شاهگلی تبريز و کرمانشاهان و شاهرود و دشت ارژن و ايل شاهسون و برگ زيتون و گل شاه پسند و ياسمن و شاهپرک و اسب شاهوار و شاهين تيز پرواز... و خلاصه در يک جمله، مرگ بر شاه يعنی مرگ بر ايران و تمامی شوکت و شکوه و زيبايی ها و سمبل های آن. و از همه و همه هم زشت تر و ايرانسوز تر، مرگ بر شاه يعنی مرگ بر زرتشت اسپندمان و حکيم بی همتای توس، فردوسی بزرگ که ايرانيت اصلآ بی وجود اين دو ابر انسان بی معنا و برباد است. 1

هم ميهن، ای يار! فرهنگ هر ملتی ستونهايی دارد که پيکره همه ی فرهنگ و تاريخ و مدنيت و نيکبختی و امنيت و شوکت آن ملت بر روی آن ستونها ايستاده است. آنچه به انحطاط فرهنگها و ويرانی تمدنها می انجامد، فقط و دقيقآ به سبب خرد کردن همين ستونهای اصلی است، و اين درست کاری بود که شوربختانه عده ای ايرانی ناآگاه به کيستی و تاريخ خود بدان مبادرت ورزيدند که زمينه های آنرا هم مشتی ايرانی پست و خاين به مردم و زادگاه خود با دهها سال تخريب فرهنگی و دروغ و دغا آماده ساخته بودند. 1

اين نوشته را با اين مطلب مهم و حياتی به پايان می برم که آنچه امروز بر سر ميهن و مردم ما آمده همه و همه از پی آمد های طبيعی آن خود ويرانگری و بيداد ملی است که شوربختانه بخش بزرگی از مردم ما هم در آن نقش داشتند، از تبعات طبيعی آن شعار ضد ملی و ايرانکش « مرگ بر شاه». شعاری که معنای راستين و عملی آن « مرگ بر ايران» يا « مرگ بر خودم» بود نه مرگ بر شاه. 1

اگر آن دسته از هم ميهنان کم آگاه ما ندانستند که وقتی می گويند« مرگ بر شاه» در واقع شعار « مرگ بر ما» سر می دهند، ليکن دشمنان خونين ايران دقيقآ می دانستند که مفهوم راستين اين شعار چيست. با آگاهی کامل و عمدآ هم با دهها سال دروغ و شايعه پراکنی و دگرگون جلوه دادن راستی ها و ويرانگری فرهنگی زمينه های اين نفرت و شعار را فراهم آورده بودند. زيرا به نيکی می دانستند که تا اين ستون اصلی در ايران ويران نشود، نمی شود اين کشور تاريخی و ريشه دار را نابود کرد. 1

هر چه بوده آن خطا و انحراف دهشتناک تاريخی در ميهن ما رخد داده است و ما ديگر قادر به تغيير آن گذشته نيستيم. ليکن بايد خوب دقت کرد که پهلوی امروز برای ما اسم شب است. رمزی برای گذر از اين ظلمات و تباهی و رسيدن به نور و روشنايی. برای همين هم هست که دشمنان ايران هنوز هم به پهلوی ها فحاشی می کنند. هدف از اينکار، حذف دوران پرشکوه پهلوی از تاريخ ايران و پيوند عهد نکبت بار قاجار به عصر نکبت بار تر جمهوری اسلامی است. در نهايت هم راضی ساختن مردم ما به نظامی کمی باز تر از اين دو نظام پسمانده و بی ادعا و توسری خور. 1

اينکه با يک سره ناديده گرفتن آن فرزانگی ها و برابری ها و پيشرفت های شگرف زن ايرانی در روزگار پهلوی، اينک ميزان آزادی زنان ما را با زنان نگونبخت سعودی و زنگبار و يمن و جيبوتی و بيافرا... مقايسه می کنند، هرگز امری اتفاقی نيست. کما اينکه پذيرش نسبی خدمات رضا شاه بزرگ و يک سره بد و سياه جلوه دادن روزگاری پهلوی دوم هم برای ايجاد اين شبهه ی پليد است که گويا حتا تا پيش از پا گرفتن جمهوری انيرانی روضه خوان ها هم مسير سياست ايران از راه ايرانيت منحرف شده بوده. 1

با آنچه آوردم، امروز بر هر ايرانی ميهن دوست و با شرفی دين است که با پدافند از آن دو پادشاه، در واقع از شرف ملی و کيستی تاريخی و حقانيّت خود در جهان پدافند کند. ولو که روزگاری تحت تأثير آن نرم های ضد ايرانی، خود را دشمن پادشاه بزرگ ايران می پنداشته و در آن آشيان سوزی و خود ويرانگری سهم داشته است. 1

زيرا علی رغم وجود همه ی آن ماندمان های کهن تاريخی که نشاندهنده ی گذشته پر شکوه و عظمت ميهن ما است، ليکن با باليدن صرف به کتيبه و سنگ نبشته های سه هزار سال پيش گذارده شده در ويترين موزه ها و برپايی سالانه ی چند آيين ملی، هرگز نمی توان به رهايی و نيکبختی رسيد. ولو که تعداد اين ماندمانهای تاريخی از شمار بيرون باشد. مصر و بين النهرين (عراق) و حتا يمن امروزهمگی منحط هم، بسيار از اين ماندمان های تاريخی دارند، و يونانی که انباشته از اين ماندمان ها است و روزگاری بزرگترين امپراتوری جهان بوده هم که امروز حتا در برابر ترکيه نمی تواند از تماميت ارضی خود پدافند کند. 1

پس برای اثبات حقانيّت ما مردم اين روزگار، برای نشاندان اين راستی که موجوداتی پست و سفله و بی مقداری چون علی خامنه ای روضه خوان و احمدی نژاد شاگرد حلبی ساز و رفسنجانی گوسفند چران و خاتمی و جنتی بی سر و پا ... هرگز و هرگز نمی توانند نمايندگان راستين ما ملت ايران باشند، برای اعاده ی شرف و حيثيتی که در اين سی ساله به هزار ننگ و پلشتی آغشته گشته، برای نشان دادن بزرگی و فرزانگی ها ايرانی، و سر انجام از همه مهم تر، برای مبارزه با اين رژيم ضد ايرانی و بربر خوی و انسان کش و فرهنگ ستيز و انديشه سوز، امروز هيچ تکيه گاهی محکم تر از عصر پهلوی برای ما وجود ندارد. يعنی استناد به فرزانگی ها و نيکنامی و اعتبار و احترام مثال زدنی که هنوز هم نشانه های آن از ايران و جهان محو نشده. 1

بازگشت به روزگار کوروش بزرگ و داريوش و خشايار شاه و مجد و عظمت روزگار هخامنشيان و اشکانيان و ساسانيان گر چه ممکن، اما خيلی خيلی دست نايافتنی می نمايد، ليکن بازگشت به روزگار پهلوی دوم، نه دور از دسترس، که اساسآ حداقل خواست منطقی و طبيعی ما برای خودمان و جهانيان است. 1

برای خودمان، زيرا بخشی از اين نسل خود در آن روزگار پرشکوه زيسته و برای جهانيان، بدين سبب که بخش بزرگی از آنان هم خود آن اقتدار و شوکت و نيکنامی ايران و ايرانی روزگار پهلوی را با چشمان خود مشاهده کرده اند. از اينروی « درود بر پهلوی و سرنگون باد جمهوری اسلامی» امروز می تواند بهترين و برنده ترين اسلحه برای ما باشد، همين/ امير سپهر

روزگار خوش آن پدر خوب و مهربان و يک فرزند نازنين، خلف و هنرمند او




12 Juli 2008

زیر پوست شهر " مقدس" قم


آرمانشهر اسلامی ملايان، آلوده ترين و پر فاحشه ترين و بی معنويت ترين شهر جهان


کجايند آن نود و نه در صد ملا های خوب و با معنويت که برای محکوم کردن وجود اينهمه کثافت و فحشا و بی معنويتی در برابر درب خانه خودشان هم که شده، دستکم يک اعلاميه خشک و خالی بيرون دهند؟! همان اوباشی که در گذشته حتا برای يک قران افزوده شدن بر بهای بليت اتوبوس شهری هم، صد ها اعلاميه و حکم و فراخوان بيرون می دادند و پای آنها را هم با شجاعت و افتخار، الاحقر الاحقر می نوشتند! 1

زیر پوست شهر " مقدس" قم

در این شهر نسبت به شهرهای ديگر درصد بالایی از زنان شوهر دار دوست پسر دارند چیزی که حتی درشهری مثل تهران به ندرت دیده می شود

در قم هر روز شاهد نوع جدیدی از جداسازی های جنسیتی که یاد آورحکومت طالبان می باشد هستیم.نمونه ای از این جداسازی ها عبارتند از: جداسازی مراکز آموزشی دانشگاهها بانکها فروشگاهها رستوران ها واغذیه فروشیها مراکز درمانی وبیمارستانها پارکها اتوبوسها وتاکسی ها ادارات کافی نت ها و...حتی اخیرا باجه های تلفن عمومی! هم تحت لوای قانون جداسازی قرار گرفته اند.وبا متخلفین به شدت برخورد می شود... 1

اما نکته جالب توجه اینکه در تمامی این مراکز جداسازی شده ظاهرا اخوندها یک استثنا بوده که می توانندآزادانه در تمامی مراکز فوق حضور داشته باشند!! نمونه این مساله به حضور وتدریس اخوندها در مراکز آموزشی دخترانه است در حالی که در این شهر هیچ استاد مردی حق تدریس در این مراکز راندارد.همچنین در مراکز درمانی وحتی تفریحی که مختص خواهران ! می باشد شاهد حضور آزادانه اخوندها هستیم بدون انکه کوچکترین مشکلی برای انها پیش بیاید . 1

ظاهرا انها خود باور کرده اند: به همه زنان محرم هستند (حتی محرم تر از پزشکان مرد!)ولابد قداست روحانی دارند.با وجود همه این تعصبات وفوانین طالبانی و بدوی...امروز قم دارای بالاترین میزان فساد وفحشا در سطح کشور می باشد که البته همه انها بصورت مخفی ودر زیر پوششی از مذهب می باشد! در این شهر نسبت به شهرهای ديگر درصد بالایی از زنان شوهر دار دوست پسر دارند چیزی که حتی درشهری مثل تهران به ندرت دیده می شود. بالاترین میزان افسردگی دختران در شهر قم دیده شده است. بالاترین آمار خودکشی دختران وزنان (به روش خوراکی)مربوط به قم است.که این امر به علت جو شدیدا بسته وسرکوب جوانان وفقدان هر گونه تفریح سرگرمی ومنع ابتدایی ترین آزادی های فردی می باشد. 1

بگونه ای که هرگونه صحبت یا مشاهده یک دختر وپسر باهم یا موارد اینچنینی دستگیری توسط گشت های امر به معروف ونهی از منکر( که به وفور در قم ودر همه جا حتی تاکسی و رستوران و..وجود دارند و وابسته به بسیج ودادستانی قم وحوزه علمیه هستند)...را در پی خواهد داشت دارندکه البته مجازات سنگین شلاق را نیز در پی دارد. این امر از طرف دیگر موجب شده است عقده های سرکوب شده به شکل دیگری سر باز کند بگونه ای که در این شهر هر روز به طرق مختلف دختران زیادی مورد تجاوز وحشیانه قرار می گیرند وطبعا از ترس آبرو جرات هیچگونه واکنش ویا شکایتی را ندارند.که در نهایت چاره ای جز خودکشی نمی یابند. 1

در قم وضعیت دختران وفشارهای مختلفی که بر آنها وارد می شود به مراتب بدتر از پسران است.متلکهایی که پسران لا ابالی (در عین حال متعصب ومذهبی !) قمی به دختران می اندازند بیشتر شبیه فحشهای رکیک است تا متلک.البته به اعتقاد قمی های سنتی مذهبی: دختری که به کوچه وخیابان بیاید حق اوست که با او اینگونه رفتار شود!همچنین برخی از دختران قمی به شدت از متلکهایی که بطور گاه وبیگاه همراه با پیشنهاد صیغه در کوچه وخیابان ازسوی اخوندها وطلبه ها ! به انها می شود عصبی و شاکی هستند اما هیچ ملجاء وپناهی برای شکایت خود ندارند.ازدواج دختران در قم کاملا سنتی وبدون هیچگونه شناخت اولیه طرفین از همدیگر صورت می گیردکه البته بسیاری از انها منجر به طلاق می گردد. 1

مردان متاهل در این شهر اکثرا برای تامین عقده های قبل ازدواج به دوستی ویا صیغه کردن زنان دیگر(با الگو برداری ازروحانیون ) روی می اورند که البته واکنش مقابل روانی همسرانشان را که بصورت گرفتن دوست پسر است به دنبال دارد. دادگاههای خانواده تو سط قضاتی اداره می شودکه خود مشوق زنان جوان به جدایی از همسرانشان هستند! وبلافاصله با دریافت مشخصات انها را به مراکر خیریه ومذهبی هدایت میکنند که در پوشش فعالیتهای دینی مشغول پیدا کردن زنان صیغه ای برای روحانیون هستند!مانند مرکز خیریه حضرت زهرا در خیابان باجک و..د... 1
بالاترین میزان مراجعات ترومای ناشی از چاقو (چاقو کشی ) طبق امار وزارت بهداشت- متعلق به بیمارستان نکویی قم وضعیت و سطح فرهنگی و اجتماعی در قم در حد اسف باریست. است.بالاترین میزان نزاع های جمعی مربوط به چند محله قم است.(نیروگاه -آذر - و..)-طبق امارنیروی انتظامی-. دومین رده طلاق در کشور مربوط به قم است. 1

دومین جایگاه بیشترین مبتلایان به ایدز در کشورمتعلق به قم است !( یک پزشک بومی به علت انتشار این آمار باز خواست وتبعید شد!)بیشترین تعدادمعتادان به ماده خطرناک کراک مربوط به قم است.طبق یک تحقیق در قم از هر 3مرد یک نفرتریاک مصرف کرده است(که البته مصرف ان را بعنوان تفریح می دانند!) مصرف مشروبات الکلی دست ساز وخطرناک نیز از دیگر تفریحات جوانان قم است !( تنها در یک مورد توزیع ومصرف گسترده این مشروبات دست ساز که حاوی الکل صنعتی ضدیخ استن و..!!!بوده در سیزده بدر سال گذشته بیش از 40نفر فوت کردند وبیش از 400نفر به شدت اسیب دیدند که بسیاری از انها نابینا شده یا کلیه خود را از دست دادند) شاید باور کردنی نباشد که طبق آمارغیر رسمی این شهر دارای بالاترین میزان سقط جنین غیر قانونی هم می باشد بگونه ای که هر روز در گوشه وکنار این شهر ودر میان زباله ها وکنار جوی ها چند جنین سقط شده پیدا می شود! 1


بی فرهنگی و لات بازی در این شهر موج می زند بگونه ای که اکثر جوانان این شهر دارای چاقو بوده وهر روز شاهد صحنه های در گیری وچاقو کشی والبته همراه با فحشهای انچنانی...هستیم.دربسیاری موارد حتی شاهد درگیری های منجربه قتل در داخل بیمارستان ها هستیم!.این ها در شرایطی است که مسئولین این شهر با اجرای یک سیستم به شدت بسته وپلیسی و جو سرکوب وخفقان باشدت تمام اخبار وآمارهای اینگونه را پنهان کرده به شدت با انتشار آنها مقابله می کنند تا کوچکترین خبری از این فجایع از این مدینه فاضله والگوی جهان اسلام! به خارج ازآن درج نکند.بگونه ای که تاکنون چند نشریه محلی به خاطر درج گوشه ای از این فجایع بسته شده اند.فقر وگرسنگی به طرز وحشتناکی دراین شهر بویژه شهرکهای حاشیه آن ونقاطی مانند شهر قائم- نیروگاه - زند آباد- چهل اختران و...دیده می شود

خانواده های بسیاری هستند که مدتهاست در گرما وسرما در چادر زندگی می کنندوتنها غذای روزانه اینان غذاهایی مانند نان با آب سیرابی - نان با خمیر ماکارونی فله ای - نان با آب نخود - و...می باشد اینها بسیاری از مواقع بایدنظاره گرمرگ فرزندان رنجور ومریض خود باشندچراکه تحت پوشش هیچ بیمه ای نیستند وخود نیز پول 1000تومان داروی انها را ندارند! فرزندان انان اغلب در کوره های آجرپزی حاشیه قم از صبح تا شب مشغول جان کندن هستند... 1

همه اینها در حالیست که عده ای از روحانیون این شهرکه با استفاده از رانتهای ویژه اقتصادی واطلاعاتی ومشارکت درسهام کارخانجات بزرگ وخرید وفروش املاک ویا دریافت وجوهات شرعی مقلدانشان (که در سال بر بالغ میلیاردها تومان می گردد)...خود وفرزندانشان به ثروتهای افسانه ای رسیده اند و در بهترین نقاط این شهر مانند سالاریه و بلوار امین در ویلاهای میلیاردی با مدرنترین امکانات استخر سونا جکوزی و.. همراه با همسران متعددشان! زندگی اشرافی را می گذرانند. 1

البته بسیاری از آنان علاوه بر قم در نقاط شمالی تهران مانند نیاوران وتجریش و.. نیز دارای منازل مجلل بوده ومستغلات قم تنها برای زمان حضور وهنگام رفت وآمد به این شهر است . از سوی دیگرسالانه دهها میلیارد تومان ( از درآمد نفت کشور)صرف توسعه جمکران وحرم ویا ساخت دهها حوزه علمیه بسیار شیک ومدرن می گردد. بگونه ای که همینک( وبویژه بعد از روی کار امدن دولت احمدی نژاد )در هرنقطه از قم شاهد احداث انواع واقسام حوزه های علمیه هستیم که تنها مبلغ خرید زمین انها بالغ بر میلیاردها تومان بوده است که اکثر انها محلی برای جذب وتربیت طلاب اتباع کشورهای عمدتا آفریقایی وافغانی و لبنانی وعراقی و...خواهد بود و در نهایت اینکه به قول خود قمی ها: معلوم نیست چه رازی در کار است که علیرغم صرف سالانه دهها میلیارد تومان بودجه دولتی همچنان چهره شهر قم زشت وکثیف وعقب مانده است ؟

بسیاری از افرادی که به قم می ایند بی انکه وارد شهر شوند مستقیما به جمکران می روند. در مورد جمکران که بسیاری از خود روحانیون نیز به صحت جایگاه ومنزلت ان شدیدا تردید دارن فقط به همین نکته باید بسنده کرد که جمکران همینک به یک پاتوق وقرارگاه بین المللی دختران وپسران تبدیل شده است! که می توان سه شنبه شبها وضعیت ویژه آن را مشاهده کرد... 1
وبالاخره در شهری که تنها تفریح جوانانش بالا وپایین رفتن از خیابان صفاییه(تنها خیابانی در دنیا که طبق فتوای برخی مراجع قم قدم زدن در آن حرام اعلام شده است !!) ودید زدن بوتیکهای آن است که البته همراه ریسک گیر افتادن در تور بسیجیان و ناصحین است طبیعیست وقتی پای درد دل این جوانان می نشینی- که البته باپدرانشان فرسنگها متفاوتند- ولی اذعان دارند که هیچ کاری از دستشان در جهت تغییر واصلاح برنمی اید و بزرگترین آرزوی زندگی بسیاری از آنان رهایی از این شهر ورفتن به شهری مانند تهران است که به قول خودشان حداقل دیگر مانند قم :جهنم در جهنم - نیست... دکتر سینا

اینجانب پزشک جوانی هستم که چند سال در قم شاغل بوده ام واخیرا از این شهر خارج شده ام .تمام موارد بالا بر اساس مشاهدات شخصی خوداینجانب و یا اطلاعات حیطه کاری اینجانب بوده و آمارها وسایر موارد کاملا مستند ودقیق است وتاکید می کنم به هیچ عنوان جنبه شایعه یا اغراق یا شنیده ها ندارد. 1

www.zadgah.com